۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

سخنان دستغیب در خبرگان


متن سخنرانی آیت الله دستغیب در مجلس خبرگان رهبری:
چه شده كه صداى عدالتخواهى با حكومت نظامى جواب داده مى شود

شبکه جنبش راه سبز(جرس): آیت الله سید علی محمد دستغیب طی سخنانی در اجلاسیه اخیر مجلس خبرگان رهبری از عدم تشکیل جلسات این مجلس در مواقع ضروری به ویژه حوادث پس از انتخابات و از میان رفتن نقش نظارتی مجلس خبرگان انتقاد کرد.

این روحانی بلندپایه از مجلس خبرگان به عنوان حافظ قانون اساسی نامبرد اما گفت "چه شده كه در مواقع لزوم كه بايد تشكيل جلسه دهد و تخلّفات از قانون اساسى را پیگيرى کند، نمىی كند و يا نمى‏تواند؛ و رياست مجلس كه با رأى بيش از 50 نفر تعيين شد نتوانست اعلام تشكيل جلسه نمايد."

آیت الله دستغیب با تاکید براینکه"خبرگان مأمور حفظ احكام اسلام و حفظ اعتقادات مردم به قرآن و سنت پيغمبر و اهل بيت عصمت است" گفت که" اين وظيفه مهم در اين گير و دارها ايفاء نشد و متأسفانه زحمات علماء مقدارى ركود پيدا كرد."

این مرجع تقلید و عضو مجلس خبرگان همچنین با اشاره به اینکه"مردم مى‏دانند كه اصل ولايت فقيه در قانون اساسى است و قبول دارند"هشدار داد که"اگر قانون اساسى رفت چيزى به نام اصل 5 و يا 110 هم نخواهد بود."

وی همچنین با اشاره به" مسأله تخريب ياران امام و كسانى كه سالها براى استقرار نظام جمهورى اسلامى ايران از جان و مال و آبرو دريغ نكردند" گفت که"اين تخريب از چهار سال پيش ظهور پيدا كرد تا اين اواخر كه صدا و سيما سنگ تمام گذاشت؛ چهره‏هاى سرشناس از جمله آيت الله رفسنجانى، حجت الاسلام و المسلمين كروبى، و جنابان دو سيد بزرگوار خاتمى و ميرحسين موسوى چنان خدشه‏دار كرد كه فرياد دوست و خنده‏هاى دشمن به آسمان رسيد."

آیت الله دستغیب خطاب به اعضای مجلس خبرگان گفت"آيا آنچه گذشت شرعى بود؟ مطابق قانون اساسى و آنچه از آن منشعب می شود بود؟ پس چرا شما خبرگان ساكت بوديد، آيا غم خوردن و نشستن كافى است."

نماینده استان فارس در مجلس خبرگان با طرح این سئوال که"چرا دستهاى مرموز انجمن حجّتيّه را كه امام امت‏ آنها را خطرى براى انقلاب مى‏دانست، در پشت صحنه لمس نمی كنيد" و" چه اشخاصى قواى سه گانه مقنّنه، قضائيه و مجريه را دور زده‏اند" گفت"چه شده كه كسى مسئول آنهمه اتّفاقات غير قانونى نيست. چه شده كه صداى فريادرسى و عدالتخواهى با حكومت نظامى جواب داده مى‏شود. آيا اينها غير از وجود بيگانگان به انقلاب، در پشت صحنه مى‏باشد."

وی با انتقاد از وضعیت فعلی گفت"این چه ضعى است كه جامعه را فرا گرفته و حتى مجلسين را، كه هر صاحب نظرى و مرجع و مجتهدى انتقاد می ‏كند عده‏اى آماده شده به پشتيبانى نيروهاى خاص به هر قيمتى او را از صحنه محو كنند تا عده‏اى خواب راحت نمايند".

آیت الله علی محمد دستغیب با تاکید براینکه"هنوز هم دير نشده" خطاب به اعضا و رییس مجلس خبرگان گفت" از اين مجلس می خواهم و همچنين از رياست محترم مجلس كه از حضرات موسوى و خاتمى و كروبى دعوت شود سخنانى كه دارند بزنند همه چيز را تمام‏شده ندانيد. مردم اميدشان به شما است."

این مرجع تقلید و عضو مجلس خبرگان تاکید کرد" کتمان کردن بی اعتمادی قسمتی از جامعه و بی توجّهی به آن دور از انصاف است از جمله اعتراض علما و اساتید دانشگاه و غیره" و گفت"لازم است این بی اعتمادی را به حداقل رساند؛ چنانچه دعوت از آقایان موسوی و کروبی در این اجلاسیّه میسّر نیست، اجازه داده شود که در یک دعوت از طرف صدا و سیما و اگر نمی شود، از طریق سایت مجلس خبرگان اعتراضات خود را بیان کنند و افراد خبرگان نسبت به تخلّف یا عدم تخلّف از قانون اساسی نظر خود را بیان کنند."


 

متن کامل سخنرانی آیت الله علی محمد دستغیب در اجلاسیه ششم چهارمین دوره مجلس خبرگان رهبری چنین است:

بسمه تعالى

حضور محترم اعضاى خبرگان رهبرى
سلام عليكم
چند نكته را متذكر مى‏شوم اميد است مفيد واقع شود.


1 - توجه به قانون اساسى: همه مى‏دانيم كه اين قانون مخالفتى با قرآن و سنت ندارد كه مجتهدين بزرگ و روشنفكران صحيح آنرا تدوين كردند و به نظر امام امت‏(رحمه الله) رساندند.
امّا حافظ اين قانون اساسى كيست؟ آيا بجز خبرگان ملت كسى مى‏تواند باشد؟ تخلّفات از اين قانون اساسى، را چه كسى بايد پيگيرى كند و چه كسى جوابگو باشد؟ عهده‏دار آن تنها خبرگان است. اما چه شده كه در مواقع لزوم كه بايد تشكيل جلسه دهد و تخلّفات از قانون اساسى را پیگيرى کند، نمى‏كند و يا نمى‏تواند؛ و رياست مجلس كه با رأى بيش از 50 نفر تعيين شد نتوانست اعلام تشكيل جلسه نمايد. اين نيست مگر عدم توجه كامل شوراى نگهبان به فلسفه وجودى قانون اساسى كه از جمله تعيين اعضاى آن، كه اينجانب پيشنهاد دادم تأييد دو نفر از علماى برجسته قم كافيست امّا كسى اعتنا نكرد، و چه خوب بود كه حداقل جناب آيت‏اللَّه هاشمى پیگيرى مى‏كردند تا امروز اينگونه نمى‏شد؛ و آن همه سؤالات و انتقادات در انتخابات از قبل و بعد از آن بى‏جواب كافى نمى‏ماند. مردم مى‏دانند كه اصل ولايت فقيه در قانون اساسى است و قبول دارند، امّا اگر قانون اساسى رفت چيزى به نام اصل 5 و يا 110 هم نخواهد بود.


2 - مسأله تخريب ياران امام و كسانى كه سالها براى استقرار نظام جمهورى اسلامى ايران از جان و مال و آبرو دريغ نكردند: اين تخريب از چهار سال پيش ظهور پيدا كرد تا اين اواخر كه صدا و سيما سنگ تمام گذاشت؛ چهره‏هاى سرشناس از جمله آيت‏اللَّه رفسنجانى، حجّةالاسلام و المسلمين كروبى، و جنابان دو سيد بزرگوار خاتمى و مير حسين موسوى چنان خدشه‏دار كرد كه فرياد دوست و خنده‏هاى دشمن به آسمان رسيد. آيا آنچه گذشت شرعى بود؟ مطابق قانون اساسى و آنچه از آن منشعب مى‏شود بود؟ پس چرا شما خبرگان ساكت بوديد، آيا غم خوردن و نشستن كافى است.



3 - چرا دستهاى مرموز انجمن حجّتيّه را كه امام امت‏(رحمه الله) آنها را خطرى براى انقلاب مى‏دانست، در پشت صحنه لمس نمى‏كنيد چه اشخاصى قواى سه گانه مقنّنه، قضائيه و مجريه را دور زده‏اند.
چه شده كه كسى مسئول آنهمه اتّفاقات غير قانونى نيست. چه شده كه صداى فريادرسى و عدالتخواهى با حكومت نظامى جواب داده مى‏شود. آيا اينها غير از وجود بيگانگان به انقلاب، در پشت صحنه مى‏باشد.
علماى بزرگ ما همانند شيخ مرتضى انصارى، ميرزاى شيرازى، سيدنا الاصفهانى، سيدنا اليزدى و امثالهم(رحمهم الله) كه فدایى امام عصر(ارواحنا فداه) بودند، امّا هيچگاه در فكر اين نبودند كه جامعه را خراب كنند تا زمينه براى ظهور پيدا شود.



4 - اين چه وضعى است كه جامعه را فرا گرفته و حتى مجلسين را، كه هر صاحب نظرى و مرجع و مجتهدى انتقاد مى‏كند عده‏اى آماده شده به پشتيبانى نيروهاى خاص به هر قيمتى او را از صحنه محو كنند تا عده‏اى خواب راحت نمايند.



5 - خبرگان مأمور حفظ احكام اسلام و حفظ اعتقادات مردم به قرآن و سنت پيغمبر(صلّی الله عليه و آله) و اهل بيت عصمت است و اين وظيفه مهم در اين گير و دارها ايفاء نشد و متأسفانه زحمات علماء مقدارى ركود پيدا كرد.



6 - در خاتمه هنوز هم دير نشده، از اين مجلس مى‏خواهم و همچنين از رياست محترم مجلس كه از حضرات موسوى و خاتمى و كروبى دعوت شود سخنانى كه دارند بزنند همه چيز را تمام‏شده ندانيد. مردم اميدشان به شما است.


توضیح مطلب: کتمان کردن بی اعتمادی قسمتی از جامعه و بی توجّهی به آن دور از انصاف است؛ از جمله: اعتراض علما و اساتید دانشگاه و غیرهما.
لازم است این بی اعتمادی را به حداقل رساند؛ چنانچه دعوت از آقایان موسوی و کروبی در این اجلاسیّه میسّر نیست، اجازه داده شود که در یک دعوت از طرف صدا و سیما و اگر نمی شود، از طریق سایت مجلس خبرگان اعتراضات خود را بیان کنند و افراد خبرگان نسبت به تخلّف یا عدم تخلّف از قانون اساسی نظر خود را بیان کنند.



سيد على محمّد دستغيب
88/06/31

 



۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

حسین طائب چه نقشی دارد؟



جزئیاتی درباره پیشینه سرحلقه سرکوبگران در اتفاقات بعد از کودتای ۲۲ خرداد

افشای نقش موثر فرمانده بسيج در سرکوبهای خيابانی اخير: حسین طائب

نزديک به دو ماه پيش در گفت‌وگو با يک نماينده مجلس از نقش حسين فدايی و کمی پیش از این نیز از نقش مهم مسعود صدرالاسلام در وقایع بازداشتگاه کهريزک پرده برداشتيم. همچنین از قول برخی بازداشت‌شدگان به نقش مستقيم سردار رادان در شکنجه‌ها اشاره کرده بودیم. اکنون موضوعی را منتشر مي‌کنيم که «موج سبز آزادی» در همان زمان نسبت به آن مطلع شده بود، اما براي تکميل اطلاعات خود آن را تا اين زمان منتشر نکرد.


این موضوع به نقش حسین طائب در سرکوب‌های پس از انتخابات مربوط میشود، شخصی که تاکنون از سوی بسیاری از چهره‌های اصولگرا از جمله علی مطهری، نماینده طیف اصولگرای مجلس، نیز مورد انتقاد‌های شدیدی واقع شده است. فرزند شهید مطهری چندی پیش در نامه خود به روزنامه کیهان، از نقش حسین طائب در سرکوب‌های اخیر پرده برداشت و صراحتا نوشت که بحران بعد از انتخابات به علت مدیریت و رفتار غلط افرادی است چون حسین طائب که «با باتوم بیشتر مأنوس است تا فکر و عقل و تدبیر».

پیش از آن نیز بسیاری به زمزمه یا نوای بلند از تقصیر حسین طائب در حوادث اخیر گفته بودند اما تاکنون اظهار نظری چنین بیپرده و تند آن هم از سوی نماینده‌ای اصولگرا علیه فرمانده نیروی مقاومت بسیج مطرح نشده بود. آنچه در پی میآید جزئیاتی است مربوط به پیشینه و نقش حسین طائب در حوادث اخیر که بعد از بررسیها و تحقیق‌های انجام شده توسط موج سبز آزادی ، به اطلاع خوانندگان میرسد.

 پیش از پرداختن به نقش این فرد به عنوان یکی از مهم‌ترین مهره‌های سازمانده سرکوب‌های پس از کودتای انتخاباتی، شاید بد نباشد به این سوال پاسخ دهیم که حسین طائب کیست، چگونه به یکی از مهره‌های اساسی سرکوب تبدیل شد و نحوه ارتقای او در بیت رهبری و تبدیل شدن او به یکی از نزدیکان مجتبی خامنه‌ای، فرزند رهبر، چگونه بوده است.

حسین طائب برای اولین بار در سال ۱۳۷۵ وارد عرصه علنی سیاست شد و ابتدا همکاری نزدیکی با ناطق نوری داشت. این همکاری با ناطق تا سال ۷۶-۷۷ یعنی زمانی که درگیر قتل‌های زنجیره‌ای شد، ادامه پیدا کرد. همزمان با آغاز پروژه قتل‌های زنجیره‌ای بود که بین او و ناطق نوری فراق افتاد. در سال ۱۳۷۹ طائب، بنیاد ایثارگران را تاسیس کرد که در جهت تقویت و تبلیغ برای حزب محافظه کار آبادگران در انتخابات شورای شهر فعالیت میکرد. طائب از طریق حمایت و پشتیبانی آبادگران در شهردار شدن احمدینژاد نقش بسیار مهمی ایفا کرد.

در انتخابات شوراها که حزب آبادگران موفق به ورود به شورای شهر شد، حسین طائب مسوول ابطال صندوق‌ها در انتخابات شورای شهر از طریق علیرضا شیخ‌عطار بود. شیخ عطار همان کسی بود که بعدا در زمان شهرداری احمدینژاد جای محمد عطریان‌فر، بنیانگذار موسسه بزرگ همشهری را گرفت و در دولت نهم معاونت اقتصادی وزارت خارجه را به دست آورد. طائب در سال ۸۲ بعد از تلاش بسیار و رایزنیهایی که در طول به قدرت رسیدن آبادگران در مجلس انجام داد، توانست در معرفی احمدینژاد به عنوان شهردار تهران نقش به سزایی ایفا کند.

همکاری نزدیک با بیت رهبری:

سابقه رفاقت طائب با مجتبی خامنه‌ای به سال ۶۷ باز میگردد. اما ثمره اصلی این رفاقت زمانی به بار نشست که مجتبی خامنه‌ای راه ورود او را به وزارت اطلاعات باز کرد. این اقدام همزمان بود با ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و در آن دوران طائب تا معاونت ضدجاسوسی فلاحیان ارتقا یافت. با این حال زمان درازی نکشید که هاشمی رفسنجانی دستور اخراج او از وزارت اطلاعات را صادر کرد. ماجرا از این قرار بود که حسین طائب در ماجرای ربوده شدن فرج سرکوهی به دست وزارت اطلاعات به هاشمی رفسنجانی اطمینان داده بود که سرکوهی خودش از کشور به قصد آلمان خارج شده و همه این مسایل بازی کانون نویسندگان است.

هاشمی نیز همین موضوع را در مصاحبه‌ای مطبوعاتی در جمع خبرنگاران مطرح کرد ولی پس از آن بلافاصله متوجه حقیقت شد، لذا عذر طائب را برای همیشه از وزارت اطلاعات خواست. بعد از اخراج از وزارت اطلاعات، طائب به خاطر پیشینه رفاقت نزدیکی که با مجتبی خامنه‌ای داشت به بیت رهبری رفت و تا سال ۷۷-۷۸ که وزارت اطلاعات  پاکسازی شد در بیت فعال بود. پس از آن که وزارت اطلاعات از «نیروهای خودسر» پاکسازی شد، طائب و همفکرانش به اندیشه نهادهای اطلاعاتی جایگزین (موازی) افتادند و از این زمان بود که حسین طائب کار خود را در اطلاعات سپاه آغاز کرد و قائم مقام اطلاعات سپاه شد.

در جریانات ۱۸ تیر، طائب به مسوولیت برخورد با دانشجویان معترض گماشته شد. تمامی دانشجویانی که در آن جریان دستگیر شدند، توسط اطلاعات سپاه بازداشت شده و مورد بد رفتاری قرار گرفته بودند. پس از ایفای نقش کلیدی  در سرکوب‌های دانشجویی ۱۸ تیر، حسین طائب مدت‌ها در نقش رابط میان سعید مرتضوی و مجتبی خامنه‌ای فعالیت میکرد و از این طریق برخوردهای قضایی با دانشجویان معترض سازماندهی میشد. همچنین در جریان رد صلاحیت‌های مجلس، طائب نقش فعالی در رساندن پیام‌های بیت و به طور خاص مجتبی خامنه‌ای به احمد جنتی برعهده داشت. در رد صلاحیت‌های گسترده‌ای که در انتخابات مجلس هفتم صورت گرفت هم همین اتفاق تکرار و پیام‌های صادره از بالا از طریق حسین طائب به احمد جنتی ابلاغ شد.

مسوولیت در بسیج:

از سال ۸۴ حسین طائب به سفارش مجتبی خامنه‌ای به بسیج منتقل شد. در این دوران بود که وظیفه اصلی سازماندهی تقلب در انتخابات دهم و سرکوب‌های بعد از کودتا هم به طور کامل به بسیج واگذار شد. بسیج یکی از بازوهای اصلی کودتای پس از انتخابات بود که به ریاست طائب و در کنار سپاه، وزارت اطلاعات و صداوسیما هر کدام نقش جداگانه‌ای در سرکوب مردم ایفا کردند.

 تنها نیروهایی که در جریان سرکوب‌های اخیر اجازه حمل سلاح داشتند، بسیجیانی بودند که به دستور حسین طائب مسلح شدند و برای برخورد با معترضین به میدان آمدند. نخستین نقش اساسی طائب در سرکوب‌های مسلحانه خیابانی توسط نیروهای بسیج در همان شامگاه راهپیمایی میلیونی بیست و پنجم خرداد در میدان آزادی ایفا شد. بعدازظهر آن روز نزدیک به صد بسیجی مسلح به سلاح گرم به سازماندهی فریدالدین حدادعادل در میدان آزادی حضور یافتند. درگیریهایی که میان نیروهای بسیج و مردم معترض در آن روز رخ داد به کشته شدن نزدیک به ده نفر از مردم مظلوم انجامید.

 بر اساس بررسی‌های انجام شده و اطلاعات به دست آمده توسط موج سبز آزادی روشن شد که سازماندهی نیروهای بسیجی در انتخابات اخیر به طور خاص شامل دو شاخه می‌شد:

۱- اطلاعات بسیج که در ابتدای کار مسوولیت بازجویی دستگیرشدگان رده یک (شامل سران احزاب و فعالان رده یک ستادها و کمپین‌های انتخاباتی) را عهده دار بود و  مسوولیت اجرایی آن را سردار نقدی بر عهده داشت و ۲- بخش اجرایی بسیج که وظیفه‌اش سرکوب‌های خیابانی از جمله سرکوب معترضان حاضر در میدان آزادی در بیست و پنجم خرداد بود و مسوولیت آن را شخصی به نام محقق بر عهده داشت.

محقق از ناحیه پا نیز در جنگ آسیب دیده و پایش قطع شده است در دوران دفاع مقدس فرمانده گردان حبیب لشکر حضرت رسول بود که فرماندهی آن لشکر را محمد کوثری، نماینده کنونی مجلس، بر عهده داشت. مجتبی خامنه‌ای هم سرباز همین گردان حبیب بود و طرح دوستی او با حسین طائب هم از همان جا ریخته شد. بعد از جنگ تحمیلی بیشتر اعضای گردان حبیب به تیم مشورتی مجتبی خامنه‌ای بدل شدند و مسوولیت سرکوب ها را هم بر عهده گرفتند. بعدها همانطور که گفته شد مسوولیت نیروهای لباس شخصی به محقق واگذار شد و مسوولیت اصلی آن نیز سرکوب معترضین داخلی تعریف گردید.

جای بسی تاسف و شگفتی است که برخی چهره‌های شناخته شده گردان حبیب که روزی برای سرکوب نیروهای بعثی بسیج شده بودند، بعد از گذشت نزدیک به دو دهه از جنگ، امروز میدان آزادی را با شلمچه اشتباه گرفته‌اند و گویی برای سرکوب، فرقی میان هموطنان ایرانی خودشان با سربازهای متجاوز عراقی نمیشناسند. قانون‌شکنانیها و خشونت‌طلبیهای اشخاصی نظیر حسین طائب یا مسعود صدرالاسلام چیزی نیست که به این راحتیها بتوان از کنار آن گذشت و با گذر زمان آن‌ها را فراموش کرد.

آنچه در نیمه آخر خردادماه ۸۸ رخ داد، پرده از نقش مهره‌هایی کلیدی که در شیوع خشونت و خونریزی نقش مهمی در قدرت ایفا می کنند، برداشت. حسین طائب به شهادت بسیاری از نیروهای سیاسی راست و چپ یکی از این چهره هاست که علیرغم قانون‌شکنی‌ها و خشونت‌طلبی‌ها روز به روز به جای محاکمه و پاسخگویی در سیستم قدرت ارتقا پیدا می‌کنند و به فعالیت خود ادامه می‌دهند. نمونه این تداوم حضور (!) جناب آقای طائب را در حال مکالمه تلفنی می‌توانید در عکسی که در تیتر خبر آمده است مشاهده کنید که حضور وی را در راهپیمایی روز قدس نشان می‌دهد.



۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

برنامه کودتا چیان برای دزدیدن راهپیمایی سبز چیست؟

برنامه کودتا چیان برای دزدیدن راهپیمایی سبز چیست؟

همانطور که رای ما را دزدیدند کودتای سبز را هم می خواهند بدزدند. به این معنی که اجازه دهند میلیون ها نفر مردم به خیابان ها بیایند، درحالیکه همه دوربین ها در حال عکاسی هستند، و عده زیادی (همانطور که تا حال عنوان شده 500،000) بسیجی که از شهر ها و شهرستان های دیگر آورده اند را در میان مردم ول کنند.

روش:

1.      ما شعار نمی دهیم آنها شعار می دهند و سرو صدای زیاد راه می اندازند.

2.      برخورد یک گروه با گروه دیگر بسیار نمایان است اما اگر آنها میان سبز ها ول باشند و برخورد های پراکنده نمایند یا با افرادی که علائم سبز حمل می کنند برخورد کنند بسیار برای شان ساده تر است.

3.      اگر درگیری های کوچک وسط جمعیت رخ دهد زیاد به چشم نمی خورد.

4.      اگر دوربین های رژیم عکس و فیلم خود را از حضور پرشور مردم بگیرند و سپس ا.ن. سخنرانی نماید، آنها به هدف خود رسیده اند و راهپیمایی را هم مانند انتخابات از مردم دزدیده اند.

5.      اگر اواخر راهپیمایی (و مخصوصا بعد از سخنرانی ا.ن.) درگیری ها گسترش یابد دیگر برای شان مهم نیست زیرا آنها به هدف خود رسیده اند.

آخرین توصیه ها قبل از روز قدس!


از گروهی از سبزها در فیسبوک: 

آخرین توصیه ها قبل از روز قدس!

سلام دوستان، خسته نباشید

اردویی که برای اطلاع رسانی و توجیه حضور میلیونی در تظاهرات روز قدس، برپا کرده بودیم، به ساعات پایانی خود نزدیک میشود. طبق اطلاعات موثق و تایید شده، مطمئن شدیم که اطلاع رسانی در اغلب نقاط تهران و در شهرهای اصلی کشور، به نحو مناسبی صورت گرفته است و بسیاری از شهرستانهای کوچک و روستاها هم تصمیم گرفته اند که به تظاهرات در مراکز استانها ملحق شوند. اکنون که بخش عمده تلاش خود را انجام داده ایم، باید با امید و اطمینان بر روز مسابقه تمرکز کنیم. دولت کودتا در روزها و ساعات باقی مانده به روز قدس، تمام تلاش خود را برای انحراف تمرکز و توجه ما، به کار خواهد برد و به هر وسیله ممکن، سعی میکند ما را از حضور در تظاهرات منصرف کند. اما اگر از منصرف کردن نا امید شوند، به تحریک مردم و به خشونت کشاندن روز قدس اقدام خواهند کرد. آخرین شانس آنها برای تداوم وضعیت امنیتی و تمدید بازداشت زندانیان سیاسی، این است که مردم تحریک شوند و در روز قدس، به خشونت و آشوب دست بزنند. باید توجه داشته باشیم که در یک کشور اشغال شده، چیزی به نام اخبار رسمی و موثق معنا ندارد و هر خبری که از رسانه های «رسمی» در می آید، در واقع، تیری است که به ذهن و روان مردم شلیک میشود. یادآوری میکنیم که ساعات باقی مانده، مثل ساعت های قبل از مسابقه یا کنکور است و لازم نیست در این ساعات فعالیت جدیدی را آغاز کنیم یا به لجن پراکنی های تحریک آمیز آنها پاسخ فوری بدهیم؛ پاسخ ما را در روز قدس خواهند شنید. با وجود این، اگر خودتان لازم میدانید، به توزیع اعلامیه های دعوت به روز قدس ادامه دهید. اما اکنون میخواهیم در این لحظات، و در حالی که برای پیروزی جنبش دعا میکنیم، نکاتی را با شما در میان بگذاریم، امیدواریم که مفید و موثر باشند. هر چند برخی از این احتمالات به هیچ وجه عملی نخواهند شد اما ذکر آن، میتواند عمق فاجعه و استیصال کودتا چیان را به ما نشان دهد و باعث روشن تر شدن ذهن و انبساط خاطر گردد.

1.
در هر مسابقه برای پیروزی، باید با قوانین داوری آشنا باشیم. گاهی اوقات یک تیم، قبل از مسابقه اعلام میکند که در آن حضور نخواهد یافت. اما داور، فقط زمانی برد سه بر صفر تیم مقابل را اعلام میکند، که آنها با لباس ورزشی کامل و بدنهای آماده در زمین حاضر شوند. پیشنهاد ما این است که در این روزها تحت هیچ شرایطی از رسانه های دولتی استفاده نکنید – حتی برای تماشای فیلم سینمایی. اما اگر به هر طریقی مطلع شدید که مراسم به هر دلیلی لغو شده است، بدانید که دروغ محض است و اگر هم لغو شده باشد، باز هم ما باید در صحنه حاضر شویم. اگر ما به هر دلیلی، کم تعداد ظاهر شویم، مقصر خودمان هستیم و حق نداریم آنها را سرزنش کنیم.

2.
روز قدس روز جنگ نهایی بین خیر و شر یا روز قیامت نیست؛ ما برای نمایش قدرت یا ترساندن آنها به خیابان نمیرویم، بسیاری در میان آنها هستند که هنوز تردید دارند و مایل به پیوستن به ما هستند، اما میترسند. برخورد از موضع قدرت و نشان دادن چنگ و دندان، هیچ کس را جذب نمیکند. ما این اصل را در سه ماه اخیر با تمام وجود درک کرده ایم. پس قرار نیست جایی را فتح کنیم یا کار کسی را یکسره کنیم.

3 .
اعلام هر گونه خبر از سوی منابع دولتی، مبنی بر این که منافقین در جایی بمبگذاری کرده اند یا کسی ترور شده است، کذب محض، ساختگی و به طور قطع، کار خود کودتاگران است. این احتمال وجود دارد که بخواهند برای ایجاد ترس و وحشت به صورت گله ای و با لباس سیاه و با شعار «عزا عزاست...» جمعیت را وحشتزده کنند. چیزی نیست، کافی است خونسرد باشیم. اگر عربده کشی کردند، بدانید که سگی که پارس میکند، گاز نمیگیرد؛ پس در چشمانش نگاه کنید و به آرامی به راه خود ادامه دهید؛ اگر بدوید، دنبالتان می آید.

4.
ممکن است برای فریب مردم، جنایتکاران کهریزک و شکنجه گران بدنام را قربانی کنند. مثلا قاضی مرتضوی به اتهام تجاوز جنسی بازداشت شود. این گونه اخبار، هیچ ربطی به روز قدس و تظاهرات ما ندارد.

5.
هر گونه خبر عجیب و غریب، فقط به قصد منحرف کردن ذهن ما از تظاهرات روز قدس و بی اهمیت است. اگر ادعا کردند که اولین بمب هسته ای را آزمایش کرده اند، یا خبر آمد که سید حسن خمینی ازدواج مجدد کرده است، یا موسوی به خارج از کشور گریخته است، یا اسرائیل به بوشهر حمله کرده است، فقط به قصد انحراف افکار عمومی و بی ارزش است. همچنین اگر خبری در مورد مذاکره پشت پرده یا جلب رضایت موسوی و کروبی منتشر شد، منتظر تکذیب آنها نباشید. تمام سایت ها و روزنامه های آنها توقیف یا فیلتر شده اند و همه یاران و اعضای ستادشان در زندان هستند و همین بهترین نشانه است که بدانیم توافق پشت پرده ای صورت نگرفته است.

6.
نکته بسیار مهم در مورد خطیب نماز جمعه روز قدس است. به خاطر داشته باشیم که کروبی، ما را به شرکت در «نماز جمعه» دعوت نکرده بود. شیخ با صفای ما، که خود را به خاطر دفاع از حقوق مردم به خطر انداخته است، اینک نیاز دارد که ما در روز جمعه 27 شهریور، از صبح زود تا ساعت 3 عصر در خیابان باشیم. اگر به این تقاضای او پاسخ ندهیم، یعنی بر قتل و تجاوز و شکنجه، چشم پوشیده ایم و ما این کار را نخواهیم کرد.

7.
اگر با ایجاد مانع و بستن خیابان، مسیری را به روی ما بستند، یا از حضور ما جلو گیری کردند، لازم نیست دست به مقابله بزنیم. اگر حضور ما را در تظاهرات پذیرفتند، ما هم مراعات میکنیم و شعارهای خیلی تند و رادیکال سر نمیدهیم؛ سبز یعنی صلح و دوستی. اما اگر در برابر حضور مسالمت آمیز ما، مانع ایجاد کردند، باید به سرعت به گروه های بزرگ تقسیم شده و تا هنگام افطار، در نقاط مختلف شهر، تظاهرات پراکنده برگزار کنیم. اما در تظاهرات پراکنده، میتوانیم هر شعار تند و رادیکالی که دوست داشتیم سر بدهیم [ ديگر مجال ندهيد براي اينكه مفسد و مستبد به هر صورت و به هر لباس حاكميت پيدا كند، حاكميت در اسلام براي خداست. . .كار مستبد به جايي مي رسد كه مافوق اراده خود ، اراده اي نمي بيند. . . ديگر در مقابل مستبد نمي شود گفت كه قانون چنين و چنان مي گويد، آیت الله طالقانی پدر نماز جمعه ] و به طور وسیع فیلم و عکس تهیه کنیم و به سراسر جهان ارسال نماییم. توجه کنیم که درگیری و سنگ پرانی در اطراف جایگاه نماز جمعه به نفع کودتاچیان است، نه به نفع ما. چون بهانه لازم برای خشونت را به آنها میدهد. اما تظاهرات پراکنده ما ضرر بیشتری به آنها میزند و هیچ هزینه ای برای ما ندارد. 

8.
در پایان و به جهت اهمیت قضیه میخواهیم توضیحاتی در مورد خطیب جمعه ارائه کنیم. نظامیان، برای ادامه حضور نامشروع و غیر قانونی خود در عرصه تصمیم گیری، نیاز به توجیه و دلیل تراشی دارند. اگر ما، در روز جمعه به تحریکات آنها واکنش نشان دهیم، باید چند ماه یا حتی چند سال دیگر حضور شان را تحمل کنیم. ممکن است رئیس دولت کودتا یا یک خطیب منفور و ضد مردمی برای سخنرانی انتخاب شوند. قطعا هدف از این کار، تحریک مردم به حمله است. اگر مردم به جایگاه سخنران حمله کنند، دولت کودتا میتواند خشونت و سرکوب خود را به راحتی توجیه کند و مشروعیت بین المللی جنبش سبز را به زیر سوال ببرد و تمایل عموم مردم برای شرکت در تظاهرات بعدی کاهش یابد. بنا براین هر جا و به هر دلیل که بوی دردسر آمد، باید فورا از کانون بحران فاصله گرفته و برای تظاهرات پراکنده در تمام سطح شهر، اقدام کنیم.

شاید بد نباشد که یک نکته را همیشه به خاطر داشته باشیم :

تفاوت بخش عاقل یا منطقی حاکمیت با بخش تندرو و افراطی آن در این است که یکی میخواهد با حرف یا پول توجیبی ما را حذف کند و دیگری معتقد به استفاده از تانک است!
سبز باشید و قدسی

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

نامه مهدی کروبی به مردم ایران:




بسم الله الرحمن الرحيم

ملت شريف و تاريخ ساز ايران

آنچنانکه می دانيد خادم شما در روزهای پس از انتخابات و در تندباد حوادثی که در سه ماهه گذشته از سر اين مملکت و نظام گذشته است، نامه های هشدار دهنده و آگاه کننده پی درپی و متناوبی را خطاب به مسئولين امر نوشته است بدين اميد که گشايشی حاصل گردد و مباد که حقی ضايع شود و ظلمی صورت بگيرد و ظلم و آه مظلومان دامان ما را بگيرد و رها نسازد؛ چه آنکه به توصيه دين و تجربه تاريخ می دانيم که: الملک يبقی مع الکفر و لا يبقی مع الظلم.

سه ماه از سر مملکت ما گذشت، اما چگونه سه ماهی؟ اگر در انتخابات رياست جمهوری نهم ما ساعتی به خواب رفتيم و بيدار که شديم، گويا که به خواب اصحاب کهف فرو رفته باشيم، همه چيز را دگرگون شده ديديم؛ در انتخابات رياست جمهوری اخير اما همانطور که پيشتر هم گفته ام ديگر بيدار ماندن تا صبح هم کارساز نبود؛ چراکه قبح دزديدی شبانه ريخته و اين بار کار به رهزنی رسيده بود. اين اما تازه اول ماجرا بود. هيچ گاه برای من قابل پيش بينی نبود که يک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آميز مردم چنين پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رايی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خيابانها هر آنچه را که دور از انتظار بود ديدم؛ صحنه هايی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهايی ديگر رسيد از شکنجه و انجام اعمال حيرت آور از درون بازداشتگاههای بی نام و نشان؛ خبرهايی که بر حيرت من و هر ناظر و بيننده ای می افزود. افرادی می آمدند و نقل می کردند يا با سند و شهادت نشان می دادند در ايام محبس چه از سر آنها که نگذشته است؟

خدايا مهدی کروبی چه می ديد و چه می شنويد؟ يا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی ديد که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بيايد و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر،هر عمل قبيح و غير معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عريان کردن افراد و نشاندن آنها در مقابل يکديگر تا فحاشی های وقيحانه و ادرار کردن در صورت آنها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بيابان. اينها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاهها نيز رسيد. با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسيده ايم؟

طبيعی بود که رگهای غيرت به جوش آيند. که مگر می شد با شنيدن اين اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالين گذاشت؟ اينچنين بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غير معمول می رسد و من بی هيچ داوری از شما می خواهم که تحقيق کنيد و دريابيد که آيا چنين فجايعی رخ داده است يا نه؟ اين نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هياهوهای بسيار بود که آغازيدن گرفت و بارانی از دشنام و تهديد بود که بر سر من باريدن گرفت. خطيبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تريبون نمازجمعه هرآنچه توانستند عليه من گفتند و به من نسبت دادند. اينچنين بود که ترديدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنين فجايعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدين صورت غير معمول از تريبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هايی چنين نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف ديدم که بايستم و از ميدان به در نشوم.

نامه ای که به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختيار رئيس قوه قضاييه وقت قرار گرفت و آيت الله شاهرودی نيز دستور پيگيری ماجرا را به دادستان کل کشور،آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماينده ای را نزد من بفرستد. آن نماينده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نيز قرار گرفته است، به ايشان معرفی کردم. نماينده اقای دری نيز تاکيد کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسيدگی پديدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجويی خارج از محل دفتر من و در مکانی ديگر صورت پذيرد که کاملا محفوظ بماند. تا اينجای کار برخوردها معقول بود. تا اينکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماينده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحيح آن بود که من مطابق قراری که با نماينده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماينده ايشان درحال پيگيری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد ديگری درميان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی ديدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می ديدم، به نماينده دادستان معزول تهران اين فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماينده آقای دری نيز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکايت او را بشنوند. گفتم که اگر می خواهيد مکان ديگری را برای ملاقات با آن شاهد معين کنيد که نماينده دادستان تهران اما برخلاف نماينده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر تشخيص داد.

بر خلاف ملاقات اول که به خوبی انجام شد اين ملاقات اما صورتی ديگر به خود گرفت. آنچنانکه در اثنای جلسه آن پسر بيرون آمد و گفت که اينها به دنبال چيز ديگری هستند و دعوی پيگيری قضايی ندارند، بلکه در انديشه برخورد سياسی و پاک کردن صورت مساله اند. گفت که نماينده دادستان تهران می خواهد که همراه او به پزشکی قانونی بروم. او را مجاب کردم که همراه آنها برود. در راه اما آنها به بازجويی سياسی خود ادامه داده و به او گفته بودند که تو بايد به خاطر خدا و به خاطر خانواده و آبرويت سکوت می کردی و نبايد آلت دست سياستبازان می شدی و بسياری سخنان ديگر از اين دست که اکنون مجال شرح آن نيست.

آن روز گذشت و فردای آن، همان پسر، وحشت زده نزد من آمد و گفت که رفته اند و در محله از خانه و همسايه درباره او تحقيق کرده اند. گفتم وحشت نکن، هدف آنها کشف حقيقت است. پسر اما باری ديگر به من مراجعه کرد و گفت که آنها ماجرا را به پدر او گفته اند و آبرويش رفته است و پدر او مدام گريه می کند. از پسر خواستم که پدرش را نزد من آورد تا با او سخن بگويم و آرامش کنم. آن پسر اما رفت و ديگر خبری از او نشد. پس از مدتی سه شنبه گذشته پدر به سراغ من آمد درحاليکه نگران فرزندش نيز بود. مردی بيش از هفتاد ساله و محترم را ديدم که اندوه از چهره و سخنش می باريد. می گفت ما مسلمان و مذهبی هستيم و چرا با ما چنين کردند؟ عکس هايی را از جيب خود درآورد و نشانم داد تا از سابقه شان گفته باشد. تصويرهايی از زمان جنگ که پسر مجروحش را خوابيده بر تخت بيمارستان نشان می داد، درحاليکه رهبری فعلی – رئيس جمهور وقت- در عيادت از مجروحين بر سر تخت او ايستاده و درحال بوسيدن فرزند مجروح اوست و فرزندش نيز دست خود را بر گردن ايشان انداخته است. می گفت که سابقه ما آن بوده است و امروز ما نيز چنين است. شکوه و شکايت داشت که آبروی ما را در محله برده اند و از کسبه محله نيز درباره ما پرسيده اند. می گفت که من در خانه مان وحشت دارم. او را در ماشينی سوار کرده و درباره پسرش سوال پيچش کرده اند و او هم توضيح داده بود که فرزندش دانشجو و صادق و راستگو است. با اين حال به اين نيز بسنده نشده بود. می گفت که بعد از اين به خانه آمدم و ساعتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد. پايين آمدم و در را باز کردم اما کسی نبود، بالا که آمدم دوباره زنگ خانه به صدا درآمد و دوباره در را باز کردم و کسی را نديدم. اين اتفاق برای بار سوم هم افتاده بود و اين بار که او در را گشوده بود با موتورسواری روبرو شده بود که در مقابل خانه آنها قرار گرفته و فردی نيز با چهره مهيب بر ترک آن درحال عکس برداری از خانه آنها و داد و فرياد و بدگويی عليه شان در محله بود. پدر می گفت که با اين اتفاقات ما در اين خانه ديگر امنيت و آرامش نداريم.

گويا اينها ماموران تحقيق بودند که برای کشف حقيقت و دستياری قضاوت آمده بودند. واين نتيجه و دستاورد ما بود از اولين سندی که در اختيار دستگاه قضايی قرار داديم. دستگاه قضايی در نظام اسلامی که خود را با رويه حضرت امير مقايسه می کند، برای تحقيق قضايی به هدف تهديد، موتورسوار مسلح سراغ شاکيان فرستاده بود. شرم است از بردن نام حضرت اميری که برای کندن خلخال از پای يک زن يهودی به خود می پيچيد و اسوه عدالت بود و باری نيز که در دادگاه به شکايت يک يهودی حاضر شد و قاضی نام ايشان را به کنيه برد، به اعتراض گفت که در پيشگاه قضاوت، من و اين يهودی با هم برابريم.

و من امروز شرح اين ماجراها را می گويم تا مردم بدانند و چنين اتفاقاتی را با رفتار علوی قياس نگيرند. می گويم، تا در تاريخ بماند که چگونه عده ای در اين مملکت چادر حيا را دريدند و غيرت دين و کشور را جريحه دار کردند و آيندگان نگويند که اين ظلم ها بر فرزندان اين آب و خاک رفت اما صدايی برنخواست و کسی فرياد خود را به اعتراض حيايی که دريده شده بود بلند نکرد.

بدين ترتيب حوادثی که از سر يکی از شهود ما گذشت درسی شد تا بقيه شهود را دست و پا بسته در اختيار دادستان معزول تهران قرار ندهيم. دادستان کل کشور آقای دری نيز از سمت خود برکنار شده و بنابراين تمام درها بسته شده بود. اين درحالی بود که فحاشی ها عليه مهدی کروبی از تريبون های رسمی و توسط مطبوعاتی که از پول بيت المال ارتزاق می کردند نيز هر روز فزونی می گرفت. اينچنين بود که نامه ای به رياست جديد قوه قضائيه نوشتم و درخواست دادخواهی و رسيدگی به ماجراها را کردم. در نتيجه ی اين نامه بود که کميته ای سه نفره به دستور رياست جديد قوه قضاييه تشکيل و مسئول پيگيری حوادث بعد از انتخابات و رسيدگی به شکايات خانواده مصدومين روحی و جسمی شد. جلسه اول تشکيل شد که جلسه خوبی هم بود. در اين جلسه علاوه بر سندی که پيشتر در اختيار دادستان تهران و دادستان کل کشور قرار داده بودم، دو سند ديگر نيز ارائه کردم که اکنون بر خود می بينم شرح کامل تری از آنها را برای شما مردم گزارش دهم.

سند دوم که با مدارک کامل نيز همراه بود شرح ماجرای رفته بر خانمی بود که در تظاهرات خيابانی بازداشت شده و آنچنانکه خودش می گفت در ماشين با برآمدگی های جسمی او ور رفته بودند و وقتی که به محل مورد نظر رسيده از او خواسته بودند شلوارش را از پايش درآورد که او نپذيرفته اما آنها او را درحالی که به زمين نيز افتاده بود مجبور به درآوردن شلوارش کرده بودند. در همين اثنا مسئول بالاتری آمده و اعتراض کرده بود که اينجا چه خبر است و ماموران گفته بودند که او از بی حيايی لباسش را درآورده و خود را بر زمين انداخته است تا آبروی ما را ببرد؛ حال آنکه آن زن نيز فرياد می زده و داد و بيداد می کرده است که آنها به زور با او چنين کرده اند. والله اعلم!

سند سوم نيز مربوط به جوانی بود که عضو يکی از گروههای سياسی قانونی هم بود و مادرش با من تماس گرفته و او را نزد من فرستاده بود.او خودش مدارک پزشکی قانونی و همچنين يک سی دی به همراه داشت که نشانگر ضرب و شتم شديدش بود. اين فرد مدعی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته است اما عکس ها نشانگر التهاب و قرمزی مقعد او نيز بود.می گفت که در زير شکنجه و کتک بيهوش بوده و نمی داند که با او چه کرده اند و اگر مورد تجاوز قرار گرفته نيز نفهميده است. پزشکی قانونی نيز در اين خصوص با تاييد التهاب مقعدی، بررسی بيشتر را نيازمند نامه جديد و حکم قضايی دانسته بود. او پنج روز در بازداشت به سربرده بود اما در اين چند روز آنچنان به صورت پی در پی مورد ضرب و شتم سنگين قرار گرفته بود که ماموران تصور کرده بودند او مردنی است و بنابراين گفته بودند که می خواهيم تو را به اوين منتقل کنيم اما در نهايت چشم و دست بسته در بيابان رهايش کرده بودند. ياللعجب!

اينها سه سند کتبی بود که در جلسه اول ارائه کردم و درباره دو سند ديگر نيز به صورت شفاهی صحبت کرديم و گفتم که اين دو مورد نيز مطرح است اما سندی کتبی در خصوص آنها وجود ندارد. يکی از آنها ترانه موسوی واقعی بود که گفتم خانواده اش به ما راه نمی دهند و بهتر است که شما خود با هدف تحقيق، ماجرا را دادخواهی و پيگيری کنيد. شاهد صحت ماجرا هم تلاش مذبوحانه ای بود که عده ای برای ساختن ترانه موسوی قلابی انجام داده بودند. کميته اگر کارش تحقيق بود بايد به سراغ محفل نشينانی می رفت که آن فيلم کذايی را برای پخش در رسانه ملی ساخته بودند؛ همانهايی که به خانواده ترانه موسوی قلابی گفته بودند "شما کاری با ترانه واقعی نداشته باشيد، آن را خودمان حل می کنيم". گويی مهدی کروبی همه جرمش اين بود که اسرار ماجرای «ترانه» را هويدا کرده و از سناريويی مشابه با سناريوی قتل های زنجيره ای پرده برداشته بود. زبان سرخ او سر سبز روزنامه اعتماد ملی را نيز بر باد داد که به محض افشای اين ماجرا روزنامه نيز تعطيل شد. ماجرای ترانه واقعی را آنچنانکه شنيده بودم به صورت شفاهی برای کميته بازگو کردم. ترانه موسوی به همراه يک دختر و چند پسر ديگر در مقابل مسجد قبا در روز مراسم سالگرد آيت الله بهشتی بازداشت شده بودند. دخترها پس از بازداشت شماره تلفن خانه شان را ردوبدل می کنند تا هريک که آزاد شد خانواده ديگری را از بی خبری بيرون آورد. آنها در همان روزهای بازداشت و درميانه ضرب و شتم ها و به هنگام انتقال از يک مکان به مکانی ديگر متوجه غيبت ترانه موسوی می شوند. بدين ترتيب آن دختر ديگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنين با کميته پيگيری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گويا بسيار می ترسيد گفته بود که ديگر با او تماس نگيرند. اين دختر در کميته پيگيری اينجانب و آقای موسوی نيز حاضر شده و تمام توضيحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هيات سه نفره خواستم که حقيقت يابی در خصوص اين سند شفاهی را نيز انجام دهند و از آنجا که هويت سناريونويسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقيقت يابی نيز در دسترس و آسان به نظر می رسيد. من بر اين تصور بودم که در دستگاه قضايی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!

سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعيده پورآقايی. گفتم که درباره فردی به اين نام هم به من خبرهايی داده اند و می گويند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را نديده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خيلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همين حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. اين سست ترين موردی بود که در جلسه اول ما با کميته سه نفره بدان اشاره شد و خيلی سريع نيز از آن گذشتيم.

دو روز بعد از اين جلسه اما در ادامه پيگيری هايم در خصوص اين مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقايی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پيش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعيده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نيز از آنجا که آدرسی از خانواده سعيده نداشتم از آقای مقيسه در ستاد آقای موسوی که اين گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ايشان ندادند از آن رو که روند تحقيقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقيسه آدرس محل سکونت را بگيرم و درنهايت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعيده شرکت کند. بدين ترتيب آقای مقيسه و خواهر سعيده را روبروی هم نشاندم و به سعيده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت اين عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقيسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعيده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنين نکند ابهامی برای خواهر او ايجاد خواهد شد. آقای مقيسه اما در اينجا به من گفت که ماجرای مرگ سعيده و آنچه تاکنون روايت شده بود کمی شک برانگيز است چراکه ما فهميده ايم پدر او جانباز نبوده و شش سال پيش فوت کرده و سعيده چندبار نيز سابقه فرار از خانه داشته است. من گفتم که شما کاری با اين نکات نداشته باشيد و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعيده بدهيد که در نهايت نيز اقای مقيسه آدرس را به ايشان دادند.

اين ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پيش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کميته حاضر شوم و بدين ترتيب جلسه دوم کميته نيز برگزار شد. اعضای کميته در ابتدای جلسه با اشاره به اينکه می خواهند به بررسی هايشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هيچ بحثی انجام دهند يکباره از من پرسيدند که آيا گزارش و سخن جديدی درباره سعيده پورآقايی دارم يا نه؟ که من شرح ماجرای ديدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعيده جانباز نبوده که شش سال پيش فوت نموده و سعيده چند بار از خانه فرار نيز کرده است و اينکه می گويند در هنگام الله اکبر گفتن به او تيراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که اين نکات را آقای مقيسه نيز به من گفته اند و شرح ديدار خود با خواهر ناتنی سعيده و سخنان آقای مقيسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در اين جلسه به جز اين موضوع که از ابتدا نيز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت.

در ادامه اين جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئيسی در ميانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درميان گذاشته و گفته بود:«اظهارات کروبی بايد بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئيسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدين ترتيب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درميان گذاشته بوديم صرفا اظهارات و مدعيات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نيز گفتم که مگر در حين ارتکاب تجاوز می توانسته ام فيلمبرداری کنم که اکنون فيلم آن را در اختيار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگويم چقدر فاصله ميان آنها بوده است و آيا شما توقع داريد که من آلات جرم و تجاوز را هم ضميمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نيستم و اينجا محکمه من نيست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا برويد و پيگيری کنيد و نگذاريد که حقی ضايع شود و ظلم کردن، رايج گردد.

بدين ترتيب در اين جلسه تنها به دادن يک سند ديگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خيابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشين ون به او و دختری ديگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که اين خانم بسيار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسيت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگيرد و مباد درخصوص اين شاهد نيز همچون سندی برخورد شود که در اختيار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرويی يک فرد را در خانواده و محله ايجاد کردند. اسناد کتبی اين تجاوز را هم در اختيار هيات قرار دادم و البته گفتم که مورد ديگری نيز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دليل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همينقدر ديده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سياه شده بود و او نيز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقيق فردا برايتان می فرستم. و سپس تاکيد کردم که ماجرای سند آوردن را در همينجا خاتمه می دهم و همين مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفايت می کند.

درحاليکه اين جلسه نيز به خوبی پايان يافت اما فردای ان روز به يکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقايان بهشتی و الويری و داوری بازداشت شدند. هيات سه نفره نيز به جای پيگيری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کميته پيگيری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم يقين پيدا ميکنم که اعضای اين کميته نيز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نيز چنين شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.اما دو نکته در خصوص گزارش آنها:

در اين گزارش سخنانی از زبان من روايت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در اين گزارش هيچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسيار وقيحانه بود همچون سخنانی که فاعل در هنگام تجاوز برزبان می آورده، نيز نشده است.

نويسندگان شتابزده اين گزارش مدعی شده اند که اينجانب هيچ مدرک و سندی مبنی بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پيش از نوشتن نامه ام به رئيس مجمع تشخيص دردست نداشته ام. ياللعجب که آقايان از زبان ما سخن می گويند و برای خود می برند و می دوزند. مهدی کروبی آنگاهی نامه به رئيس مجمع تشخيص نوشت که بسياری چهره های موجه به او مراجعه کرده و برخی بازداشت شدگان نيز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و ديگران گذشته بود خون گريستند. اگرچه اين چهره ها شجاعت بسيار به خرج دادند که در سيلاب تهديدها و فحاشی ها و در ميانه ارعاب های گسترده حاضر شدند نزد فرد بی پناهی همچون مهدی کروبی بيايند و من همينجا شجاعت آنها را می ستايم.

در حالی که در اين گزارش به اولين سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومين سند کتبی در حد هفت سطر روزنامه ای و به سومين نيز در حد پنج خط اشاره شده و کوچکترين اشاره ای نيز نشده است به چهارمين سند کتبی که در جلسه دوم ارائه گشت و درحاليکه درباره اولين سند شفاهی يعنی ترانه موسوی نيز فقط چهار خط روزنامه ای در اين گزارش آمده است، بيش از دويست سطر روزنامه ای اين گزارش که بخش اعظم آن را تشکيل می دهد مربوط به دومين سند شفاهی ما يعنی سعيده پورآقايی است که از قضا خود تشکيک کامل را بر آن وارد کرده بوديم. حال اگر بگوييم که اين جنازه را کدام مقام دولت جمهوری اسلامی در اختيار خانواده آنها گذاشته است و اجازه ديدن جنازه را حتی به نماينده ستاد آقای موسوی نيز نداده بودند آيا ساختگی بودن کل ماجرا جهت انحراف پيگيری ها را به اذهان متبادر نمی شود؟ اين ظن آنگاهی تقويت می شود که می بينيم همين ماجرای مشکوک، ملاک نوشتن کليت گزارش شتابزده هيات سه نفره نيز قرار گرفته است.

البته بايد در همينجا اشاره کنم که چه خوشحالم اين کميته به سراغ سند کتبی چهارم که در اختيار آنها قرار داده بودم نرفتند و حقيقت يابی خود را به همين مقدار محدود کردند و حداقل زندگی يک فرد ديگر و آبروی او را به بازی نگرفتند. جای شکرش باقی است و خدا را شاکرم.

کميته سه نفره در پايان گزارش شتاب زده خود خطاب به رياست قوه قضائيه خواستار برخود عادلانه و قاطع با اينجانب شده است. و بدين ترتيب نتيجه حق جويی قوه قضائيه چوبی شد که بر سر مهدی کروبی فرود آمد. من اما بسيار خوشحالم و از اين فرصت استقبال می کنم و آن را هديتی الهی می دانم؛ باشد که امکانی پيش آيد تا بتوانم به صورت مبسوط پرده از جزئيات اين اسناد و اسناد ديگری که موجود است بردارم و بازگو کنم آنچه را که تا امروز نگفته ام و صدايی باشم برای حق خواهی. خرسندم اگر فرصتی ديگر به وجود آيد تا من دامن جمهوری اسلامی را از اين فجايع و بسياری حوادث ديگر که بعد از رحلت امام پيش آمد و بر اين مملکت گذشت پاک کنم.

مهدی کروبی امروز می داند و به يقين فهميده است که انگشت بر جای خوبی گذاشته است. آنچنانکه از اين هياهوها و شتابزدگی ها برمی آيد مشخص است که قبای آقايان لای در مانده است. توصيه حضرت امير بود به مالک اشتر که به گونه ای حکومت کن که يک مظلوم حق خود را بدون لکنت زبان از ظالم بگيرد. ما کجا و توصيه های حضرت امير کجا؟ فرزند مرحوم مطهری می گويد که خانمی به خانه ملت آمده و نزد او شکايت آورده که بر پسر او در بازداشتگاه چه گذشته است و بعد از آن، چنان با آن خانواده برخورد کرده اند که آن زن، خود تماس مجدد گرفته و گفته است که ما هيچ شکايتی نداشته ايم و به قول ما لرها "خر ما از کرگی دم نداشت". اين همان گرفتن حق بدون لکنت زبان است که توصيه حضرت امير به مالک بود! مشخص است که تدبير امور چه سمت و سويی به خود گرفته است. هياهوها و هتاکی های آغشته به تهديد در هفته های گذشته تا آنجا فزونی گرفت که خانواده هايی نيز نزد من آمدند و خواستند که پيگيری ها را ادامه ندهيم و از عاقبت خود می ترسيدند و می گفتند که تو نه فقط برای خود که برای ما نيز دردسر ايجاد خواهی کرد. البته وقتی دختر يک زندانی را بازداشت می کنند و سپس اين دختر عفيفه را شبانه، چشم بسته در بيابان رها می کنند تا آنجا که صدای يک روزنامه مستقل اصولگرا هم در می آيد و می نويسد که اين دختر را با چادر پاره در بهشت زهرا رها کرده اند، بايد فهميد که تدبير ملک و عدل در اين مملکت به دست چه کسانی افتاده است و بايد حق داد به آنهايی که نگران آينده خود هستند.

وقاحت اما به آنجا رسيده است که به جای مجرمان و مباشران و مسبان اين مظالم، مهدی کروبی را می خواهند محاکمه کنند. غافل از آنکه محکمه واقعی در ميان مردم است و بايد به ميان مردم رفت و ديد که آنها چه کسی را محکوم می کنند و چه کسی را صدای حق خواهی خود می دانند. خدايا به تو پناه می برم از اين فجايعی که جمعی مسبب آن بوده اند و نه تنها مايه ننگ جمهوری اسلامی که مايه ننگ ايران شده است و از اين آبرويی که از عدالت و قضای اسلامی رفته است.

هيات سه نفره کار خود را پايان داد و خواستار برخورد قضايی با اينجانب شد و من اما قضاوت درباب خود را به داوری مردم و محکمه الهی وامی گذارم و نامه نگاری های خود در اين خصوص را در همينجا پايان می دهم. اگرچه اين توصيه را نيز با رياست محترم قوه قضائيه بايد درميان بگذارم که مبادا در مسير قاضی القضاتی، تحت تاثير اراده های تحميلی و بيرونی قرار بگيرند و از مسير عدالت خارج شوند. چه آنکه ايشان در قياس با دو رئيس پيشين اين قوه از امتيازی ويژه برخوردارند و آن فرزندی آيت الله العظمی ميرزا هاشم آملی و دامادی آيت الله العظمی وحيد خراسانی است. اميدوارم که کارنامه قضايی آيت الله لاريجانی به گونه ای نباشد که در پايان دوران رياست ايشان بر قوه قضا لطمه ای به ساحت مرجعيت وارد شود.

والله اعلم بالذات الامور
مهدی کروبی




۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

برخی اصول قانون اساسی که در دولت فعلی به جوک بیشتر می مونند

اصل پنجاه و ششم قانون اساسيحاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است و هيچ‌كس نمي‌تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد.

اصل نهم قانون اساسي: در جمهوري اسلامي ايران آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي كشور از يكديگر تفكيك ناپذيرند و حفظ آنها وظيفه دولت و آحاد ملت است. هيچ فرد يا گروه يا مقامي حق ندارد به نام استفاده از آزادي به استقلال سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي و تماميت ارضي ايران كمترين خدشه‌اي وارد كند و هيچ مقامي حق ندارد به نام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور آزادي‌هاي مشروع را هر چند يا وضع قوانين و مقررات سلب كند.

 اصل بيست سوم قانون اساسيتفتيش عقايد ممنوع است و هيچ‌كس را نمي‌توان به صرف داشتن عقيده‌اي مورد تعرض و مواخذه قرار داد.

 اصل بيست و چهارم قانون اساسي: نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند مگر آنكه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشند. تفصيل آن را قانون معين مي‌كند..

اصل بيست و پنجم قانون اساسيبازرسي و نرساندن نامه‌ها، ضبط و فاش كردن مكالمات تلفني، افشاي مخابرات تلگرافي و تلكس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها،‌استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به حكم قانون.

اصل سي و دوم قانون اساسي: هيچ‌كس را نمي‌توان دستگير كرد مگر به حكم و ترتيبي كه قانون معين مي‌كند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام بايد با ذكر دلايل بلافاصله كتبا به متهم ابلاغ و تفهيم شود و حداكثر ظرف مدت 24 ساعت پرونده مقدماتي به مراجع صالحه قضايي ارسال و مقدمات محاكمه در اسراع وقت فراهم گردد. متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي‌شود.

اصل سي و هشتم قانون اساسيهرگونه شكنجه براي گرفتن اقرار براي كسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت،اقرار يا سوگند مجاز نيست و چنين شهادت و اقرار و سوگندي فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از اين اصل قانون مجازات مي‌شود.

 اصل سي و ششم قانون اساسي: حكم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.

 اصل سي و پنجم قانون اساسي: در همه دادگاه‌ها طرفين دعوي حق دارند براي خود وكيل انتخاب نمايند و اگر توانايي انتخاب وكيل را نداشته باشند بايد براي آنها امكانات تعيين وكيل فراهم گردد.

 اصل يكصد و شصت‌و هشتمرسيدگي به جرائم سياسي و مطبوعاتي علني‌است و با حضور هيات منصفه در محاكم دادگستري صورت مي‌گيرد. نحوه انتخاب شرايط، اختيارات هيات منصفه و تعريف جرم سياسي را قانون براساس موازين اسلامي معين مي‌كند.

اصل بيست و هفتم قانون اساسي: تشكيل اجتماعات وراهپيمايي‌ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن كه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است..


۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

فیس بوک بدون فیلتر

فیس بوک بدون فیلتر

 

فیس بوک خدمات RSS خود را دوباره راه اندازی نموده است. این به آن معنی است که از این پس، می توانیم از طریق RSS Reader هایی مانند Google Reader یا My Yahoo بدون نیاز به سرزدن به فیس بوک لینک های خود و دوستان مان را بخوانیم و به مطالب آن دسترسی داشته باشیم. روش کار برای Google Reader  بدین شرح است:

اگر می خواهید لینک های دوستان تان (آنهایی که در صفحه فیس بوک خودتان ظاهر می شوند) را ببینید از کنار سمت چپ صفحه اصلی فیس بوک، (از قسمت Applications) "Links" را انتخاب نمایید. صفحه لینک های شما باز می شود. حال در کنار سمت راست لینک ها،  جعبه خاکستری رنگی را می بینید. در زیر "Subscribe to Links " روی "My Friends Links" کلیک نمایید.

حال آدرس بالا صفحه را انتخاب و Copy نمایید. از طرف دیگر در یک صفحه مرورگر جداگانه، به آدرس www.google.com/reader رفته کلید "Add a Subscription" را انتخاب نموده آدرس کپی شده را در این جا paste نمایید.

کار تمام شده و از این پس با سر زدن به Google Reader که فعلا فیلتر نیست می توانید از آخرین لینک های دوستان تان در فیس بوک باخبر شوید.

ضمنا اگر خواستید یک دوست یا گروه خاص را پیگیری نمایید، به صفحه شخصی او در فیس بوک سر زده و مشابه همین کار را با لینک های او انجام دهید. نهایتا، در Google Reader مجموعه ای از صفحات جداگانه برای هر فرد که اضافه کرده اید خواهید داشت.

به امید اینترنت بدون فیلتر 

۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

نامه شدیداللحن دکتر سروش به آیت‌الله خامنه‌ای


به یاری خدا، دین و آزادی می‌مانند و استبداد می‌رود


http://www.mowjcamp.org/article/id/27971
 
 



0138:28 صبح پنج‌شنبه، 19 شهریور 8

نامه شدیداللحن دکتر سروش به آیت‌الله خامنه‌ای:

به یاری خدا، دین و آزادی می‌مانند و استبداد می‌رود

دکتر عبدالکریم سروش در نامه‌ای شدیداللحن به آیت‌الله خامنه‌ای، ضمن انتقاد از عملکرد وی در جایگاه رهبری، تاکید کرد که: ما آزادی و دیانت را ارج خواهیم نهاد، و وعده داد که این نسل، زوال استبداد دینی را جشن خواهد گرفت و به جامعه‌ای اخلاقی و حکومتی فرادینی دست خواهد یافت. متن کامل نامه دکتر سروش را بخوانید:


عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد.

صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند.

قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدند

وجهانیان یک چشم خشم ویک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند.

چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت.

شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.

 

آقای خامنه ای،

که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده

وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده

درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد. ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.

شادم که آخر الامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانها ی دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.

"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.

آقای خامنه ای،

می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذارنید. خطا کرده اید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید. از حق بودن و فضیلت بودنش بگذرید. آن را برای رسیدن به حکومتی کامیاب به کار گیرید. این را که می خواهید؟. چرا شیپور را از سر گشاد می زنید؟ چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را ... آزاد بگذارید ، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود وشمارا در تدبیر ملک وتنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم تهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا وافسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.

خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!

از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که

لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند

می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:

ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا ( خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش وبرای ما یاوری بفرست.)

می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است." زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند).

ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟

تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام" ،که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که

آفرین ها بر تو بادا ای خدا
بنده خود را ز غم کردی جدا

آتشی زد او به کشت دیگران
باد آتش را به کشت او بران

آقای خامنه ای،

می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است ، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی وسپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.

سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراء شان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فروکوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان.عمله استبدادنظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.

این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویر های گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت ، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند،ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود.

آقای خامنه ای،

بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:

با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی

و گفتند:

مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند

نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.

جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء - سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.

این نه آن شیر است کز وی جان بری
یا ز پنجه قهر او ایمان بری

فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان،نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن درآستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعر فروشان کم شعور ،هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم وخدا با ماست.

برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم ،حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.

ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.

ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.

ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.

*************

با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته وتشنه در سراب مانده وخیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:

و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون (آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد - سوره اعراف 164)

بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.

ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر

. باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.

آب و دریا ای خداوند آن توست
باد و آتش جمله در فرمان توست

گر تو خواهی آتش آب خوش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود

تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور

 

رمضان مبارک 1430 قمری
شهریور 1388 شمسی

عبدالکریم سروش