۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

من ندا هستم

امروز روز نداست، من ندا هستم!

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

5 دلیل که چرا از اسم مستعار در فیس بوک استفاده نکنیم

5 دلیل که چرا از اسم مستعار در فیس بوک استفاده نکنیم:

1.       برای ورود به فیس بوک از ایمیل خود استفاده می کنید نه از یک شماره حساب گمنام، اگر به هر دلیل گرفتار شدید، با دانستن آدرس ایمیل تان همه چیز خود به خود لو خواهد رفت.

2.       آن هایی که باید شما را در فیس بوک بشناسند، با تغییر نام هم خواهند شناخت.

3.       فیس بوک امکانات بسیار زیادی جهت حفاظت از حریم خصوصی در اختیار تان می گذارد. استفاده از آن امکانات به مراتب قابل اطمینان تر است از روش های من در آوردی.

4.       فیس بوک چند صد میلیون عضو دارد، و چیزی که برای اش درجه یک اهمیت را دارد کیفیت خدمات و احساس امنیت کاربران اش است، به همین دلیل حفظ حریم خصوصی افراد برای فیس بوک مهم است. خیلی از روش هایی که افراد به شیوه من در آوردی بکار می گیرند، خلاف موازین اعلام شده فیس بوک است، و احتمالا از طرف فیس بوک با آن برخورد خواهد شد.

5.       خطرناک ترین کاری که افراد در فیس بوک می توانند بکنند، انتشار لینک ها و خبر هاست، این خبر ها مربوط به انسان های واقعی است که در معرکه گیر افتاده اند، آیا بزدلی نیست خبر کتک خوردن، تجاوز و زندانی شدن دیگران را با نام جعلی منتشر کنیم؟

به حکم سنگسار سکينه محمدي آشتياني اعتراض کنيد

به حکم سنگسار سکينه محمدي آشتياني اعتراض کنيد!

کمیته بین المللی علیه اعدام
June 15, 2010

سکينه را از پنج سال پيش در زندان تبريز٬ گروگان گرفته اند و اين زن اسير حکومت اسلامي٬ هر لحظه ممکنست سنگسار شود.

دو فرزند او براي نجات جان مادرشان تلاش ميکنند و از همه مردم آزاده و از نهادهاي مدافع حقوق انساني درخواست کرده اند که براي نجات جان مادر آنها تلاش کنند.

وکيل سکينه و فرزندانش يکبار ديگر از مردم آزاديخواه دعوت کرده اند که بهر طريق ممکن کمک کنند٬ جان سکينه را نجات دهيم.

سکينه در روز ۲۵ ارديبهشت ۸۵در دادگاه جزايي اسکو به اتهام رابطه خارج از ازدواج به تحمل ۹۹ ضربه شلاق محکوم شد.او را صد ضربه شلاق زدند و در حاليکه بايد آزاد ميشد٬ پرونده در شعبه ششم دادگاه کيفري استان آذربايجان مورد بررسي مجدد قرار ميگيرد.

و او را اين بار به سنگسار محکوم ميکنند. سکينه بسياري از اتهامات را بعدا منکر شده است. در دادگاه حکومت اسلامي نيز از پنج نفر دو قاضي راي داده اند که در پرونده هيچ دليل اثباتي مبني بر انجام " زناي محصنه" وجود ندارد. 

سکينه يک زن اسير حکومت اسلامي است که ظاهرا جنايتکاران ميخواهند با سنگسار کردن او در شرايط فعلي به ليست جناياتشان در اين روزها با هدف ايجاد رعب و وحشت بيفزايد.

سکينه تقاضاي عفو داده و پسر و دخترش منتظر نجات او هستند.

کميته بين المللي عليه سنگسار از همه شما مردم آزاده در ايران و در دنيا ميخواهد ٬ اين روزها که به اعتراض و تحصن وتظاهرات دست ميزنيد٬ حتما و بهر طريق ممکن به حکم سنگسار سکينه محمدي آشتياني اعتراض کنيد. در خارج از کشور از همگان دعوت ميکنيم که به اين حکم سنگسار وسيعا و متحدانه اعتراض کنند. با مقامات نهادهاي بين المللي و اتحاديه اروپا و سازمان ملل تماس گرفته و از آنها بخواهيد فورا به اين حکم اعتراض کنند. ما نبايد بگذاريم سکينه را سنگسار کنند.

کميته بين المللي عليه سنگسار

یک سال پس از فاجعه کوی دانشگاه

یک سال پس از فاجعه کوی دانشگاه

آرش بهمنی


یک سال پیش، در بامداد روز 25 خرداد، اعلام شد عده ای از نیروهای نظامی و لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران حمله کرده اند. این حمله در پی اعتراضات دانشجویان به اعمال "تقلب" در انتخابات صورت گرفت. روز گذشته بیانیه ای با امضای "انجمن اسلامی دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران و علوم پزشکی"، از ابعاد این فاجعه پس از یکسال،  پرده برداشت.پیش از این، "حمیدرضا کاتوزیان" از نمایندگان اصول‌گرای مجلس و عضو کمیسیون حقیقت یاب حادثه کوی دانشگاه، ابعاد حمله به کوی دانشگاه در 25 خرداد را "فجیع تر از 18 تیر سال 78" توصیف کرده بود.

آن گونه که منابع خبری در همان زمان اعلام کردند، حداقل 5 دانشجو در تهران و دو دانشجو در شیراز در این حملات به شهادت رسیدند: مصطفی غنیان، مبینا احترامی، ایمان نمازی، فاطمه براتی، محسن ایمانی، کامبیز شعاعی و کسری شرفی از شهیدان این حادثه بودند. بعدها در فهرست ۷۲ نفره جان باختگان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری که توسط کمیته پیگیری میرحسین موسوی و مهدی کروبی انتشار یافت، اعلام شد بیشتر جان باختگان بدون ‌اطلاع خانواده‌هایشان مخفیانه به خاک سپرده شده‌اند. روزنامه گاردین درباره نحوه شهادت این افراد نوشت: "شاهدان عینی گفتند که این دو دختر و سه پسر هدف ضربات مکرر باتوم برقی در ناحیه سر قرار گرفتند."

یک دانشجو جریان حمله به کوی دانشگاه را برای گاردین چنین بازگو کرد: "پلیس به داخل خوابگاه‌ها گاز اشک آور شلیک کرد، ما را زد، پنجره‌ها را شکست و مجبورمان کرد بر زمین دراز بکشیم. من حتی تظاهرات هم نکرده بودم اما یکی از آنها رویم پرید، پشتم نشست و مرا زد و بعد درحالی که تظاهر می‌کرد در جستجوی چاقو و تفنگ است، از من سوءاستفاده جنسی کرد. تهدیدمان می‌کردند که ما را حلق آویز می کنند و به ما تجاوز می کنند."

از سوی دیگر شماری از دانشجویان آزاد شده کوی دانشگاه تهران اعلام کردند بامداد دوشنبه ۲۵ خرداد، بیش از 200 دانشجو توسط افراد لباس شخصی که به انواع سلاح‌های سرد و گرم مجهز بودند، بازداشت و به زیرزمین ساختمان وزارت کشور منتقل شدند و مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفتند.

بر اساس قانون، ورود نیروهای نظامی و انتظامی به کوی دانشگاه تهران تنها به درخواست رئیس دانشگاه تهران ممکن است. محسن کوهکن، سخنگوی هیات رییسه مجلس شورای اسلامی هم گفت که نیروهای انتظامی با درخواست فرهاد رهبر، رئیس دانشگاه تهران وارد کوی دانشگاه شده بودند؛ سخنانی که فرهاد رهبر آن را تکذیب کرد و اعلام داشت در آن شب هیچ کدام از مسئولان در کوی دانشگاه حضور نداشتند. بعدها در پی تحقیقات برخی نمایندگان مجلس روشن شد که شورای تامین استان مجوز ورود به کوی دانشگاه را به نیروهای انتظامی و بسیجی داده ‌است.

فراکسیون اقلیت مجلس در گزارش خود پیرامون حوادث پس از انتخابات همکاری نیروی انتظامی با لباس شخصی‌ها را تأیید کرد. در این گزارش آمده بود که نیروی انتظامی به دو دلیل لباس شخصی‌هایی را که به کوی دانشگاه حمله کرده‌اند، می‌شناسد؛ دلیل اول اینکه لباس شخصی‌ها، دانشجویان را دستگیر و بیرون کوی به پلیس تحویل می‌دادند و دوم اینکه آن شب متجاوز از صد دانشجو بازداشت شدند، اما حتی یک لباس شخصی در میان آنها نبود.

ابعاد حادثه کوی دانشگاه وقتی روشن شد که انتشار فیلمی از سوی شبکه فارسی "بی بی سی" درباره وقایع آن روز، بار دیگر توجهات را به سمت کوی دانشگاه معطوف ساخت. این فیلم که از منبعی نامشخص به "بی بی سی" رسیده بود، توسط حمله کنندگان به کوی دانشگاه ضبط شده بود. شدت خشونت ها در فیلم به حدی بود که شبکه بی بی سی قسمت هایی از فیلم را، حذف کرد.

پس از انتشار این فیلم، علاالدین بروجردی، رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس، و کاظم جلالی، سخنگوی این کمیسیون، اعلام کردند احتمال جعلی و یا مونتاژ بودن این فیلم می رود. جلالی همچنین ادعا کرد در این فیلم نکته تازه ای مشاهده نشده و همه این اتفاقات پیش از این به مسئولان گزارش داده شده است.

اکنون و در حالی که یک سال از آن حادثه می گذرد، نه خبری از شناسایی و محکوم کردن بانیان حمله به کوی دانشگاه است و نه کسی از نام و نشان قاتلان دانشجویان خبر دارد. هنوز هم کسی نمی داند آنچه در آن شب اتفاق افتادبه چه دلیلی رخ داده است.

بای ذنب قتلت؟

انجمن اسلامی دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در سالگرد حمله خونین به کوی دانشگاه بیانیه ای صادر کرده است.

به گزارش دانشجونیوز، دربخشی از بیانیه این تشکل دانشجویی به مناسبت سالگرد واقعه کوی دانشگاه آمده است: "فاجعه ی 25 خرداد 88 اما یادآور حادثه 18 تیر 78 نیز بود. بدون شک ابعاد این جنایت بسیار گستره تر از 18 تیر 78 بود اما از آنجایی که در این حادثه مهاجمین با برنامه ریزی و هماهنگی با مدیریت حکومتی در قبل و بعد از جنایت وارد عمل شدند و نیز از تجربیات بیشمار خود و رژیم ستمشاهی در سرکوب آزادی خواهان بهره ها گرفته بودند، تا کنون مانع از روشن شدن زوایای پنهان این فاجعه شده اند. همزمانی این حادثه با فجایعی که در خیابان ها در حال وقوع بود و اخبار فراوان سرکوب و کشتار وحشیانه مردم در اواخر خرداد 88 از عوامل دیگری است که موجب شده به عمق و ابعاد این جنایت آن طور که باید پرداخته نشود".

در بخش پایانی این بیانیه آمده است: "انجمن اسلامی دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران به عنوان عضوی از پیکره جنبش دانشجویی ایران در ادامه مبارزات صد ساله ایرانیان برای دموکراسی با دعوت به تداوم مشی مبارزه مسالمت آمیز، تاکید می کنیم راه رسیدن به دموکراسی و احقاق حقوق بنیادین بشر از مسیر مقاومت می گذرد. معتقدیم تنها راه رهایی از وضع موجود تداوم ایستادگی بر آرمان های دموکراتیک و پیگیری مطالبات به حق خویش در مقابل استبداد حاکم است".

متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و "شعبده بازی" تاریک دلان روسیاه، دانشجویان دانشگاه تهران همراه با مردم ایران اعتراض خود را به نتایج دروغین انتخابات نشان دادند. تجمع مسالمت آمیز دانشجویان کوی در 23 خرداد با حمله عوامل سرکوبگر و دستگیری تعدادی دانشجو همراه بود.

روز بعد در 24 خرداد دانشجویان داغ دیده کوی دانشگاه تهران که هر کدام یادگاری از سنگ و باتوم و زنجیر و گاز اشک آور و...را با خود داشتند و در حالی که تعدادی از دوستانشان بازداشت شده بودند با چشمانی گریان و تن هایی خونین بار دیگر فریاد اعتراض خود را در تجمعی آرام و مدنی سردادند. در ادامه این اعتراض، خیل دژخیمان بی شرم و گارد پلیس به شدت و به صورت گسترده با تجهیزات و تسلیحات آتش بار که گویی برای جنگی تمام عیار علیه " دشمن" می رفتند؛ به سوی دانشجویان هجوم آوردند. دانشجویان بی پناه ترکیب غریبی از گارد پلیس، نامردمانی آستین بلند و پریشان چهره و لمپن هایی که حکومت در گذشته تحت عنوان ارازل و اوباش بر گردنشان آفتابه انداخته بود را در مقابل خود می دیدند.

پس از حمله با سنگ و چماق و گاز اشک آور و زنجیر و ضرب و شتم وحشتناک و درگیری های پراکنده در بامداد 25 خرداد 88، دانشجویان با شلیک گلوله های ساچمه ای مورد هدف قرار گرفتند. تعداد کشته های احتمالی مشخص نیست. دست کم 15 دانشجو از ناحیه چشم و سرو گردن و صورت و بدن مورد اصابت گلوله ساچمه قرار گرفت و در اثر ضربات سلاح های سرد، بیش از 400 دانشجو زخمی شدند؛ از جراحت سطحی گرفته تا ضربه های سهمگین.

نگرانی از سرنوشت نامعلوم، دانشجویان زخمی را مجبور به عدم استفاده از آمبولانس و مراجعه به بیمارستان می کرد. خیل عظیم موتور سواران و پیاده های تا دندان مسلح و خشمگین که گوشه هایی بسیار ناچیز از کینه شان با دانشجویان در تصاویر و فیلم ها موجود است به سوی اتاق های خوابگاه ها روانه شدند. درب ها به زور و گاه با تبر شکسته و با قساوت تمام به دانشجویان یورش برده می شد و علاوه بر ضرب و شتم با انواع سلاح های سرد، دانشجویان به باد فحش و ناسزا و توهین گرفته می شدند. بیش از 300 دانشجو بازداشت شد و به زندان شاپور و بازداشتگاه غیر قانونی منهای چهار وزارت کشور - همان جایی که در طبقات بالایش رای ملت را "مهندسی"  می کردند - انتقال داده شدند. آن روز پذیرایی مزدوران و وزارت نشینان با انواع شکنجه های جسمی و روحی ادامه پیدا کرد تا جایی که دانشجویان را به تجاوز تهدید کردند.

فاجعه ی 25 خرداد 88 اما یادآور حادثه 18 تیر 78 نیز بود. بدون شک ابعاد این جنایت بسیار گستره تر از 18 تیر 78 بود اما از آنجایی که در این حادثه مهاجمین با برنامه ریزی و هماهنگی با مدیریت حکومتی در قبل و بعد از جنایت وارد عمل شدند و نیز از تجربیات بیشمار خود و رژیم ستمشاهی در سرکوب آزادی خواهان بهره ها گرفته بودند، تا کنون مانع از روشن شدن زوایای پنهان این فاجعه شده اند. همزمانی این حادثه با فجایعی که در خیابان ها در حال وقوع بود و اخبار فراوان سرکوب و کشتار وحشیانه مردم در اواخر خرداد 88 از عوامل دیگری است که موجب شده به عمق و ابعاد این جنایت آن طور که باید پرداخته نشود.

تداوم بازداشت چندین نفر از دانشجویان بعد از حادثه و احضار های بیشمار به دفتر پیگیری اطلاعات و سازمان قضایی نیروهای مسلح و ایجاد رعب و وحشت، احضار به کمیته انظباطی و تعلیق چندین دانشجو از سوی مسئولان یاریگر سرکوبگران در دانشگاه، فشار بر خانوده های دانشجویان، اخراج قریب به 100 دانشجو از مجتمع کوی و عدم اجازه ورود دانشجویان جدید به کوی، اسکان دانشجویان در ساختمان هایی که اساسا برای خوابگاه پیش بینی نشده بودند با هدف پخش دانشجویان دانشگاه تهران در سطح شهر، حضور بسیار گستره ی نیروی های امنیتی و بسیجی در محیط کوی چه به صورت آشکار و چه در پوشش کارمند و کارگر و غیره، روندی است که بعد از تجاوز به کوی دانشگاه از سوی حاکمیت در پیش گرفته شده است.

از همان ابتدای حادثه و دروغ های مسئولین روسیاه برای سرپوش نهادن بر جنایت خود ساخته و فرافکنی، مشخص بود که این بار نیز جانیان و دژخیمان از مصونیت آهنین برخوردارند؛ چه آنکه در کشوری که دانشجویانش به دلیل مسالمت آمیز ترین شیوه های اعتراض این چنین سلاخی می شوند نمی توان انتظار داشت که درندگان فربه از پول نفت در چنین قوه ی قضاییه ای زبون،  همدست و بی اراده به سزای اعمالشان برسند. انگار این بار ریش تراشی هم به سرقت نرفته است!

راه یافتگان به مجلس فرمایشی هشتم از همان ابتدا تکلیفشان مشخص بود. کمیته ی پرطمطراق تحقیق شان نه تنها نوری بر سیاهی حادثه نیافکند بلکه با اظهاراتی جاهلانه و از سر سوء نیت فیلم تکان دهنده پخش شده از سوی خود سرکوبگران را ساختگی خواندند و  همدلی و همدستی خود را با این قوم آدمی خوار نشان دادند.

شگفتا که گفتمان و شیوه های برخورد و سرکوب دانشحویان و نوع نگاه به دانشگاه، امروز شباهت بسیار فراوانی به رژیم شاهنشاهی پیدا کرده است. بی تردید سرانجام اتخاذ چنین شیوه های کینه توزانه ی غیر انسانی، غیر اخلاقی و غیر دینی در تقابل با دانشجو و دانشگاهی نتیجه ای به بار می آورد که در گذشته برای همه ی الگوهای سرکوب رقم خورده است.

دو پهلو سخن گفتن و زبانی محکوم کردن اما در خفا پوزخند زدن و دستور حمله صادر کردن تنها بر عمق نفرت دانشجویان خواهد افزود و شیب قهقرا را تند تر خواهد نمود. محاکمه همه ی عاملان و آمران این فاجعه از ضاربین و شلیک کنندگان گرفته تا عوامل پشت پرده و برنامه ریزان فاجعه ی خون و آتش، طی یک روند قانونی در یک دادگاه علنی و مجازات آنها، شاید تنها مرحمی باشد بر زخم عمیقی که در 25 خرداد 88 بر پیکر همیشه خونین دانشگاه وارد شد.

انجمن اسلامی دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران سالگرد حادثه ی خونین حمله به کوی دانشگاه تهران در 25 خرداد را به مردم ایران بالاخص دانشجویان داغ دیده و مورد تعرض قرار گرفته را تسلیت عرض می کند و همچنین از اساتید گرانقدری که در آن شرایط سخت در کنار دانشجویان ایستادند تقدیر و تشکر می نماید.

... به عنوان عضوی از پیکره ی جنبش دانشجویی ایران در ادامه مبارزات صد ساله ایرانیان برای دموکراسی با دعوت به تداوم مشی مبارزه مسالمت آمیز، تاکید می کنیم راه رسیدن به دموکراسی و احقاق حقوق بنیادین بشر از مسیر مقاومت می گذرد. معتقدیم تنها راه رهایی از وضع موجود تداوم ایستادگی بر آرمان های دموکراتیک و پیگیری مطالبات به حق خویش در مقابل استبداد حاکم است.

منبع: روز

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

پدر شهید کامرانی:در دادگاه فهمیدیم چه جنایتی کرده اند



این مصاحبه یکی از دردناکترین و تلخ ترین مصاحبه هایی است که تاکنون انجام داده ام
پدر محمد کامرانی در مصاحبه با روز:

در دادگاه فهمیدیم چه جنایتی کرده اند

فرشته قاضی
f.ghazi(at)roozonline.com

پدر محمد کامرانی، نوجوانی که در بازداشتگاه کهریزک به شهادت رسید، در مصاحبه با "روز" خواهان برگزاری دادگاه آمران جنایات کهریزک شد.او که گریه دائما کلامش را می برد، می گوید: "زمانی که از زبان بچه ها و سایر کسانی که شاکی بودند و در دادگاه می گفتند چه بلاهایی سرشان آورده اند می شنیدیم تازه فهمیدیم که چه جنایت هایی شده و انگار تازه از خواب بیدار شدیم. خدا ازشان نگذرد. امیدوارم زنده باشم و مجازات تمام کسانی را که در این جنایت ها دست داشتند و آمر بودند ببینم."

محمد کامرانی، جوان 18 ساله ای بود که در جریان اعتراضات 18 تیر سال گذشته بازداشت و در حالیکه خود را برای کنکور پزشکی آماده میکرد به دلیل شکنجه و جراحات شدید، در بیمارستان مهر جان باخت.
علی کامرانی، پدر محمد کامرانی در مصاحبه با "روز" در حالی از دادگاه کهریزک و شهادت فرزندش سخن گفته که بر اساس اعلام معاون قضايي و حقوقي سازمان قضايي نيروهاي مسلح كشور قرار است حکم دادگاه کهریزک تا چند روز دیگر اعلام شود.
این مصاحبه یکی از دردناکترین و تلخ ترین مصاحبه هایی است که تاکنون انجام داده ام. آقای کامرانی تمام طول مصاحبه را به شدت متاثر بود و گریه میکرد و...

آقای کامرانی، براساس اعلام مسئولان قرار است ظرف چند روز آینده حکم دادگاه کهریزک منتشر شود. روند برگزاری این دادگاه چگونه بود و آیا از روند برگزاری دادگاه راضی هستید؟

قاضی پرونده را تا جایی که تشخیص داده ایم فرد مثبتی است و ما هم خدا میداند و خدا میداند و خدا میداند که نمی خواهیم هیچ کسی به اندازه سرسوزنی فراتر از آنچه که در این جریان مقصر است مجازات شود. حالا دیگر رای دادگاه بستگی به نظر و وجدان قاضی دارد که با توجه به مستنداتی که در پرونده وجود دارد چگونه رای را صادر کند.

 

آیا متهمان پرونده، اتهامات خود را پذیرفته اند؟

عده زیادی از متهمین مسائل را انکار میکردند و می گفتند که در آن مواقع حالمان خوب نبوده و حواسمان نبوده و بهانه های مختلف می آوردند در حالیکه مستندات کامل وجود دارد و از جریانات فیلمبرداری شده بود و فیلم های این جریانات از بازداشتگاه کهریزک موجود است. در عین حال من شخصا آمران را مقصر میدانم نه عاملان را و انتظارم این است که ای کاش به آمران بیشتر توجه میکردند تا عاملان و توقع من این است که آمران هر چه سریع تر محاکمه شوند.


منظورتان از آمران، قضاتی است که دستور انتقال بازداشت شدگان به کهریزک را داده اند؟

مسئولان قضایی که دستورات رادر این زمینه داده اند باید محاکمه شوند و پرونده قضایی در دادگاه دیگری در حال پی گیری است و امیدوارم به زودی برگزار شود. اما من شخصا اداره کنندگان امور کشور را مسئول می دانم و کسانی که چنین شرایطی را ایجاد کردند.  بر اساس گفته های متهمان در دادگاه، این نابسامانی ها به قوه قضائیه و مسئولین وقت قوه قضائیه برمیگردد و امیدوارم دادگاه آنها برگزار شود و این را از مسئولین نظام هم که در راس امور هستند میخواهم. ایشان به من قول داده اند که حتما آمران به مجازات خواهند رسید. توقع به جای ما از مسئولان نظام این است که با توجه به اظهارات متهمان، حداقل برای اصلاح رویه و تکرار نشدن جرم  و مستندات و ادله، حداقل برای اصلاح رویه و تکرار نشدن این جرم و جنایات، اقدام کنند و دادخواهی ما را انجام دهند شاید درصدی روح و روان ما را التیام بخشند.  چرا باید چنین مکانی دایر شود؟ چه کسی باید جوابگوی چراهای ما باشد؟ بچه های ما را ناجوانمردانه به شهادت رساندند؛ چه کسی باید به داد ما برسد؟ خدای بزرگ باید به فریاد ما برسد و آمران و عاملان را به سزای اعمالشان برساند.


تا جایی که میدانم شما و خانواده های جوادی فر و روح الامینی نسبت به بخشی از کیفرخواست و نبودن اسامی برخی افراد در کیفرخواست اعتراض کرده بودید و برای همین روند برگزاری دادگاه متوقف شده بود. ممکن است بفرمایید در آخرین جلسه دادگاه به این اعتراضات ترتیب اثری داده شده بود؟
بخشی از اعتراضات ما را وارد دانستند و بخشی را رد کردند و من فعلا نمی توانم در این زمینه توضیحی بدهم. ما اکنون منتظر اعلام حکم دادگاه هستیم و امیدوارم همه آمران و عاملان به سزای خود برسند. 


آقای کامرانی امکان دارد برگردیم به حدود یکسال پیش و بفرمایید که چگونه از شهادت محمد مطلع شدید؟

18 تیر سال گذشته من و همسرم رفته بودیم شهرستان برای فاتحه اهل قبور و درگذشتگان خود و همسرم.مدتها بود نرفته بودیم. ما اهل اردستان اصفهان هستیم. دو روز قبل پسر دیگرم، معین گفت که چون امتحان کنکور غیر پزشکی دارد نمی تواند بیاید و محمد هم کنکور داشت. آنها ماندند و ما رفتیم جمکران؛ حرم حضرت معصومه بودیم که محمد تماس گرفت. این آخرین تماس و صحبت ما با محمد بود. صحبت کردیم و گفتیم می رویم اردستان و فردا برمیگردیم. روز بعد که برگشتیم سرکار بودم که پسر خاله محمد آمد و گفت محمد را گرفته اند. شروع کردیم به پی گیری. خیلی ها گفتند پی گیر هستند اما کاری نکردند. همه جا سر زدیم. رفتم پلیس امنیت. لیست بچه ها انجا بود اما به ما نمی گفتند که بچه ها کجا هستند. از طریق یکی از دوستان دوران نوجوانی خودم، توانستم حکم و دستور آزادی محمد را بگیرم. گفتند بروید زندان اوین و پسرتان را تحویل بگیرید. روز 24 تیر بود که رفتیم اوین. گفتند اینجا نیست. بعد گفتند بروید بیمارستان لقمان و با مامور رفتیم بیمارستان و دیدیم محمد در کما است. تب به شدت بالایی داشت. پزشکانی که از آشنایان و دوستان با ما بودند متوجه شدند که کار محمد تمام است و... اعتراض کردیم و با اصرار فراوان او را به بیمارستان مهر منتقل کردیم اما بعد از دو سه ساعت جان به جان آفرین تسلیم کرد و...


برای تحویل پیکر محمد و مراسم تشییع و ختم مشکلی پیش نیامد؟

نگذاشتند محمد را از بهشت زهرا به منزل بیاوریم و تشییع کنیم؛ غیر از این مشکلی پیش نیامد. مراسم هم گرفتیم و برای سالگرد هم انشاالله مراسمی کامل خواهیم گرفت.

 

آقای کامرانی شما بلافاصله شکایت کردید و....

بله روز دوم یا سوم بود که شکوائیه ای به مقام رهبری نوشتم و اعلام کردم که کلیه کسانی که در قتل محمد دست داشتند باید به  اشد مجازات برسند و همین نامه باعث شد که انفجار خبری شود. پیکرهای امیر و محسن را بعد از محمد تحویل داده بودند. محسن را یک هفته بعد و امیر را 14 روز بعد تحویل داده بودند و... تا زمانی که دادگاه برگزار نشده بود از خیلی چیزها آگاه نبودیم. زمانی که از زبان بچه ها و سایر کسانی که شاکی بودند و در دادگاه می گفتند چه بلاهایی سرشان آورده اند می شنیدیم تازه فهمیدیم که چه جنایت هایی شده؛ انگار تازه از خواب بیدار شدیم که چه جنایت هایی شده. خدا ازشان نگذرد. امیدوارم زنده باشم و مجازات تمام کسانی راکه در این جنایت ها دست داشتند و آمر بودند ببینم.

 
آقای کامرانی، میدانم بازگویی این تلخی ها بسیار سخت است و...

عزیر ترین کسم را، جگرگوشه ام را، بدون هیچ دلیل و توجیهی به بدترین شکل ممکن از من گرفته اند. بزرگترین سرمایه زندگی ام را گرفته اند. من تا آخر عمر، یک زنده متحرک هستم و اگر به خاطر سه فرزند دیگرم نبود زندگی را رها میکردم و می رفتم گوشه ای و...  به چه دلیل فرزند من را در خیابان که حق دارد تردد کند و حقوق شهروندی خود را مطالبه کند می برند ضرب و شتم میکنند و می فرستند به مکانی بدون هیچ گونه امکانات و بدون بهداشت و بدون آب و غذا با آن شرایطی که... ای کاش یک روز پرونده دادگاه کهریزک را به دنیا نشان دهند تا همه بدانند چه به سر بچه ها آمده است...  بنویسید فریاد ما را و بگویید که ما حرف بی حساب نمی زنیم و باید پاسخگوی ما باشند. به امید روزی که حکومت عدل، بر دنیا حالم شود و همه ظالمان را به سزای اعمالشان برساند. زبان من قاصر است برای تشکر از مردم؛ از همه کسانی که نمی شناسیم و همه جوره با ما همدلی و همدردی کردند و...



۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

طنز ابراهیم نبوی در پی اهانت به سید حسن خمینی

مطلب قرار بوده طنز باشه اما واقعا تلخه...

روح خمینی( با تعجب نگاه می کند): این جی پی اس شما درست کار می کند؟ فکر کنم عوضی آمدیم ترمینال خزانه.

روح توسلی: نه حاج آقا، جی پی اس درسته، اینها اتوبوسه که باهاش مردم رو آوردن.

روح خمینی: ولی قبلا مردم با ماشین خودشان می آمدند، لکن چطور شده، اینها که روش نوشته گرمسار و رباط کریم و اسلامشهر.

روح توسلی: فکر کنم مردم رو از شهرهای اطراف با اتوبوس آوردند.

روح خمینی: چرا اینقدر کم آمدند برای ما؟

روح توسلی( خجالت زده): هر سال زیادتر می آمدند، ولی امسال مثل اینکه کم شدند.

روح خمینی( نگاهی به صف اول جمعیت می کند): پس رفقای ما کجا هستند؟ آقای صانعی، آقای موسوی اردبیلی، آقای کروبی، آقای موسوی....

روح توسلی: حاج آقا، آقای صانعی دیگه از خونه بیرون نمی آد.

روح خمینی: چرا؟ مریض شده؟ اگر مرحوم شده بود یک سری به ما می زد.

روح توسلی: نه حاج آقا، جلوی سفر ایشون رو گرفتند، نمی تونه بیاد.

روح خمینی: نکنه آمریکا و اسرائیل در این مملکت هجمه کرده است به ما نگفتید.

روح توسلی: نه، ولی اوضاع خیلی خوب نیست، آقای کروبی رو دیروز کتک زدند.

روح خمینی: پس منافقین آمدند سرکار، این کروبی را کسی جرات نداشت کتک بزند، خود ما هم می خواستیم یک حرفی به او بزنیم، می ترسیدیم.

( در همین موقع هاشمی رفسنجانی وارد جمع می شود)

روح خمینی: بالاخره یک نفر آشنا دیدیم، این اکبر آقا هر سال برای ما سخنرانی می کند، خدا عمرش را طولانی کند.

روح توسلی: ولی امسال ایشون از نماز جمعه و نماز جماعت ممنوع شده و امروز هم نمی خواست بیاد، نمی دانم چطور آمد؟

روح خمینی: چطور شما می گویی آمریکا و اسرائیل حمله نکرده و کروبی را کتک زدند و هاشمی نمازش ممنوع شده، حتما انقلاب شده؟

روح توسلی: نه حاج آقا، چطوری بگم.

( در همین موقع احمدی نژاد برای سخنرانی وارد می شود.)

روح خمینی: خدا رحمت کند اون وزیر شعار را، آدم خوبی بود. این کیه که وزیر شعار شده؟

روح توسلی: این وزیر شعار نیست حاج آقا، این احمدی نژاده که رئیس جمهور شده.

روح خمینی: عجب! این رئیس جمهور کدام مملکت شده؟

روح توسلی: ایشون رئیس جمهور ایران شده.

روح خمینی( با دقت نگاه می کند): مزاح می کنید؟ این شده رئیس جمهور؟ مگر خاتمی و موسوی و بهزاد نبوی و هاشمی و خامنه ای و ناطق مردند که این رئیس جمهور شده؟

روح توسلی: والله حاج آقا! بهزاد نبوی توی زندانه.

روح خمینی: اون نبوی رو نمی گم که جزو انجمن حجتیه بود، آقا بهزاد خودمان رو می گم که معاون موسوی بود، اون چرا رئیس جمهور نیست؟

روح توسلی: عرض کردم که همون بهزاد نبوی زندانه.

روح خمینی: شوخی می کنی؟ کی جرات کرده اون را زندانی کنه؟ میرحسین یک کلمه به اونها می گفت که ما این بهزاد را دوست داشتیم، زندانش نمی کردند.

روح توسلی: حاج آقا! اتفاقا بخاطر حمایت از موسوی زندانی شده، خود موسوی هم تحت تعقیبه.

روح خمینی( نگاهی دقیق می کند): فکر کنم شما اشتباه می کنی، اولا آنطور که معلوم است اینجا شبیه مرقد ماست ولی ایران نیست، چون همه جا پرچم لبنان و فلسطین دست شان است، این آقا هم حتما فلسطینی است، وگرنه چطور آن همه آدم داشتیم این را رئیس جمهور کردند. اصلا چرا همان نخست وزیر ما را رئیس جمهور نکردند؟

روح توسلی: عرض کردم که، میرحسین اگر بیاد اینجا اون را کتک می زنند.

( در همین موقع چشم خمینی به انصاری می افتد)

روح خمینی: این آقای انصاری خودمان است، معلوم می شود که شما درست گفتید اینجا ایرانه، ایشان از همه به ما نزدیکتر بود.( انصاری با احمدی نژاد حرف می زند): این که رئیس جمهور است چرا لباسش شبیه راننده کامیون است؟ اینطور نبود که اینها از این کارها بکنند؟ اسمش چی است؟

روح توسلی: اسمش محمود احمدی نژاد است.

( در همین موقع احمدی نژاد می رود و حسن خمینی می آید.)

روح خمینی: این حسن ما هم چقدر بزرگ شده. از همان بچگی بچه باهوشی بود.

( یک دفعه جمعیت شروع می کنند علیه سیدحسن خمینی شعار دادن و او سخنرانی اش را قطع می کند و به پشت پرده می رود.)

روح خمینی( با تعجب): اینها چه شعاری می دادند؟ چرا نگذاشتند نوه ما سخنرانی کند؟

روح توسلی: شعار می دهند " سید حسن نصرالله، نواده روح الله"

روح خمینی( شگفت زده): یعنی سیدحسن نصرالله نوه ماست؟ این آقای انصاری این چیزها را تکذیب نمی کند؟

روح توسلی: حاج آقا! کسی حرف آقای انصاری رو گوش نمی ده.

( در همین موقع شعار مرگ بر موسوی می دهند)

روح خمینی: من فکر کنم شما خبر ندارید و این منافقین و آن رجوی مملکت را در دست گرفتند و خوف آن دارم که اسرائیل گرفته باشد، وگرنه چطور به نخست وزیر من می گویند مرگ بر موسوی؟( نگاهی به عکس های بزرگ خودش به درودیوار می کند.) این طور نباشد که عکس های ما را به دیوار بچسبانند و نوه ما را بیرون کنند و نخست وزیر ما را شعار مرگ بدهند( فکری می کند): نکند این علی آقای خامنه ای هم مرده، اون که بعد از ما رهبر شده بود.

روح توسلی: نه، ایشان زنده است.

( در همین موقع خامنه ای وارد می شود و شروع به سخنرانی می کند.)

روح خمینی( چند دقیقه ای گوش می کند): این حرف ها چی است این می زند؟ این به کی می گوید طلحه و زبیر؟

روح توسلی: فکر کنم منظورش کروبی و هاشمی و خاتمی و موسوی است.

روح خمینی: این حرف ها را علی آقا می زند؟ جلوی عکس ما؟

روح توسلی: بله، الآن چند سالی است که اینطور شده؟

روح خمینی: شما مطمئنی که اینها اسرائیل و آمریکا در آن نفوذ نکرده که اینطور حرف می زنند برای دوستان ما و عکس ما را هم آویزان می کنند؟

روح توسلی: بله، همین طور است که می بینید، من هم بخاطر همین سکته کردم.

روح خمینی: پس این اکبر آقا که آن سال آمده بود می گفت علی آقا آدم خوبی است، البته گلایه می کرد، ولی نه اینطور، ما هم گفتیم که خودتان دروغ گفتید و این را رهبر کردید، حالا خودتان جمعش کنید. حالا چرا مجلس خبرگان این را عوض نمی کند؟

روح توسلی: چون سپاه نمی گذارد.

روح خمینی: سپاه که یک افراد وفاداری در آن بودند.

روح توسلی: خیلی از آنها هم برکنار شدند.

روح خمینی: پس یعنی ممکن است ما هم اگر بودیم ما را می گرفتند و تبعید می کردند؟

روح توسلی: نه حاج آقا! آن زمان شاه بود که می گرفتند و تبعید می کردند، حالا یا می کشند یا حصر می کنند.

روح خمینی: ببینم، هنوز اسمش جمهوری اسلامی است؟

روح توسلی: بله، این یکی هنوز عوض نشده، هنوز اسمش جمهوری اسلامی است.

( خمینی یک لحظه فکری می کند، نگاهی به عکس هایش در دست مردمی که ساندیس می خورند می اندازد و پرواز می کند و می رود.) 

 

ابراهیم نبوی

    

-- 
دروغ در اصطکاک با واقعیت فرسوده می شود .... کافیست رسانه ی حقیقت باشید

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

جهنم در جمهوری اسلامی

 جهنم در جمهوری اسلامی 


سال پیش، هفته ای قبل از انتخابات پر آشوب 12 ژوئن (22 خرداد)، ایران ملتی لب ریز از بزم شادی و بحث های پرشور بود.

 

اتهامات دو جانبه امواج رسانه ای را پر کرده بود، و جمعیت کثیر مخالفان و طرفداران محمود احمدی نژاد رئیس جمهور کشور، خیابان ها را. موج دیر هنگام سبز، ناگهان پشت میر حسین موسوی، نامزد اپوزیسیون را گرم کرد.

 

آنگاه شب فرو بست و هراس جای اش را پر کرد. «پیروزی» احمدی نژاد با بی رحمی تمام جشن گرفته شد، درست همانطور که شایسته توطئه ای براندازانه است. آدم کشان مسلح، با مجوز جمهوری اسلامی در دست، در پی گشتن مردم و کتک زدن زنان، همه جا پرسه می زدند.

مراجع عظام که ملبس به آن کلمات زیبای - «به نام خداوند بخشنده مهربان» - اند، زمانی که آن نیرو های سرکوب و آدم کش را آزاد می کردند،  هیچ بخشندگی و مهربانی از خود نشان ندادند. نیرو هایی، که شور و حرارت پیش از انتخابات را به وهم و خیال، و روشنفکران و متفکران را به لاشه ای نالان، که برای «اعتراف» به برنامه ریزی برای انقلاب مخملی آماده شد، تبدیل نمودند.

من به عمر خود ندیده بودم که حالت ملتی چنان یک شبه متحول گردد، یا امید های نسلی چنان ارزان به زیر پا گذاشته شود.

پشت دیوار های زندان اوین، و بازداشتگاه مرموز کهریزک، هزاران نفر، بازداشت شده، کتک خورده و مورد آزاد قرار گرفتند؛ و ده ها نفر هم جان خود را از دست دادند. هنوز گزارش کامل این وقایع در نیامده است، اما حداقل این مدرک موجود است:

«مرد، «بسم الله رحمان رحیم..» می گوید و محسن خود اش را محکم می گیرد. زمزمه کوتاهی و چیزی محکم به کف پاهای محسن می خورد. دردی غیر قابل تصور در بدن اش جاری می شود که تا شقیقه های اش پیش می رود، دردی که آدم را به مرز دیوانگی می رساند. محسن به زحمت صدای فریاد های خود را می شنود. آن قدر به بند هایی که دست و پا های اش بسته شده، می کوبد که مچ دست و پای اش پاره می شود.»

«کتک زدن ها ادامه می یابد. پیش از هر ضربه مرد، "یا حسین!" می گوید تا این که زدن های اش را متوقف می کند تا نفسی تازه کند. او با محسن حرف می زند. او را دغل باز و خائن به خدا می نامد. بعد دوباره شروع می کند.»

نقل قول بالا، از کتاب مهمی، به نام «مرگ بر دیکتاتور!» آورده شده، که توسط شخصی متخلص به افسانه مقدم نوشته شده است. کتاب که این ماه، توسط فرار، اشتراس و گیروکس (Farrar, Straus and Giroux) منتشر شد، مرا یک راست بازگرداند به تهران و آن روز های دلخراش پس از 12، ژوئن 2009 (22 خرداد 1388).

کتاب، روایت صادقانه ای از یک داستان معمولی است: مرد جوانی به نام محسن عباسپور (نام واقعی او نیست)، که در هفته های پیش از رای گیری، از شخصیتی بی علاقه به عالم سیاست به فعال سیاسی بدل می شود، از نتیجه بدست آمده عصبانی شده، و به اعتراضات عظیم خیابانی می پیوندد، تا آن که توسط سرکوب گران گرفتار شده و در پیج و خم ناگفتنی از خشونت «ناپدید» می گردد.

قدرت و هولناکی روایت مرا به یاد «جهنم در مکانی بسیار کوچک» نوشته برنارد فال می اندازد.

من مولف کتاب را می شناسم، و او راضی شد تا هویت واقعی خانم مقدم را برای من آشکار کند. مولف کتاب شخصی قابل اعتماد، مطلع و سخت کوش است. پس از صحبت با مولف، جای هیچ تردید برای ام باقی نماند که وقایع بازگو شده در کتاب همگی آن طور که شرح داده شده، اتقاق افتاده اند.

جمهوری اسلامی محسن را خرد کرده، او را همچون شاخه نازکی شکسته است. او را مجبور ساختند تا نام دوستان «فتنه گر» خود را لو دهد. کابوس او با تجاوز جنسی به اوج می رسد:

«شکلی که آدم را برای فلک شدن می بندند، بسته شده بودم. مرد سنگین وزنی روی من زور می زد. "بیا! رای ات رو پس گرفتی."»

«او از شدت درد از هوش می رود. او مرده است.

«در سلولی دیگر، همه مانند اون هستند. این جا بر چشم کسی چشم بند نیست. کف زمین پر است از خون و مگس. آن ها روزی یک بار این بلا را سرشان می آورند، گاهی هم دوبار در روز.»

یکی از تکان دهنده ترین صحنه ها، زمانی است که پس از آزادی، محسن از مادر اش می خواهد تا او را به دکتر ببرد – «نه دکتر خانوادگی». دکتر که آزمایش هایی را ترتیب داده است، «در حالی که به عکس روی دیوار و پشت سر او نگاه می کند»، به خانم عباسپور که در حال گریه است، در مورد زخم های روده پسر ش توضیح می دهد و در مورد زخم های کمتر قابل رویت ای که در روح او ایجاد شده. موقع رفتن، دکتر می گوید، «خدا کمک تان کند، خانم عباسپور.»

توصیف شرم ناشی از آن، غیر قابل توصیف است. این یک معجزه است که محسن در این مورد صحبت کرد. از مولف کتاب پرسیدم چند نمونه دیگر از این نوع پرونده ها ممکن است وجود داشته باشد. پاسخ اش این بود، «صد ها، اگر نگویم هزاران». به جای کلمه عام وحشی گری، نوع کاملا خاصی از آن، توصیف کننده ماهیت جمهوری اسلامی ایران است.

به گفته مولف کتاب، «برای این کار دستورات خاص داده شده بود، هیچ عضو سپاه پاسداران بدون آن که به او اجازه داده شده باشد همچین کاری نمی کند.»

از 12 ژوئن بدین سو، آرمان گرایان و واقع گرایان آمریکائی موضوع بحثی بر سر این روز ایرانی پیدا کرده اند. واقع گرایان جنبش سبز را رد کرده، دزدی انتخابات را افسانه خوانده، و از اوباما رئیس جمهور کشور، می خواهند که نگرانی های حقوق بشر را کنار گذاشته و روابط با تهران را با در نظر گرفتن منافع آمریکا بهبود ببخشد.

آرمان گرایان، بارانی تازه از خشم و غضب بر سر احمدی نژاد فرود آورده، بانگ سرنگونی او سرداده و از اوباما خواسته اند تا توسعه روابط را کنار گذارد و از موسوی پشتیبانی کند.

هر دوی این گروه ها در اشتباه اند. من با یکی از دیپلومات های سابق آمریکا در ایران، در مورد کتاب «مرگ بر دیکتاتور» و تجاوز به محسن صحبت کردم. او در پاسخ گفت «آه بله، این یکی از روش های قدیمی ساواک بود.»  ساواک پلیس مخفی بی رحم شاه ایران بود.

اگر فکر می کنید ایران برای ابد محکوم نشده تا از سلطنت به سرکوب مذهبی تن دهد، و تلاش صد ساله آن برای گسترش کثرت گرائی را خاموش شدنی نمی دانید، از بد رفتاری ها و تجاوزات انتقاد کنید اما به دنبال تعامل هم باشید زیرا انزوا، تنها در خدمت سوداگران ترس است. از روحیه مطمئن آرمان گرائی و واقع گرائی بپرهیزید تا به بخش خاکستری میانی برسیم زیرا آنجا است، که کار ها رو به راه خواهد شد.

ایران اکنون ضعیف تر از پیش ار انتخابات است. علاقه دوباره آن به گفتگوهای غیرمستقیم ترک – برزیلی، ارزش ملاحظات شکاکانه ای را دارد. البته اگر فکر می کنید که محسن – به نام خداوند بخشنده مهربان – شایسته آن است که آینده ای داشته باشد.


منبع: راجر کوهن - نیویورک تایمز


http://www.nytimes.com/2010/05/28/opinion/28iht-edcohen.html?partner=rssnyt&emc=rss