من از او می ترسم،
تنها گفتن و نوشتن از موفقیت های جنبش سبز، ما را به جایی نخواهد رساند. مخصوصا که، وقتی درست به ماجرا نگاه کنیم، همچین موفقیت هایی رو هم در کارنامه بعد از انتخابات مان نمی بینیم.
هروقت چهره هرچه مطمئن تر احمدی نژاد را در تلویزیون می بینیم، مو به تنم سیخ می شود. آنها برنامه کودتا را قدم به قدم پیش می برند و ما سبز ها، همچون آن مردی که دایره کشیده بودند تا محدوده اش مشخص شود، و گاهی که پایش را از آن دایره دراز می کرد، پیش خود خیال پیروزی داشت، از قدم های کوچک مان به وجد می آییم.
شب ها دیگر صدای الله و اکبر نیز به گوش نمی رسد. چرا؟ چون فکر می کردیم با الله و اکبر گفتن، فرشتگان از آسمان نازل شده ما را نجات می دهند.
احمدی نژاد مدتی است که در انظار عمومی آن خنده مسخره خود را نیز کنار گذاشته است. می گویند خنده حالتی دفاعی است، وقتی ما می خندیم می خواهیم طرف مقابل خیال نکند که حالت حمله داریم و به او نشان دهیم که اگر تسلیم نیستیم اما قصد جنگ هم نداریم. این روز ها، او خنده را به کناری نهاده است!
بله او قصد جنگ دارد.
از اول هم آمده بود برای جنگ اما شخصیت بزدل و سبک او به جای پا های محکم تر نیاز داشت تا چهره خود را نمایان کند. اکنون او همه آنچه به آن نیاز داشته را در دست دارد.
جنگ مقدسی که او برای آن آمده، خون می خواهد، حق علیه باطل. حق و باطل اش را هم خود اوست که تعیین می کند یا شاید شیخ بالا سرش. جنگ اصلحه می خواهد، بمب اتم می خواهد و پول. ثروت نفتی که ما می گفتیم کجاست خرج همان شده است. وقتی در روی 70 میلیون نفر بیننده تلویزیون دروغ می گوید. پشتش به چیزی گرم است.
دروغ می گوید زیرا فکر می کند، ماموریت بزرگ تری دارد که دروغ گفتن برای آن گناه نیست. حتی گرسنگی و رنج و بدبختی برای میلیون ها هم وطن.
می دانید هیتلر هم در اتریش با اکثریت آراء و در انتخابات آزاد برنده شد؟ او هم اهداف بزرگ داشت و این یکی آن رای بزرگ را هم ندارد.
برنامه کودتا اما بسیار دقیق بود. انتخابات، سرکوب، زندان، و تایید دولت. هر مرحله که پیش رفت ما فقط سعی کردیم آن را نرم تر کنیم. وقتی سرکوب می کردند گفتیم آرام تر بزن. وقتی زندانی کردند دیگر کسی از رای حرف نمی زد می گفت عزیزم کجاست. وقتی کشتند دیگر نمی گفتیم عزیزم کجاست، دنبال جنازه بودیم.
زندانی که کردند گفتیم جای شان را به ما بگویید. و حال اگر حکم اعدام هم صادر کنند می گوییم لااقل اعدام شان نکنید.
دیگر وقتی او را می بینم احساس یک رئیس جمهور بی لیاقت، و بی سواد به من دست نمی دهد، بلکه موجود خطرناکی را می بینم که هنوز هرآنچه از او بر می آید را به جهانیان نمایانده.
شما هم از او بترسید و به فکر چاره باشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر