هرساله وقتی نزدیک سوم آذر می شد، کلی ذوق میکردم و از قبل خودم را آماده میکردم که سالگرد وب نوشت را جشن بگیرم. پارسال پنجمین سالگردش بود. چهار سال هر روز نوشته بودم براتون. هر روز هر روز. امسال اولین سالی بود که بدقولی کرده بودم. ششمین سالگرد وب نوشت در حالی فرا رسیده بود که 160 روزش را نبودم. وچه نبودن سختی. دو سه روزی است که از زندان آمدم. یک پست نوشتم. مضمونش را از داخل زندان در ذهنم آماده کرده بودم. اما در این چند روزه اینقدر دوستان و شخصیت ها، رفت و آمد داشتند که فرصت نشد به وبنوشت بتوانم فکر کنم. یعنی فکر میکردم ولی وقت و حالش نبود. قبل از هر چیز از این که در سال پنجمم نتوانستم هر روز بنویسم من را ببخشید. بخخدا تقصیر من نبود. هنوز هم گمان میکنم حالا حالاها حال و حوصله هر روز نوشتن ندا شته باشم. خیلی در روزهای اولیه بازجوئی برای جملات وکلمات وبلاگم بازجوئی پس دادم. در کیفرخواستم هم، هم در بند تبلیغ علیه نظام وهم در بند توهین به رئیس جمهور به نوشته های وبلاگم استناد شده است. خیلی در دادگاه من و وکیلم در این مورد حرف زدیم تا ثابت کنیم که جرمی نکرده ام. اما بالاخره در انتظار تجدید نظریم و حکم 6 ساله فعلی هم که صادر شده. خدا کریمه و لطف شماها بی پایانه. در هر حال نمیدانم دوستان وب نوشتی ام چقدر به یادم هستند. چقدر اضافه شده اند و یا چقدر کم شده اند. اما من مثل همیشه همه تون را دوست دارم. در غربت تنهائی سلول و زندان هم خیلی وقتها به یادتان بودم. امسال وارد ششمین سالگرد وبنوشت شدیم. اما سال پنجم را با شلختگی اداره کردم و نتوانستم در سالگردش پز بدهم که هر روز نوشتم. در هر حال در لابلای این همه دید و بازدید فرصتی کردم که خبرتون بدهم ششمین سالگرد وبنوشت از امروز شروع شد. اگه لینک ندادین و یا لینک من را از وبلاگ هاتون و سایت هاتون پاک کردین فدوی فراموش نشود! دعا کنید بتوانم وبنوشتی بمانم. همین. فدای همه تون. و به امید آزادی بقیه دوستانم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر