۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

آماده باش کامل!

سایت بالاترین نسبت به دستگیری موسوی هشدار داد

یکشنبه ۲۲ آذرماه ۱۳۸۸ , 2009 Dec 13 |  نظر 0

 

سایت اجتماعی بالاترین در اطلاعیه ای که در صفحه نخست این وب سایت به نمایش در آمده است اعلام کرد بر اساس گزارشهای رسیده به بالاترین احتمال دستگیری میرحسین موسوی در چند ساعت آینده وجود دارد. 

 

در این اطلاعیه افزوده شده است: "در صورت چنین اتفاقی اخبار بیشتر و راهکارهای پیشنهادی برای مقابله از بالاترین به اطلاع شما خواهد رسید."

 

هموطنان عزیز!
برپایه خبرهای بسیار موثق شامگاه امروز شنبه ؛ در پی نشست سه ساعته در بیت رهبر رژیم با حضور سران کودتا از جمله
سردار وحید سردار جعفری سرلشگر فیروزآبادی شیخ حسین طائب اصغر حجازی مجتبی خامنه ای غلامعلی حدادعادل سردار احمدی مفدم حیدر مصلحی سردار محمدرضا نقدی در حضور سید علی خامنه ای و رئیس دفترش محمدی گلپایگانی در حالیکه اکثریت حاضران خواستار دستگیری مهندس موسوی و حجت الاسلام مهدی کروبی و سید محمد خاتمی شده و نیز به تحت نظر قرار دادن هاشمی رفسنجانی نظر دادند خامنه ای دادن نظر نهائی خود را موکول به فردا کرد با اینهمه به گفته یک منبع بسیار مورد اعتماد احتمال دارد که سران کودتا امشب دست به یک سلسله اقدامات حاد از جمله دستگیری تعدادی از چهره های مبارز بزنند.لحظات حساسی را میگذرانیم ...باید با هشیاری توطئه کودتاچیان را خنثی کنیم. هر خبر تازه ای شد شما را در جریان خواهم گذاشت. لندن ساعت
۹ شامگاه شنبه نیم ساعت پس از نیمه شب در خانه پدری .

علی رضا نوری زاده

December 12, 2009 09:47 PM

سایت مهندس موسوی هشدار داد: مردم هوشیار باشند اتفاقی در پیش است

در پی اجرای سناریوی از پیش طراحی‌شده حرمت‌شکنی نسبت به امام(راحل) و نسبت دادن آن به دانشجویان، از دیروز رسانه‌های رسمی تبلیغات حجیم و هدف‌داری را آغاز کرده‌اند که با توجه به اطلاعات به دست آمده به نظر می‌رسد زمینه‌چینی برای برخی رفتارهای غیرمتعارف جدید باشد.

به گزارش وبسایت کلمه، به کلیه حامیان جنبش سبز توصیه می‌شود در این زمینه کاملا هوشیار باشند و مرتبا خود را از آخرین تحولات مطلع نگهدارند.

با توجه به محدودیت های شدید اطلاع رسانی، کلمه به دیگر پایگاه‌های اطلاعاتی پیشنهاد می‌کند کاربرانشان را نسبت به ضرورت این هوشیاری آگاه کنند.

 آماده باش کامل! 

نقل از فیسبوک کروبی: در صورت قطع اینترنت و آغاز حرکات احمقانه رژیم ، منتظر خبر نباشیم . وعده ما انقلاب تا آزادی شاید در پی بیانیه مشکوک دیروز ارتش ، طرح خنثی سازی یک کودتای فرضی مطرح است . حکومت نظامی و بازداشتهای گسترده . شاید اطلاع رسانی را قطع کنند. آماده باشیم و در صورت قطع ارتباطاتمان ، منتظر رسیدن خبر از آسمان نمانیم

با توجه به اعلام خبر زیرسایت کلمه مبنی بر این که مردم هوشیار باشند اتفاقی در پیش است . به نظر می رسد کودتاچیان پیش از ماه محرم و بیست و دوم بهمن دست به حرکت انتحاری جدیدی خواهند زد.( مانند دست گیری سران جنبش). بنابران هم اکنون به هوش باشید تا در صورت این گونه حماقت ها تجمع از انقلاب تا آزادی برگزار گردد

توطئه پاره کردن عکس امام خمینی

انچه که در وقایع 16 اذر یا بهتر است بگوئیم وقایع اخیر مورد مثلا توجه قرار گرفته پاره کردن عکس امام خمینی توسط کسانی که به گفته میر حسین موسوی بسیار مشکوک بود .اما چرا .شاید همه میدانیم که برای سرکوب جنبش سبز اما حکومت تا کنون نیازی به دلیل وبهانه نداشت .پس چه شد که دنبال ساختن دلیل بر امده .ایا فشار های جهانی است .که مسلما نه چون تاکنون حکومت به اعتراضات جهانی هیچ توجهی نکرده بود .پس چه دلیلی دارد بجز ریزش شدید نیرو های وفادار به حکومت .این اتفاقی است که در اثر رفتار خردمندانه رهبران جنبش سبز ورفتار قلدر مابانه حکومت بوقوع پیوسته وقطعا ادامه خواهد داشت .این چیزی است که حکومت را وحشت زده کرده وبهمین دلیل هم ائمه جمعه چنان گستاخانه به میر حسین حمله کردند .ریزش نیرو یک تاکتیک بسیار مناسب وعالی از طرف رهبران جنبش سبز ونشان دهنده بی تدبیری حکومت مستبد است .از این به بعد باید منتظر فرسودگی حکومت بود .این روندی که از روز اول اغاز شده تا تسلیم حکومت پیش خواهد رفت واین همان چیزی است که به همه نگرانی ها در مورد به انحراف رفتن جنبش سبز پایان خواهد داد .هنگامیکه ایت الله رفسنجانی گفت که شرایط برای سازش مهیا نیست موجی از نگرانی بوجود امد ولی اکنون می فهمیم که معنایش چیست .انها سقوط حکومت را پیشاپیش دیده اند .بنا براین سازش بماند برای فردا

شنبه ۱۲ دسامبر ۲۰۰۹

احتمال ترور رئیس جمهور موسوی بیشتر از دستگیری است

خبری که در سایت کلمه منتشر شد حاکی از خبرهایی است که کودتاچیان از اتفاقات روزهای محرم به لرزه افتاده اند و سناریوی آتش زدن عکسهای آقای خمینی هم حکایت از دسیسه ای کثیف برای مشروعیت بخشیدن به اقدامی کثیفتر را دارد. در این راستا احتمال ترور آقایان موسوی و کروبی به دلایل زیربیشتر میرود تا دستگیری آنها:
1-چون اولا رژیم از هزینه سیاسی خارجی و داخلی بالای دستگیری آنها باخبر است
2- در زندان رژیم مسئول سلامتی آنها خواهد بود و بهانه ای برای سر به نیست کردن ندارد
3- خبر دستگیری مانند خبر انتخابات باعث به خیابان آمدن مردم با ابعاد بسیار بزرگتر از انتخابات خواهد شد
4- در صورت دستگیری از طرف نیروهای خودی هم تحت فشار قرار خواهد گرفت
-اما در عوض ترور ساده ترین گزینه خواهد بود و مردم را در مقابل عمل انجام شده قرار خواهند داد و بعد تقصیر رو مانند تمام جنایات دیگرشان به گردن نیروهای خودسر خواهند انداخت. اگر رژیم به فکر دسیسه ای باشد ترور گزینه ای خواهد بود که مردم را در ماه محرم به حالت شوک فرو خواهد برد و شاید باعث انفعال و سردرگمی مردم بشود اما اگر رژیم واقعا دست به این ریسک و حماقت بزند روی دیگر قضیه این میتواند باشد که دودمان رژیم را بر باد رود.
باید هوشیار و مراقب بود این رژیم برای مکر و حیله, قتل و غارت هیچ حد و مرزی نمیشناسد.
پیروزی نزدیک است پس کنار هم بایستیم

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

اهمیت موسوی

هر گروهی از مردم برای موفقیت و پیشرفت امور خود به یک رئیس، مدیر یا به هر حال کسی که رهبری گروه را به دست بگیرد نیازمند است.جنبش سبز ایران از این امر مستثنا نیست. میرحسین موسوی که رنگ سبز نماد انتخاباتی او بود، پس از تقلب در انتخابات نشان داده، بدون در دست داشتن ضروری ترین ابزار های ارتباطی، رهبری لایق برای این جنبش است. در داخل و خارج از ایران گروه ها و احزاب گوناگونی وجود دارند اما هیچ کدام تا کنون نفوذ و تاثیرگزاری این جنبش را نداشته است.

 

این یک واقعیت کتمان ناپذیر است که همه مردم نه می توانند و نه می خواهند که حکومت کنند. در مورد گروه ها، احزاب و حرکت های اجتماعی و سیاسی نیز همانطور است. روحیه رهبری، یک حس غریزی و مادرزاد است که در بعضی وجود دارد. ممکن است از نظر سیاسی یا اخلاقی با اعمال و رفتار یک رهبر موافق باشیم یا نباشیم اما در وجود این روحیه در یک رهبر موفق شکی نیست. هر اجتماع انسانی برای حفظ انسجام و هماهنگی درون خود و رسیدن به هدف نیازمند رهبری است.

 

کسی که بتواند با جمع و از طرف جمع سخن گفته، خواسته های آنها را منعکس نموده به آن انسجام، نیرو و حرکت دهد، رهبر آن جمع است.

 

جنبش سبز با اینکه خود متشکل از اقشار مختلف جامعه با عقاید متفاوت و گاه دور از هم است، اما زیر پرچم سبز آن گرد آمده تا هدفی واحد، یعنی پس گرفتن رای مردم را تعقیب نماید. این جنبش بدون رهبر نبوده و  نیست.

 

رنگ سبز، نماد انتخاباتی میرحسین موسوی و طرفداران او بود.  پیش از انتخابات مردم کوچه و بازار در همه جای ایران از این نماد برای ابراز پشتیبانی خود از او استفاده کردند. اینبار مانند انتخابات دوم خرداد نبود که مردم از ترس برنده شدن کس دیگری به پای صندوق های رای  آمده به خاتمی رای دادند. اینبار مردم علاوه بر اینکه می دانستند که را نمی خواهند خوب می دانستند که چه کسی را می خواهند.

 

توهین احمدی نژاد در مناظره های تلویزیونی که در سراسر کشور پخش می شد و پاسخ متین و منطقی میرحسین موسوی، دروغ گوئی های آشکار رئیس جمهور و شفاف شدن برنامه های انتخاباتی کاندیدا ها، باعث شد مردم تصمیم خود را بگیرند. اینبار 3 کاندید در مقابل رئیس جمهور متقلب وجود داشت اما مردم یکی را انتخاب نمودند. رنگ سبز را.

 

پس از تقلب گسترده در انتخابات طرفداران موسوی و دیگر کاندیدای اصلاح طلب، مهدی کروبی، زیر پرچم سبز با هم متحد شده جنبش سبز را به امید پس گرفته رای دزدیده شده شان راه انداختند.

 

حال این جنبش در حال بالغ و پویاتر شدن است. در دنیا شناخته شده و پیش می رود. تا کنون هیچ حزب و گروهی در ایران چنین موج مدنی، قانون گرا، و صلح طلبی به راه نیانداخته است. این از یک رو نشان از بلوغ فکری رهبران و فعالان این جنبش اجتماعی دارد و از سوی دیگر همانطور که خود موسوی گفته، هر کس می تواند در آن شرکت کرده یا از آن حمایت نماید (البته به شرط احترام به آرمان آن). هنوز شعار هر ایرانی یک ستاد به راه است، اما از یاد نبرید که این ستادها همه هدف واحدی دارند که چیزی نیست جز بدست آوردن رای های از دست رفته ما یعنی رای به موسوی و کروبی.

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

افشاگری فرمانده سپاه تهران




افشاگری فرمانده سپاه تهران در مورد نقش نیروی انتظامی و بسیج در حمله به کوی دانشگاه و مجتمع سبحان
وقتی که وارد مرکز کنترل ترافیک شدیم مانیتور بزرگ مرکز محل ورود کوی دانشگاه را نشان می‌داد. من دیدم که افرادی با موتور نیروی انتظامی در حال ورود به کوی هستند. بعضی‌ها نیز از درون کوی به سمت آنها سنگ پرتاب می‌کنند. بعضی‌ها نیز با لباس شخصی در حال بالا رفتن از میله‌های کوی دانشگاه و ورود به آنجا هستند که البته بر روی زبان‌هایشان نیز کلمه «یا زهرا» فریاد زده می‌شد. در همین حال سنگفرش خیابان کوی دانشگاه پر از تکه‌های آجر و کلوخ، همچنین شیشه فراوان بود.

شبکه جنبش راه سبز (جرس): فرمانده سپاه استان تهران طی سخنانی در مراسم جشنواره شهدای فرهنگی سپاه محمد رسول‌الله تهران به مسائل مهمی اشاره کرد.


او در این سخنان عاملان حمله به مجتمع سبحان را نیروهای بسیجی معرفی کرد و در خصوص حادثه کوی دانشگاه نیز گفت که نیروی انتظامی بنا به درخواست فرهاد رهبر رئیس این دانشگاه به خوابگاه دانشجویان حمله کرده است.


فرمانده سپاه تهران همچنین در سخنان خود از کروبی پرسید که چرا "ماجرا" را اینقدر کش می دهید و چرا با رهبری می جنگید؟

 

اهم اظهارات سردارفضلی در گزارش ایسنا به شرح زیر است:

1. نهضت آزادی، جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، مجمع روحانیون مبارز و حزب کارگزاران اقدام به بسترسازی برای اغتشاشات و سازماندهی آن می‌کردند.


2. افرادی در کشور و پیش از انتخابات با بنیاد آمریکایی سورس پیوند برقرار کرده و به‌دنبال براندازی بودند.این افراد چهار لشکر سازماندهی کرده‌ بودند که یکی از آنها سازمان رای با 300 هزار عضو در تهران و 150هزار نفر در شهرستان‌ها بوده است که در ایران بستری فراهم شود که در انتخابات دهم فضا را به نفع خود تغییر دهند.


3. این افراد در خیابان‌ها آمدند تا چهار گام را برای این کار بردارند؛ اول گفتند تقلب بزرگی در راه است و این موضوع را از اول اسفند 87 آغاز کرده و تا پایان رای‌گیری ادامه دادند .دومین گام این افراد تشکیل کمیته صیانت از آرا توسط محتشمی‌پور بود.سومین مرحله القای دروغگو بودن دولت به مردم بود. و در مرحله چهارم این را به جامعه تلقین کردند که اگر موسوی رای آورد که هیچ؛ اگر رای نیاورد، باید فریاد بزنیم: «ابطال انتخابات»، و اگر ابطالی صورت نگرفت به کف خیابان‌ها آمده و آنها را مجبور به این کار بکنیم.


4. روز جمعه 23 خرداد در فراخوانی 100 هزار نفر را جمع کردند تا وزارت کشور را محاصره کنند اما نیمه‌شب گذشته بخشی از آرا شمارش شد و نیروهای امنیتی متوجه این کار اغتشاشگران شدند و وزارت کشور قرنطینه شد. در صورتی که فقط در این وزارتخانه تجمیع آرا صورت می‌گرفت و رای‌ها در فرمانداری‌های شهرهای مختلف شمارش می‌شد.


5. چون نتوانستند این افراد به وزارت کشور نزدیک شوند خیابان‌های اطراف را تسخیر کردند و درگیری‌های فیزیکی شروع شد، به شکلی که سطل‌های زباله را در تهران آتش زدند و در 11 شهر دیگر کشور نیز همین ماجرا تکرار شد. مثلا در دانشگاه آزاد کرج افرادی وارد شده و برگه‌‌های امتحانی دانشجویان را پاره کردند، شیشه‌های دانشگاه را شکستند و به نیروهای انتظامی حمله کردند.


6. بعدازظهر همان روز با استاندار تهران تماس گرفتم و خواهان جلسه فوق‌العاده برای جلوگیری از حوادث احتمالی آینده در تهران شدم. استاندار نیز موافقت کرده و مرکز کنترل ترافیک را محل برگزاری این جلسه اعلام کرد.


7. زمانی که از کرج به سمت تهران در حال حرکت بودم و وارد میدان آزادی شدم، آتش و دود زیادی را در این میدان مشاهده کردم و هرچقدر به سمت میدان انقلاب نزدیک‌تر می‌شدم افرادی سطل‌های زباله و موکت‌های محل نماز جمعه را آتش زده بودند که دودی غلیظ فضای آن محل را پر کرده بود.


8. وقتی که وارد مرکز کنترل ترافیک شدیم مانیتور بزرگ مرکز محل ورود کوی دانشگاه را نشان می‌داد. من دیدم که افرادی با موتور نیروی انتظامی در حال ورود به کوی هستند. بعضی‌ها نیز از درون کوی به سمت آنها سنگ پرتاب می‌کنند. بعضی‌ها نیز با لباس شخصی در حال بالا رفتن از میله‌های کوی دانشگاه و ورود به آنجا هستند که البته بر روی زبان‌هایشان نیز کلمه «یا زهرا» فریاد زده می‌شد. در همین حال سنگفرش خیابان کوی دانشگاه پر از تکه‌های آجر و کلوخ، همچنین شیشه فراوان بود.


9. دیدم یک کامیون حمل زباله نیز آتش زده شده است. از سردار زارعی پرسیدم موتورسواران نیروی انتظامی چرا وارد کوی دانشگاه می‌شوند؟ مگر در حادثه 18 تیر ندیدید چه فتنه‌ای به‌پا شد که سردار زارعی به من گفت: آقای (فرهاد) رهبر(رییس دانشگاه تهران) از من تقاضا کرده که به کمک آنها برویم. در همان زمان نیز خبر رسید به ساختمان سبحان حمله شده و لباس‌شخصی‌ها نیز آن حادثه عظیم را در کوی دانشگاه ایجاد کردند که خون به دل رهبر انقلاب کرد و مقام معظم رهبری فرمان پیگیری داد.


10. در جشن پیروزی انتخابات که در میدان ولیعصر با حضور رییس‌جمهور برگزار شده بود، خبر دادند که افرادی از کوی دانشگاه بالا رفته‌اند که نه بسیجی هستند نه سپاهی. چون سپاه و بسیج سازمان‌یافته است، فرمانده دارد و کاملا مشخص هستند.


11. در روز 25 خرداد مردم را دوباره به کف خیابان‌ها آوردند و از میدان فردوسی تا انقلاب و آزادی جمع کردند. موسوی نیز در میدان انقلاب برای آنها کمی صحبت کرد و جمعیت دوباره به سمت خیابان و میدان آزادی به راه افتاد.


12. در آن لحظه هنوز نظام تصمیم به برخورد با آنها نگرفته بود اما این افراد سراسیمه قصد تخریب اموال عمومی را داشتند و حتی به مراکز نظامی نیز حمله کردند؛ مانند ناحیه مقداد که با سنگ به این ناحیه حمله شد. دقایقی بعد نیز خبر رسید که به بسیج کارگری شهر تهران بزرگ نیز حمله شده اما آنها دفاع کردند.


13. ماجرای حمله اغتشاشگران به حوزه 113 در نزدیکی خیابان آزادی اینگونه بود: این حوزه در کوچه‌ای دونبش قرار دارد که معمولا محل نگهداری اسلحه گردان عاشورای همان منطقه است و 25 نفر برای حمله به این حوزه سازماندهی شدند. در این حوزه سه سرباز وجود داشتند که از اغتشاشگران درخواست می‌کردند تا به این حوزه حمله نکنند چون باعث ایجاد مشکل برای سربازانی که فرزندان من و شما هستند می‌شد و امکان اضافه خدمت برای آنها را داشت. افراد داخل این حوزه تویوتایی در حیاط پارک کرده بودند که آن را پشت در ورودی این ساختمان قرار دادند تا از حمله اغتشاشگران جلوگیری کنند و از نیروی انتظامی نیز خواستار کمک شدند. دقایقی بعد خبر می‌رسد که خودرو با کوکتول مولوتوف به آتش کشیده شده و در همان منطقه و نزدیکی میدان آزادی خودورویی نیز تیراندازی‌کنان که مشکوک به نظر می‌رسد مردم را به رگبار بست.


14. اغتشاشگران به حوزه حمله می کنند و تابلوی آنجا که نماد مکانی است که در آنجا خدمت می‌کنند را به آتش می‌کشند، از دیوار بالا آمده و وارد حوزه می‌شوند اما نیروها به آنها تذکر می‌دهند که این مکان محل نگهداری سلاح می‌باشد و در صورت ورود شما، ما مجاز به برخورد هستیم. اما آنها گوش نمی‌دهند و به آنجا حمله می کنند.


15. فردی که نیز از تیر چراغ برق در حال بالا رفتن بود و شال سبزی بر گردن داشت از پشت براساس مدارک و تصاویر دوربین‌های خود اغتشاشگران مورد هدف قرار می‌گیرد. پس از این ناحیه نیز هیچ گلوله‌ای به سمت آنها شلیک نشده است اما تیراندازی هوایی برای ترساندن افراد حمله‌کننده به حوزه صورت می‌گیرد و متاسفانه به طریق بسیار مشکوکی سه تا چهار نفر در این ماجرا کشته می‌شوند.


16. تا پاسی از شب در تهران درگیری بود و فردای آن روز بنا به دستور ماهواره‌ها و عقبه فتنه این افراد برچسب به دهان زده اقدام به راهپیمایی کردند. بعد از آن روز نیز راهپیمایی سکوت برگزار شد. فردای آن روز نیز لباس مشکی پوشیدند و به خیابان‌ها آمدند اما در تمامی این اغتشاشات حمله به بانک‌ها، ادارات و اماکن دولتی و مغازه‌ها صورت می‌گیرد.


17. مقام معظم رهبری درنمازجمعه به اغتشاشگران فرصتی داد تا مسائل خود را از طریق قانونی حل کنند و به آنها اخطار کرد که کاری نکنند تا عقبه فتنه آنها را به مردم معرفی کرده و رسوا کنند اما امیدوار بودیم که اگر اشتباهی از آنها اگر رخ داده بود، دیگر تکرار نشود.


18. در روز شنبه 30 خرداد از ساعت سه بعدازظهر از پیاده‌روهای شمال به سمت جنوب خیابان ولیعصر تا میدان فردوسی حدود 15 تا 20 هزار نفر از افرادی که سازماندهی شده بودند و معلوم بود که به قصد و نیت درگیری به خیابان‌ها آمده‌اند، اغتشاشات را آغاز کردند. من نیز از مسیری عبور می‌کردم و دیدم که کف خیابان‌ها مملو از نیروهای خودی بود و اجازه تجمع به کسی داده نمی‌شد اما آنها در ایستگاه‌های مترو و عرض خیابان‌ها ایستاده بودند. حتی دختر خانمی با مشت محکم به سینه یک سرباز کوبید که آن نیز جواب وی را داد. در آن روز فجیع‌ترین حادثه در تهران به وقوع پیوست.

19. به بانک‌ها حمله شد، ایستگاه‌های مترو و ساختمان‌های دولتی، 6700 سطل زباله در آن روز آتش زده شد و بیش از 180 نقطه تهران درگیری بود. در آن روز نیز از طرف نیروهای انتظامی و بسیج شلیکی صورت نگرفت اما تیراندازی‌های مشکوکی 12 تا 13 کشته بر روی دست نظام باقی گذاشت.

20. این اغتشاشگران تمام استعداد و توان خود را در روز 13 آبان به خیابان‌ها کشاندند و برای این کار 170 نقطه در تهران را برای اغتشاشات پیش‌بینی کردند و تخمین زده می‌شود 2 تا چهار هزار نفر از اراذل به خیابان‌ها آمده بودند.

21. آقای کروبی، چرا اینقدر این ماجرا را کش می‌دهید و اقدامی می‌کنید تا دشمن شاد شود؟ اگر گذشته شما این بوده است که بر روی شکم شما آثار شکنجه دوران ستمشاهی دیده می‌شود، چرا آن را حفظ نمی‌کنید؟ مگر امروز همان کسی که نایب امام زمان بوده است و به همراه امام رحمت‌الله نیز بوده، رهبری ما را برعهده ندارد؟ چرا با وی می جنگید؟

22. در روز 13 آبان همه شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل می‌دادند اما بعضی‌ها آمدند و مرگ بر روسیه و چین گفتند. ما نیز مشکلی با این شعار نداریم؛ بر آنها هم مرگ باد، اما دارید راه را عوض می‌کنید.


واکنش مادر ندا به نمایش بسیجیان


واکنش مادر ندا به نمایش بسیجیان: دخترم را کشتید، سیاه بازی را تمام کنید
بازداشت ساعتی پدر و مادر ندا در روز 13 آبان

شروین ناظمی


شبکه جنبش راه سبز (جرس):
 "می خواهم فریاد بزنم چه می خواهید از دخترم؛ تو را به خدا بس کنید، او را کشتید حالا سیاه بازی راه انداخته اید مقابل سفارت انگلیس برای چی؟" مدام اشک می ریزد این مادر، گریه امانش نمی دهد، او مادر ندا آقاسلطان است که این سخنان را می گوید. درست در لحظه ای که جماعتی را همچون زمان های برگزاری نمایش های رو حوضی خیابانی جمع می کنند، جمع کرده اند تا هنرشان را به رخ بکشند که در قتل این دختر دست خارجی و دشمن در کار است تا شاید بتوانند شرم شان را از قتل دختران و پسران جوان میهن پنهان کنند.


ندا آقاسلطان در جریان اعتراضات مردمی به نتیجه انتخابات و پس از خطبه های آیت الله خامنه ای در نماز جمعه تهران که هشدار داده بود در این تجمعات ممکن است برخی به دنبال اهداف تروریستی خود باشند به همراه عده ای دیگر از جوانان معترض به شهادت رسید. انتشار فیلم چگونگی جان دادن این دختر جوان در لحظه ای کوتاه تمام جهان را تحت تاثیر قرار داد. دولت احمدی نژاد و فرماندهان نظامی تاکنون بارها اعلام کرده اند که ندا آقاسلطان توسط عوامل خارجی به قتل رسیده است. 

روز گذشته در حالیکه عده ای را تحت عنوان دانشجویان بسیجی مقابل سفارت انگلیس برده بودند تا نمایش بازسازی صحنه قتل ندا آقاسلطان را به اجرا درآوردند، مادر این شهید جنبش سبز، عازم روزنامه ایران بود تا تکذیبیه خبر دروغ این روزنامه را برای انتشار تحویل آنها دهد. او دقایقی با خبرنگار ما همکلام شد. خبر دروغ ایران چه بود؟ مادر ندا می گوید: آنها به دروغ نوشته اند که من برای دادن مجوز ساخت فیلم دخترم به شبکه خبری سی ان ان پول گرفته ام. او در حالی که داغ دلش تازه شده است و اشک می ریزد، می گوید:" من اگر داشتم خودم پول می دادم که فیلم دخترم را بسازند، چطور ممکن است برای ساختن فیلم دخترم پول خواسته باشم. "

خبر روزنامه ایران و برخی سایت های وابسته به اقتدارگرایان که با اعتراض مادر ندا مواجه شده به این شرح است: "با گذشت چندین ماه از واقعه قتل ندا آقاسلطان، اخیرا شبکه خبری سی‌ان‌ان در تماسی که با خانواده ندا آقاسلطان برقرار کرده از آنان خواسته با این شبکه برای ساخت مستندی درباره زندگی دخترشان همکاری کنند. بر همین اساس، این شبکه خبری در نخستین گام برای نشان دادن حسن‌نیت خود به خانواده آقاسلطان به آنان پیشنهاد داده با دریافت 150 هزار دلار عکس‌ها، خاطرات و فیلم‌های مختلف مربوط به مرحومه ندا آقاسلطان را در اختیار سی‌ان‌ان قرار دهند. بنا بر این گزارش، سی‌ان‌ان قصد دارد با جمع‌آوری این عکس‌ها و نیز اطلاعات بیشتر درباره ندا آقاسلطان دست به ساخت مستندی از این واقعه دردناک زده و با وارونه کردن واقعیت، حملات بیشتری را متوجه جمهوری اسلامی کند."

مادر ندا یکبار دیگر ماجرای چگونگی به شهادت رسیدن فرزندش را اینگونه شرح می دهد: "من به همراه دخترم در تجمعات اعتراضی شرکت می کردیم. روز به شهادت رسیدن فرزندم به ندا گفتم امروز نیروهای نظامی حکم تیر گرفته اند بیرون نرو. ولی دخترم اعتراض کرد و گفت: مادر! اگر من نروم، تو نروی، دیگران هم نروند، پس چه کسی باید این اعتراض را فریاد بزند. او به همراه استادش به تظاهرات رفت و کشته شد."

مادر ندا می گوید:" خودشان دخترم را کشتند، آنها یکبار که مرا تهدید به سکوت می کردند از زبانشان در رفت که دخترم را نشان کرده بودند، آنها به من گفتند که فیلم تو و دخترت را در راهپیمایی های قبلی داریم. این ادعای آنها نشان می دهد که آنها دخترم را نشان کرده بودند و در روز حادثه او را کشتند و حالا مقابل سفارت انگلیس نمایش راه انداخته اند."

مادر ندا در حالی به برگزاری نمایش بازسازی صحنه قتل دخترش در مقابل سفارت انگلستان در تهران معترض است که اقتدار گرایان تیم های رسانه ای خود را به صحنه اعزام کرده اند و تدارک وسیعی برای پوشش خبری این مراسم دیده اند. امروز بیشتر روزنامه های اقتدار گرایان در صفحه اول روزنامه هایشان این مراسم را به صورت برجسته منتشر کرده اند. کیهان در صفحه اول خود به نقل از تجمع کنندگان که آنها را دانشجو خوانده، نوشته است: "انگلیس قاتل ندا آقاسلطان را برای محاکمه به ایران تحویل دهد"، روزنامه ایران نیز همراه با چاپ عکسی نوشته است: "دانشجویان در برابر سفارت انگلیس اجرا کردند؛ بازسازی صحنه قتل مشکوک آقاسلطان" و روزنامه رسالت نوشته است "دانشجویان صحنه واقعی قتل ندا آقاسلطان را به تصویر کشیدند". هیچکدام از این روزنامه ها ننوشتند که مادر و پدر ندا در لحظه ای که دانشجویان به خون خواهی ندا جمع شده بودند کجا بوده اند و موضع آنها چیست.

خبرگزاری فارس متعلق به سپاه پاسداران، سناریوی نمایش اجرا شده در مقابل سفارت انگلیس را اینگونه شرح داده است:

" در ابتداي اين تئاتر خياباني يكي از دانشجويان به عنوان مجري شبكه bbc فارسي به ايفاي نقش پرداخت. سپس يكي ديگر از دانشجويان در نقش مامور سازمان جاسوسي انگليس MI6 ماموريت آرش حجازي براي قتل ندا آقا سلطان را تشريح كرد. وي با دادن مبالغ،‌اسلحه و بيان نحوه ماموريت آرش حجازي و همچنين دادن بليت رفت و برگشت به ايران، حجازي را براي انجام ماموريت روانه ايران كرد.

در قسمت بعدي اين تئاتر، دانشجويي كه نقش آرش حجازي را بازي مي‌كرد و چهره خود را با تصوير اين فرد پوشانده بود، نحوه قتل ندا آقا سلطان را به يكي از همكارانش توضيح داد.

قسمت بعدي اين تئاتر صحنه قتل ندا آقا سلطان بود. آرش حجازي با حضور در كنار ندا آقا سلطان وي را عليه جمهوري اسلامي و سر دادن شعار تحريك كرده و وي را به گوشه‌اي از محل قتل راهنمايي مي‌كرد. همكار وي نيز در اين زمينه او را به اين كار تشويق مي‌كرد و بعد از آن نيز هنگامي كه ندا آقا سلطان در حال شعار دادن بود، همكار آرش حجازي از پشت سر وي با اسلحه‌اي كه در پيراهن خود پنهان كرده بود، پشت سر ندا آقا سلطان را مورد هدف گلوله قرار داد و وي را به قتل رساند و بعد از آن سوار بر وسيله نقليه خود، از محل دور شد.
در قسمت بعدي آرش حجازي با حضور در محل قتل با ايجاد سر و صدا و هياهو مردم را به سمت خود و جنازه ندا سوق داد و شروع به سردادن شعارهايي عليه جمهوري اسلامي كرد."


بازداشت ساعتی پدر و مادر ندا در روز 13 آبان

مادر ندا در این گپ و گفت کوتاه خبر از بازداشت ساعتی خود و همسرش در روز 13 آبان می دهد. او می گوید: روز 13 آبان به همراه همسرم به قصد شرکت در مراسم این روز به میدان هفت تیر رفتیم. اما همینکه بسیجی ها چهره ما را شناختند به شدت ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند. او می افزاید: آنها سپس برای چند ساعت ما را بازداشت کردند. 

اقتدارگرایان که هنوز از شوک رسوایی به قتل رساندن جوانان ایرانی در رسانه های دنیا بیرون نیامده اند، هر روز می کوشند با نمایشی تازه این رسوایی را به گونه ای پنهان و با قلب ماهیت کردن این اتفاق از پاسخ دادن به این پرسش که با کدامین مجوز به روی جوانان معترض وطن، گلوله بسته اید، طفره می روند. اما جنبشی که با خون این جوانان آبیاری شده، مثل رود خروشان به پیش می رود. دیروز مردم شرکت کننده در مراسم 13 آبان را به باطوم بستند ولی باز فردایی در پیش است. 16 آذر در پیش است و بار دیگر جنبش سبز ایران، صدای اعتراض خود را بلند خواهد کرد تا شاید این بار، حاکمیت صدای مردم را بشنود.


۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

بیانیه شماره ۱۵موسوی




قرار نبود بسیج جیره‌خوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگیرد.

آیا لباس‌های مخوف می‌پوشند و ‌در خیابان‌های شهر آرایش‌های نظامی به خود می‌گیرند تا هم‌وطنانشان را مرعوب کنند؟

و بدانیم که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. ترساندن آخرین تیر ترکش است. مخالفانتان اشتباه کردند و در مقابل مسالمت و مقاومت شما آن را به کار بردند تا اگرکارگر نشود چاره‌ دیگری نداشته باشند. چاره راستین آنها هم خود شمایید، روزی که از مخالفان خود بپرسید آیا پرچم‌های رنگارنگ شما نیز به معنای اصرار بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی است، و اگر آری گفتند آنها را بپذیرید. آن روز وقتی است که همه با هم سبز می‌شویم


چهارشنبه, ۴م آذر, ۱۳۸۸

بیانیه شماره ۱۵ میرحسین موسوی به مناسبت سی‌امین سالگرد تاسیس بسیج مستضعفان

برادران بسیجی من! کدام عیب و کاستی در آرزوهای امام برای بسیج وجود داشت که از آنها کناره گرفته ‌شود؟ و چرا باید چهره‌ای که با زحمات گذشتگان شما پدید آمد به کدورت‌ها آلوده گردد؟ شما خود با مردمید و از مردمید. مفاهیمی که فطرت مردم آنها را می‌پسندد چرا باید در نزد برخی از دوستان بسیجی ما نفرت ایجاد کند؟ کدام زشتی در نام‌هایی چون آزادی وجود دارد که وقتی بر زبان می‌آید قلب بعضی از آنان را مشمئز می‌کند، گویی که نام بزرگترین گناهان باشد؟//// بسیجی که امام می‌‌خواست در مقابل ملت قرار نمی‌گرفت، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان بود؛ بسیجی که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگیرد

کلمه: مهندس میر حسین موسوی به مناسبت فرا رسیدن سی امین سالگرد تاسیس بسیج مستضعفان بیانیه ای را صادر کرد.نخست وزیر محبوب امام در این بیانیه به اهداف تاسیس نهاد بسیج مستضعفان و مقایسه ای بین عملکرد این نهاد در سالهای اولیه انقلاب وماههای اخیر پرداخته است.

به گزارش کلمه متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

پنجم آذرماه سالروز تاسیس بسیج مستضعفان از سوی امام خمینی و فرصتی است تا این نهاد موثر در تاریخ انقلاب اسلامی در معرض نگاهی دوباره قرار گیرد. بسیج چه بود و چه هست و چه باید باشد؟ بسیج را چه چیز ساخت و چه چیز نامدار کرد و قهرمان تمامی سلیقه‌ها و گرایش‌ها در دوره‌ای از تاریخ معاصر این سرزمین قرار داد؟ آن سابقه درخشان و دستاورد بزرگ که بسیج نامیده شد با بودجه‌های کلان و سلاح‌های گران به دست نیآمد. سازماندهی برتر نبود که از بسیج اسطوره ساخت و قدرت نظامی نبود که توانایی‌های بسیج را شکل داد، بلکه نیت‌هایی پاک و عمیق این بنای بلند را برافراشت و اسوه‌هایی را پرورش داد که هنوز هرگاه از آنان نام برده می‌شود گویندگان و شنوندگان، یاران پیامبر (ص) را به یاد می‌آورند.

علاوه بر این، بسیج در تاریخ انقلاب نماد و نهاد شجاعت و ایستادگی ملت ماست. سی سال پیش از این امام بسیج مستضعفان را در مقابله با احتمال حمله نظامی ابرقدرت ها به وجود آورد و این موثرترین اقدام ممکن برای پیشگیری از آن خطر بود. در این سه دهه هیچ سلاحی وجود نداشت که قدرت‌های بزرگ و کوچک مخرب‌تر از آن را در اختیار نداشته باشند و تنها چیزی که آنان را از گزند رساندن به این خاک منصرف و یا پشیمان می‌کرد ملاحظه شجاعت مردمی بود که از قدرت قدرتمندان نمی‌ترسیدند و در دفاع از آرمان‌ها و حقوق خود کوتاهی نمی‌ورزیدند. بسیج قابی بود که این چهره از ملت ما را به نمایش می‌گذاشت.

و بسیج جلوه‌گاهی بود برای ظهور یکپارچگی اقشار و سلیقه‌های گوناگون مردم ما. زمانی که پدر دلسوز ما این نهال را غرس می‌کرد گفت: «کشوری که بیست میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون بسیجی داشته باشد». چنین هدفی چگونه می‌توانست تحقق بیابد اگر بسیج به یک سلیقه یا نحله یا فرقه یا قشر تعلق پیدا می‌کرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بیست میلیونی ایجاد ‌آن ظرفی و رنگی بود که بتواند تمام، یا لااقل اکثریت عظیمی از رنگ‌های جامعه را در خود جمع کند؛ شبیه‌ترین چیز به پرچم‌های سالار شهیدان (ع) که هر ساله در کشور ما بلند می‌شود و همه اقشار مردم ما، حتی برخی از اقلیت های دینی را گرد خویش می‌آورد.

اگر بسیج به یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخی ملت ما تبدیل شد به خاطر توجه به چنین رمزهایی بود، والا از صرف یک نام چنین هنرهایی ساخته نیست؛ هنر تبدیل انسان‌هایی عادی به لشکر مخلص خدا، هنر پایدار ماندن و پیروز شدن با دستانی خالی و هنر محور و مایه وحدت و سربلندی یک ملت تاریخی و بزرگ قرار گرفتن.

اینک نیز داستان همین است. نوعی از نام‌ها و نشانه‌ها، نوعی از کلمات و ظواهر، نوعی از لحن‌ها و لهجه‌ها، نوعی از جملات و طلسم‌ها…. نیستند که مدرسه‌های عشق و انسان‌های بزرگ می‌سازند. تمامی بسیجیان نامدار و گمنامی که ایمان و ایران به آنان افتخار می‌کند به صرف ادای چند حرف در میادین سابقین قهرمان نشدند. آنان در بوته قرار گرفتند. و در این جهان کیست که در بوته‌های فتنه آزموده نشود؟

احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون.

آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم به حال خود رها می‌شوند و در فتنه‌ها آزموده نخواهند شد؟

و لقد فتنا الذین من قبلهم و لیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین

به تحقیق کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم و خداوند خواهد دانست کسانی را که راست گفتند و خواهد دانست آنانی را که دروغ‌گویانند.

اینک نوبت به وارثان باقری‌ها و باکری‌ها رسیده است. نسل جدیدی که بسیجی نامیده می‌شود امروز در بوته تاریک‌ترین شبهه‌ها و فتنه‌ها قرار دارد. آیا این نسل جدید نیز شبیه به کسانی هستند که جنگ جمل را در رکاب امیرمومنان (ع) مبارزه کردند؟ یا این قیاس‌ها واهی است و کسانی که این‌گونه قیاس می‌کنند بسیج را ماشینی سرکوبگر می‌‌خواهند برای زدن و گرفتن و آزار و حتی قتل انسان‌هایی که تنها جرمشان دعوت به دادگری است؟ چه کسانی جواب این سوال را می‌دانند؟ هویت آن سازمانی که اینک بسیج مستضعفان نامیده می‌شود به راستی چیست؟ دستگاهی بی‌نیت که بفرموده چشمانش را می‌بندد و دست ‌و پای خواهران و برادرانش را می‌شکند، یا نهادی مجهز به عمیق‌ترین بصیرت‌ها که می‌تواند در ظلمانی‌‌ترین شب‌های فتنه راه‌ را از بیراهه‌ تشخیص دهد؟ شب فتنه روز کسانی است که در پاسخ به این پرسش‌ها مردد مانده‌اند.

اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن. پاسخ پیامبر (ص) را به تمامی این تردیدها بشنوید که وقتی فتنه همچون پاره‌های شب تاریک شما را فرا گرفت باید به قرآن رو کنید. قرآن شفیعی است که اگر به سود کسی شفاعت ‌کند از او پذیرفته خواهد شد و چون به رغم کسی شهادت ‌دهد تصدیق می‌شود؛ کتابی که هرکس آن را پیشوا و پیشارو بگذارد به بهشت می‌رود و کسانی را که به آن پشت کنند به سوی دوزخ می‌راند؛ کتابی که به سوی بهترین راه‌ هدایت می‌کند؛ کتابی که به روشنی و صراحت ما را فرمان می‌دهد تا با راستگویان باشیم.

یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین

ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید.

ولی اگر معلوم بود کدام گروه راستگو هستند که شب فتنه به پایان می‌رسید. در عین حال این قدر معلوم است که راستگویان دروغ نمی‌گویند. کسانی که در مبارزه سیاسی اصلی‌ترین شیوه‌شان دروغ گفتن است حتما راستگو نیستند؛ تقوا در همدستی‌ با آنان و ایمان سازگار با پیروی‌شان نیست. آیا در این چند ماهه هیچ دروغی نشنیده‌اید؟ ای جماعت مومنان! تقوا کنید و با راستگویان باشید.

بسیج چه بود و چه خواهد بود و چه باید باشد؟

بسیجی که امام می‌‌خواست در مقابل ملت قرار نمی‌گرفت، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان بود؛ بسیجی که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگیرد؛ بسیجی که از دوستی مردم لذت ببرد؛ بسیجی که به دنبال رفاقت و محبت و یگانگی مردم باشد؛ بسیجی که بدون توجه به اختلافات سلیقه‌ای خود با دیگران حافظ ارض و ناموس‌شان باشد، که آنان یا برادر او در دینند و یا نظیر او در آفرینش؛ بسیجی که حرمت حریم‌های خصوصی مردم راحفظ کند. امام بسیج را به عنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمی‌خواست، بلکه نهادی برای قدرت مردم می‌دید تا حاکمیت آنان بر سرنوشتشان تضمین نماید. قرار بود رفتار و اندیشه بسیجی در مردم اثر کند، نه آن که قدرت بسیج بر سر مردم فرود آید. قرار نبود بسیج جیره‌خوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگیرد. افسوس بر بسیج اگر تا حد یک حزب سیاسی تنزل کند؛ این آن چیزی نیست که امام ما برای بسیجیان می‌خواست. قرار نبود بسیج به دستگاهی تبدیل شود که اختیار انتخاب و آزادی رای را از مردم بستاند.

برادران بسیجی من! کدام عیب و کاستی در آرزوهای امام برای بسیج وجود داشت که از آنها کناره گرفته ‌شود؟ و چرا باید چهره‌ای که با زحمات گذشتگان شما پدید آمد به کدورت‌ها آلوده گردد؟ شما خود با مردمید و از مردمید. مفاهیمی که فطرت مردم آنها را می‌پسندد چرا باید در نزد برخی از دوستان بسیجی ما نفرت ایجاد کند؟ کدام زشتی در نام‌هایی چون آزادی وجود دارد که وقتی بر زبان می‌آید قلب بعضی از آنان را مشمئز می‌کند، گویی که نام بزرگترین گناهان باشد؟ حال آن که هنوز بزرگترین میعادگاه‌ها در اکثر شهرهای ما به نام آزادی خوانده می‌شوند. مگر نمی‌گوییم عنوان‌هایی چون حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیت‌ها، و امثالشان محمل‌هایی است تا قدرت‌ها ریاکارانه خویشتن را به آنها الصاق کنند و سیمایشان را زیبا جلوه دهند؟ چرا آنهایی که قاعدتا باید صاحبان اصلی و اصیل چنین آرمان‌هایی باشند از آنها فاصله می‌گیرند؟ مگر می‌خواهند مکتب‌شان کریه جلوه کند؟ چرا این مفاهیم را لعن می‌کنیم و ملاک بی‌دینی قرار می‌دهیم؟ دینی که چونان یک بوته گل دلخواه برای بشر ارمغان آورده شد، از بس که آموزه‌هایش ملایم و موافق با فطرت بود. مبادا آن را تبدیل به یک بوته خار کنیم تا هرکس با هر گوشه از آن تماس می‌گیرد زخمی شود؛ زخم‌هایی از نوع آنچه جوانان ما در خیابان‌ها می‌بینند.

بسیج نیز سی سال پیش از این همچون یک بوته گل و یک پارچه نور متولد شد. آیا اگر کسی رجعت به آن عهد نورانی و نخستین را بخواهد به انقلاب پشت کرده است و دست به براندازی نظام زده است؟ آیا اگر کسی بازگشت به نسخه اصیل انقلاب اسلامی را طلب کند، آیا اگر کسی خواستار آن اسلام ناب محمدی که امام منادی و معرف آن بود باشد و از خرافه‌پرستی‌ها و قشری‌گری‌هایی که با نام دین به مردم فروخته می‌شود بیزاری بجوید، آیا اگر کسی اجرای بدون‌تنازل قانون اساسی را دنبال کند، آیا اگر کسی از وفاداری به عهدهای ایمانی و انسانی بپرسد جز به دادگری فراخوانده است؟ آیا چنین کسانی باید در خیابان‌ها کتک بخورند، در زندان‌ها شکنجه ببینند و به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شوند؟ آیا اسلام و قرآن اجازه می‌دهد مردمی که با مسالمت حاکمانشان را به عدالت امر می‌کنند کشته شوند؟

و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم

و مردمی را که به دادگری امر می‌کنند به قتل می‌رسانند، پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده.

بسیج چه بود و چه خواهد بود اگر به مسیری که پیش‌رویش گذاشته شده است ادامه دهد؟ آن نیرویی که یک زمان نماینده شجاعت ملت ما بود آیا اینک به کار گرفته شود تا ایرانیان را بترساند؟ کاملا پیداست که آخرین و تازه‌ترین راهبرد اقلیت اقتدارطلب ایجاد هراس در مردم است. آیا لباس‌های مخوف می‌پوشند و ‌در خیابان‌های شهر آرایش‌های نظامی به خود می‌گیرند تا هم‌وطنانشان را مرعوب کنند؟ یا مردم را می‌ترسانند چون خود می‌ترسند؟ یا فرزندان انقلاب را به هفت سال و ده سال و پانزده سال زندان محکوم می‌کنند تا به خود تسلی داده باشند؟ و فکر نمی‌کنند که با این رفتارهای کوته‌بینانه چگونه امنیت ملی کشور را در معرض خطر قرار می‌دهند.

کافی است مردم بترسند تا پای قدرت‌ها به مرزهای این بوم باز شود. کافی است سمعه شجاعت این ملت خدشه‌دار گردد و بیگانه در دلاوری و استواری آنان تردید کند تا خواب های سی ساله تعبیر شود. به دو کشور همسایه ما که اینک در اشغال خارجی قرار دارد نگاه کنید. در هر دو آنها نخست مردم ترسانده شدند و ترسیدند. ظاهرا قدرت‌ها با شعار آزادی‌بخشی به این دو کشور قدم گذاشتند، در عین‌حال که وقتی ابوغریب‌ها را به راه می‌انداختند طمع خویش را در چهره‌های وحشت‌زده مردم پنهان نکردند. آنها با صراحتی که بیشتر از آن ممکن نبود به مردم این دو کشور می‌گفتند شما همان‌هایی هستید که از صدام و طالبان وحشت داشتید، پس اینک حق آن است که از سلاح‌های رعب انگیزتر ما بیشتر بترسید. حتی تروریست‌های افراطی هنوز به آن امید که بتوانند همچون خونخواران پیش از خود بر هراس مردم این کشورها حکومت کنند آنان را بیرحمانه می‌کشند. قربانیان ددمنشی‌های صدام و طالبان هنوز دارند تاوان ترس خود را می‌پردازند، کما این که ملت ما هنوز امنیت و آرامش خویش را مرهون شجاعت و استحکامی است که در طول سی سال گذشته به نمایش گذاشت.

حال کسانی در داخل کشور می‌خواهند این سرمایه را از ما بگیرند. در مقابل نمایش‌های آنان مردم یا نمی‌ترسند، که نمی‌ترسند، و این آخرین حربه هم از آنان سلب می‌شود، و یا خدای ناکرده می‌ترسند. در آن صورت آیا اسباب‌بازی‌های جنگی از تمامیت این کشور حفاظت خواهدکرد؟

بسیج در تاریخ معاصر ما نه فقط یک نام، بلکه یک عملکرد بود که هرگز از آن بی‌نیاز نمی‌شویم؛ تا جایی که اگر معدودی از متصدیان این عملکرد ماموریت‌های خود را فراموش کنند لازم است ما مردم خود آنها را بر عهده بگیریم. ضرورتی، حتی به مراتب مهم‌تر از آرمان‌های جنبش سبز ما را مجبور می‌کند که اجازه ندهیم کسی در ترسیدن ما طمع کند.

و بدانیم که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. ترساندن آخرین تیر ترکش است. مخالفانتان اشتباه کردند و در مقابل مسالمت و مقاومت شما آن را به کار بردند تا اگرکارگر نشود چاره‌ دیگری نداشته باشند. چاره راستین آنها هم خود شمایید، روزی که از مخالفان خود بپرسید آیا پرچم‌های رنگارنگ شما نیز به معنای اصرار بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی است، و اگر آری گفتند آنها را بپذیرید. آن روز وقتی است که همه با هم سبز می‌شویم.

میر حسین موسوی

۱۳۸۸/۰۹/۰۴


وعده ما 15آذر



وعده ما 15آذر-10 شب
الله اکبر سبز

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

در این شلوغ پلوغی ها


۰۴ آذر ۱۳۸۸
در این شلوغ پلوغی ها وبنوشت 6 ساله شد.

 

 

هرساله وقتی نزدیک سوم آذر می شد، کلی ذوق میکردم و از قبل خودم را آماده میکردم که سالگرد وب نوشت را جشن بگیرم. پارسال پنجمین سالگردش بود. چهار سال هر روز نوشته بودم براتون. هر روز هر روز. امسال اولین سالی بود که بدقولی کرده بودم. ششمین سالگرد وب نوشت در حالی فرا رسیده بود که 160 روزش را نبودم. وچه نبودن سختی. دو سه روزی است که از زندان آمدم. یک پست نوشتم. مضمونش را از داخل زندان در ذهنم آماده کرده بودم. اما در این چند روزه اینقدر دوستان و شخصیت ها، رفت و آمد داشتند که فرصت نشد به وبنوشت بتوانم فکر کنم. یعنی فکر میکردم ولی وقت و حالش نبود. قبل از هر چیز از این که در سال پنجمم نتوانستم هر روز بنویسم من را ببخشید. بخخدا تقصیر من نبود. هنوز هم گمان میکنم حالا حالاها  حال و حوصله هر روز نوشتن ندا شته باشم. خیلی در روزهای اولیه بازجوئی برای جملات وکلمات وبلاگم بازجوئی پس دادم. در کیفرخواستم هم، هم در بند تبلیغ علیه نظام وهم در بند توهین به رئیس جمهور به نوشته های وبلاگم استناد شده است. خیلی در دادگاه من و وکیلم در این مورد حرف زدیم تا ثابت کنیم که جرمی نکرده ام. اما بالاخره در انتظار تجدید نظریم و حکم 6 ساله فعلی هم که صادر شده. خدا کریمه و لطف شماها بی پایانه. در هر حال نمیدانم دوستان وب نوشتی ام چقدر به یادم هستند. چقدر اضافه شده اند و یا چقدر کم شده اند. اما من مثل همیشه همه تون را دوست دارم. در غربت تنهائی سلول و زندان هم خیلی وقتها به یادتان بودم. امسال وارد ششمین سالگرد وبنوشت شدیم. اما سال پنجم را با شلختگی اداره کردم و نتوانستم در سالگردش پز بدهم که هر روز نوشتم. در هر حال در لابلای این همه دید و بازدید فرصتی کردم که خبرتون بدهم ششمین سالگرد وبنوشت از امروز شروع شد. اگه لینک ندادین و یا لینک من را از وبلاگ هاتون و سایت هاتون پاک کردین فدوی فراموش نشود! دعا کنید بتوانم وبنوشتی بمانم. همین. فدای همه تون. و به امید آزادی بقیه دوستانم.


مگر 16آذر خبری است؟



فرمانده انتظامي تهران بزرگ: مگر روز 16 آذر خبري است؟

شبکه جنبش راه سبز (جرس):فرمانده انتظامي تهران بزرگ گفت:"براي 16 آذر تمهيدي نيانديشيده‌ايم."

عزيزالله رجب‌زاده در حاشيه همايش"پليس، امنيت و چشم‌انداز 1404" در پاسخ به اين سئوال كه آيا تمهيدي براي روز 16 آذر انديشيده‌ايد، ضمن پاسخ منفي گفت"مگر روز 16 آذر خبري است؟ روز دانشجو است و طبق معمول هرسال روز آرامي است."

وي در پاسخ به سئوال ديگري در مورد آخرين وضعيت بازداشت‌شدگان 13 آبان گفت"در اين مورد از قوه قضائيه سئوال كنيد، زيرا ما همان روز بازداشت‌شدگان را تحويل مراجع قضايي داديم."

اخبار دانشگاه‏ها


اخبار دانشگاه‏ها -

ده نفر از دانشجويان دانشگاه خواجه‏نصير به کميته انضباطی احضار شدند

در پی اعتراضات روزهای اخير دانشجويان دانشگاه خواجه نصير نسبت به تداوم بازداشت غيرقانونی "علی پرويز" و "سهيل محمدی" دیروز ده نفر از دانشجويان دانشگاه خواجه نصير به کميته انضباطی احضار شدند.


به گزارش موج سبز آزادی به نقل از فعالان دانشجویی، ‎از این دانشجویان خواسته شده است تا برای ارائه توضیحاتی پیرامون اتهاماتی نظیر شرکت در تجمعات اعتراضی، تحریک سایر دانشجویان به شرکت در تجمع، مشارکت در اعتصاب غذا، بر‏هم‏زدن نظم دانشگاه و فعالیت‏های سیاسی در انجمن دانشگاه در کمیته حاضر شوند.

این در حالی‏است که منابع آگاه از صدور احکام سنگین انضباطی پیش از حضور این دانشجویان در کمیته و دفاع در برابر اتهامات وارده خبر می‏دهند. بر اساس تهدیدهای صورت‏گرفته احتمال می‏رود که تعداد دیگری از دانشجویان نیز در روزهای آینده به کمیته انضباطی این دانشگاه احضار خواهند شد.

گفتنی است با گذشت 22 روز از بازداشت "علی پرویز" وضعیت پرونده وی هم‏چنان نامشخص است. از طرف دیگر با وجود تعیین قرار وثیقه برای "سهیل محمدی" هنوز دستور تامین مبلغ وثیقه به خانواده وی ابلاغ نشده است.

احضار 150 دانشجوی دانشگاه‌های آزاد در اهواز و نجف‌آباد به کمیته انضباطی

در آستانه 16 آذر روز دانشجو نزدیک به 100 نفر از دانشجویان دانشگاه آزاد اهواز و 50 نفر از دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد به کمیته انظباطی احضار شده‌اند.


به گزارش موج سبز آزادی به نقل از فعالان دانشجویی، احضار‌های صورت گرفته به دنبال اعتراضات دانشجویی دانشگاه آزاد اهواز و تجمع دانشجویان این دانشگاه در روز 13 آبان که منجر به تعطیل شدن این دانشگاه شد و برای وارد‌‌کردن فشار بیشتر و تهدید دانشجویان صورت گرفته است. دانشجویان احضار شده اغلب به اخراج و تعلیق‌های بلند مدت تهدید شده‌اند و برای برخی از آن‌ها احکام انظباطی شدیدی نیز صادر شده است.

در همین حال بیش از 50 نفر از دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی در نجف‌آباد نیز به بهانه حضور در تجمع روز 13 آبان به کمیته انظباطی این دانشگاه احضار شده‌اند.

به نظر می‌رسد که در آستانه 16 آذر - روز دانشجو و با افزایش فعالیت‌های دانشجویان برای گرامی‌داشت این روز سبز، حامیان کودتا در حال احضار، تهدید و بازداشت بسیاری از فعالان دانشجویی در شهرهای مختلف کشور هستند تا به خیال خود از این راه بتوانند برنامه‌های سبز مردم در روز 16 آذر را کنترل کنند.



زاکانی: اگر مدارک را رو کنم


با بالاگرفتن موضوع پرونده مرگ دکتر پوراندرجانی، درگیری میان متهمان کهریزک شدت گرفته است:

زاکانی: "اگر مدارک را رو کنم، مرتضوی می‌رود و با برف سال آينده هم پايين نمی‌آيد"

عليرضا زاکانی، نماينده مجلس، عضو کميته پيگيری وقايع پس از انتخابات و از متهمان فجایع کهریزک، روز سه شنبه در واکنش به اظهارات تازه سعيد مرتضوی گفت: "مرتضوی دستور قضايی کهريزک را صادر کرده بود و من برای صحبت‌هايم مدرک دارم."

به گزارش رادیو فردا، زاکانی با اشاره به اين که پيشتر گفته بود سعيد مرتضوی طبق دستور آيت الله شاهرودی «متولی اين امر بوده که افرادی به کهريزک برده شوند»، می گويد: همچنان «بر حرف خودم هم هستم.» وی همچنين سعيد مرتضوی را تهديد کرد در صورتی که از وی شکايت کند، وی مدرک خود را در دادگاه مطرح خواهد کرد.

عليرضا زاکانی در اين زمينه گفت: «مرتضوی يک بار به کميسون مجلس آمد من چيزی گفتم که او گفت من همين امشب شکايت می‌کنم، من جلوی نمايندگان گفتم خواهش می‌کنم برو از من شکايت کن ولی او اين کار را نکرد. مرتضوی می‌داندکه چه مدارکی دست من دارد که اگر من آن را در دادگاه بگويم می‌رود و با برف سال آينده هم پايين نمی‌آيد.»

به دنبال تغيير رييس قوه قضاييه جمهوری اسلامی ایران، سعید مرتضوی نیز از دادستانی تهران رفت و به معاونت غلامحسين محسنی اژه ای، دادستان کل کشور، منصوب شد.

در جريان وقايع پس از انتخابات رياست جمهوری ايران، تعداد زيادی از کسانی که در تظاهرات مسالمت آميز بازداشت شده بودند، به بازداشتگاه کهريزک در جنوب تهران منتقل شدند که سه تن از بازداشت شدگان به دليل فقدان رسيدگی های پزشکی جان خود را از دست دادند.
محسن روح الامينی، فرزند عبدالحسين روح الامينی، مشاور محسن رضايی و رييس سابق موسسه پاستور، و امير جوادی فر از جمله زندانيانی بودند که دراين بازداشتگاه جان خود را از دست دادند.

پس از انتشار اخباری درباره مرگ زندانيان، رهبری روز پنجم مردادماه دستور بستن اين بازداشتگاه «غير استاندارد» را صادر کرد. پس از بسته شدن اين بازداشتگاه برخی مقام های انتظامی اعلام کردند که مسئولان خاطی اين حاثه تنبيه و عزل شده اند ولی جزييات بيشتری در اين مورد ارائه نکردند.  اين در حالی است که خبر مرگ رامين پوراندرجانی، پزشک بازداشتگاه کهريزک، در هفته اخير موضوع اين بازداشتگاه را بار دیگر در صدر خبر های مهم سياسی قرار داده است.

هفته گذشته چند تن از نمايندگان مجلس ايران با مشکوک خواندن مرگ رامين پوراندرجانی تاکيد کرده بودند که اين موضوع را پيگيری خواهند کرد. در همين حال، به گزارش خبرگزاری فارس ، سعيد مرتضوی، در واکنش به اظهارات اخير عليرضا زاکانی گفته است که «ايجاد تنش را به مصلحت نمی دانم.» مرتضوی، علیرضا زاکانی را فردی «بيمار» توصیف کرده است که به گفته او، «دوست دارد با ديگر افراد درگير شده و تنش ايجاد کند.»

دادستان سابق تهران افزود: "در خصوص اظهارات ايشان بهترين راه حل سکوت است و پاسخ بنده همان است که قبلا اعلام کردم و البته مطالب ايشان کاملا کذب و بی‌معنا است." سعيد مرتضوی در دوران حضور هفت ساله خود در دادستانی تهران، دستور توقيف تعداد زيادی از روزنامه ها و نشریات اصلاح طلب را صادر کرد و همچنين متهم شده است که در قتل زهرا کاظمی، روزنامه نگار ايرانی - کانادايی که هنگام بازداشت روی داد، دست داشته است.


پیامگیر شخصیت‌های مختلف


پیامگیر شخصیت‌های مختلف

مصطفی محمودیان | ۲۶ آبان ۱۳۸۸

محمود احمدی‌نژاد: الهم عجل لولیک الفرج... مستشهدین بین یدیه.
شما با احمدی‌نژاد تماس گرفته‌اید. ایشان در حال حاضر مشغول مدیریت جهان هستند و برای کارهایی مثل پاسخگویی وقت ندارند. لازم به ذکر است ایشان به دلیل ساده‌زیستی و مردمی بودن شدید از تلفن منشی‌دار استفاده نمی‌کنند. سوال شما توسط یک گروه 300 نفره بررسی شده و روی یخچال منزل ایشان چسبانده می‌شود، تا به روش مخصوص ایشان با سوال متقابل جواب داده شود. اگر هنوز مایل به طرح سوال خود هستید، پس از شنیدن صدای شیپور آماده‌باش پیام بگذارید.

 

ضرغامی: با پیامگیر رییس صدا و سیما تماس گرفته‌اید. شما می‌توانید سکوت کنید، اما هرچه بگویید ضبط و علیه شما از رسانه ملی پخش خواهد شد.

 

باقر قالیباف: شما با پیامگیر سردار دکتر خلبان قالیباف تماس گرفتِن. ایشون الان پرواز دِرَن، موبایلشان توی هواپیما خاموشه. تا پرواز بعدی هم به شهرداری برنمی گِردن. لطفا مجددا تماس نگیرِن. با تِشکر

 

حسین شریعتمداری: شما با روزنامه کیهان تماس گرفته‌اید. ما می‌دونیم کی هستی؟ چه کاره‌ای؟ به کجاها وابسته هستی؟ از کجا پول می‌گیری؟ قبل از انقلاب با کی رفیق بودی؟ توی محافل خصوصی چه حرف‌هایی می‌زنی؟ پسرخاله پدربزرگت با رضاخان چه روابطی داشته و الان چی می‌خواهی بگی؟ پس گوشی را بگذار.

 

هاشمی رفسنجانی: شما با پیامگیر سردار سازندگی تماس گرفته‌اید. ایشان در حال حاضر مشغول مذاکرات پشت پرده هستند. پشت پرده هم به تلفن جواب نمی‌دهند.

 

فاطمه رجبی: اگر سبز لجنی هستی شماره 1، اگر جلبک هستی شماره 2، اگر خاتمی هستی شماره 3، اگر موسوی هستی شماره 4، اگر کروبی هستی شماره 5 ... اگر ابراهیم نبوی هستی شماره 436 را فشار بده. زن و بچه هم دور و برتون نباشه تا جواب درست و حسابی بهتون بدم. اگر هم خودی یا جزء دوست و آشنا هستی، بیخود وقت من را نگیر. قطع کن، بگذار به کارم برسم.

 

مهدی کروبی: با سلام من مهدی پسر احمد هستم. وعده‌ی دیدار ما راهپیمایی بعدی ساعت 30/10 صبح میدان هفت تیر.

 

خاتمی: از اینکه مایل به گفتگو با بنده هستید، اظهار مسرت و شادمانی می‌نمایم. گفتگو حق هر شهروند بوده و به عقیده‌ی بنده تنها راهکار برون رفت از چالش‌های پیش رو در هزاره‌ی سوم می‌باشد. البته گفتگو باید قانونمند باشد و در چارچوب روش‌های مدنی و پذیرفته شده صورت بگیرد. خدانگهدار

 

اسفندیار مشایی: شما با پیامگیر رییس جمهور مشایی تماس گرفته‌اید. لطفا 4 سال منتظر بمانید

 

الهی قمشه‌ای: بنده الان منزل نیستم. به جان تا آسمان عشق رفتم. نیم ساعت دیگه بر می‌گردم. البته شما که صدای من را می‌شنوید ممکن است فکر کنید من هستم. ولی در واقع مساله همین است که من هستم یا نیستم. شکسپیر هم می‌فرماید «توبی اُر نات توبی». شما اگر به تمام پیامگیرهای عالم، به تمام پیامگیرهایی که توی این یونیورس هست، گوش کنید، می بینید همه یک چیز را گفتن؛ منتها با زبان‌های مختلف. یکی فارسی گفته، یکی ترکی، گفته یکی هم همون پیام ارژینالی که توی کارخانه روی تلفن می‌گذارند را گذاشته و انگلیسیه. منتها همه اینها به زبانهای مختلف می‌خوان بگن من اینجا نیستم. میخوان بگن که از چنبر برون جستم من امشب هرچند در ظاهر هستم، ولی در واقع نیستم. البته بعضی‌ها هم کلک میزنن و در ظاهر نیستن، ولی در واقع هستن. مثلا کسایی که از دست طلبکار و اینا قایم میشن که باز باید گفت به قول شکسپیر «توبی اور نات توبی» این جمله را باید بارها تکرار کرد...
[نیم ساعت بعد] خب اینها را براچی داشتم ضبط می‌کردم؟ هووووم خب به هرحال سخنرانی امروز را در همینجا به پایان می‌رسونیم. تا برنامه بعد!

یک خواننده لوس آنجلسی: تنکز فور کالینگ عزیزم. خیلی هپی شدم که زنگ زدی بات آنفورچونیتلی الان بیزی هستم هانی، بعد از شنیدن خوشگلا باید برقصن برام مسیج بزار، سی یو

 

عوضعلی کردان: الو... الو... یک... دو... سه.... الو... یک... دو... سه... امتحان می‌شود...، امتحان می‌شود... . یعنی الان داره ضبط می‌کنه؟ یک چراغ قرمز روشن شده، نمیدونم این مال چیه؟ این یارو فروشندهه گفت باید کدام دکمه را بزنم؟ یادم رفت... شاید این باشه... چقدر هم دکمه داره معلوم نیست اینها مال چیه... الو... الو.... این دفترچه راهنماش هم که انگلیسیه، معلوم نیست چی نوشته... الو... امتحان می‌شود... بیب!


مردم را نترسانید...

مردم را نترسانید...

سید عطاالله مهاجرانی   

مهندس موسوی در دومین مصاحبه اینترنتی- تصویری با " کلمه" به نکات بسیار مهمی اشاره کرده اند. وقتی اصل صحبت مهندس موسوی را می دیدیم، دوستی گفت:" چرا اینقدر ساده و افتاده حرف می زند. کاش اندکی از خودش جوش و خروش و صلابت نشان می داد!" 
 
 گفتم مهندس موسوی همین است. چشمه ای زلال و درخشنده، هیچ نیازی به آرایش و پیرایش سخن و فراز و فرود لحن ندارد. مردم هم همو را همینگونه دوست دارند، خودش هم که صمیمیانه و صاف در اعلامیه ای گفت که من بلاغت در سخن ندارم. البته دیدم در سایت رجا نیوز سردار سپاه آقای قاسمی از بلاغت مسعود رجوی تعریف کرده بود و از مهندس موسوی انتقاد... 
 
مقصودم تکیه یا تاکید بر بلاغت سخن نبود. قصدم این است که وقتی از آغاز درخشش جنبش سبز امید، اعلامیه ها و سخنان مهندس موسوی را مرور می کنیم و در هر سخن او تاملی، به روشنی پیداست که مهندس موسوی با تدبیر و دقت تمام نقشه راه و خط مشی جنبش را ترسیم کرده است. به اقتضای موقعیت نیز گاه سخنانی درشت و درست گفته است. درشت گویی او هیچگاه از چهارچوب متانت و ادبیات ویژه او فراتر نرفته است. 
 
در مصاحبه دوم گفته اند:" کشوری که به نام اسلام اداره می شود، نباید با ترساندن مردم مسیر را طی کند...مسیر در کشوری که به نام اسلام اداره می شود و یک انقلاب بزرگ را از سر گذرانده، نباید از این راه باشد که با ترساندن مردم کشور را اداره کند." 
 
  به روشنی روز است که کشور اداره نمی شود. اگر اداره می شد، حجم نقدینگی به بالای دویست هزار میلیارد تومان نمی رسید و در همین مدت دوره احمدی نژادی این حجم سیصد در صد رشد نمی کرد. 
 
اگر کشور اداره می شد، وزارت اطلاعات که معمولا در هر دوره ای می کوشید بر اساس روشمندی علمی و آگاهانه و غیر ماجراجویانه حوادث را تحلیل کند و از این رو در دوران آقای یونسی با بازداشت اعضا و سران نهضت آزادی مخالف بود، در کام سپاه بلعیده نمی شد.             .   
 
اگر کشور اداره می شد، دبیر شورای عالی امنیت ملی که نماینده رهبری ست در مذاکرات اول اکتبر آن سخنان  را نمی گفت و  چنان مواضعی را نمی گرفت، که رهبری مستقیما وارد بحث بشوند و تمام کاسه و کوزه احمدی نژاد و دولتش را بر هم بریزد .  
 
وقتی کشور اداره نشد، گمان می کنند با زور و سرکوب و رعب می توان فضا را آرام و جامعه را ساکت و بحران را جمع کرد. 
 
 دادگاه های  مدل دادگاه های شوروی سابق و ضرب و شتم مردم در خیابان ها نشانه های همان ارعاب بود. آیا ارعاب موفق از کار در آمد؟ مردم ترسیدند و به قول تحلیلگران طرفدار دولت و حاکمیت جمعیت سبز ها از چند میلیون راهپیمایی 25 خرداد به جمعیت چند هزار نفری سیزده آبانماه انجامید؟ 
 
بعید می دانم خود آقایان هم چنین تفسیر و تحلیل هایی را باور کنند. چنان که رییس مجلس در ملاقات با مراجع تقلید در قم به صراحت از نگرانی هایی که برای نظام پیش آمده است، سخن گفت. 
 
به گمانم به صراحت می توان گفت نظریه پیروزی بر اساس سرکوب و قتل و شکنجه و اسارت با مانع جدی رویارو شده است. در روز سیزدهم آبانماه کاملا اشکار بود که پلیس و نیرو های امنیتی دستور شلیک تیر مستقیم را نداشتند. در روزهایی که جوانان مردم در خیایان ها کشته شدند، چنین دستوری وجود داشت. فیلم ها و تصاویر هم همین را می گوید. ماموران شخصی که مستقیم به سوی مردم شلیک می کردند، دستور تیر داشتند. دستور تیر هم مشخصا و مستقیما بر عهده مقام رهبری است. ایشان فرمانده کل قوا هستند و تمام نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی و لباس شخصی ماموران تحت فرمان ایشان. 
 
از سوی دیگر هیچگاه شنیده نشد که فرماندهانی به دلیل دستور تیر بازخواست شوند، بلکه بر عکس خون جوانان کشته شده دست کم گرفته شد.  
 
 چرا در روز سیزدهم آبانماه دستور تیر داده نشد؟ دلیلش روشن است. خون ندا آقا سلطان و سهراب و محسن روح الامینی و همه شهیدان ایران و جهان را تکان داد. 
 
 این بار تا پیش از شانزدهم آذرماه که شاهد بلوغی دیگر از جنبش سبز ملت ایران خواهیم بود، تهدید ها به سوی سران جنبش سبز است. در این گونه مواقع هم ابتدا برخی ائمه جمعه آتش بیار معرکه اند. آیه الله نمازی که از رویش های انقلاب بود و اصل، آقایان کروبی و موسوی را به زندان و محاکمه تهدید کرده است.  دادستان انقلاب در باره بازگشت مهدی هاشمی صحبت کرده؛ تا آیه الله هاشمی رفسنجانی تا شانزدهم آذر ساکت بماند. 
 
به گمانم این ها همه نشانه های رشد جنبش سبز در گستره و اعماق جامعه است. مرم نمی ترسند. به تعبیر مهندس موسوی کتک می خورند و در خیابان می مانند. شاهد شیر زنانی بوده ایم و هستیم که رو در روی ماموران نظامی و انتظامی و امنیتی می ایستند و از جوانان دفاع می کنند. نشانه های ترک برداشتن و فروریختن افسانه نصر بالرعب. شانزده آذر ماه روز دیگری است. روز رویارویی مردم و در راس آنان دانشجویان با استبداد دینی. اسلام و اندیشه توحیدی به مسلمانان یاد داده است که در برابر ستم فریاد بزنند و از جور و صولت سلطان نهراسند. در کنزالعمال علاءالدین هندی داستان غریب و عبرت آموزی ذکر شده است. عمر بن خطاب خلیفه دوم برای مردم سخن می گفت. گفت:" اگر در کار و رفتار من کژی و ناراستی دیدید، به من تذکر دهید." 
 
 بشر بن سعد برخاست و در میانه مجلس در بین جمعیت مهاجر و انصار با صدای بلند گفت:" اگر از خلیفه کژی و ناراستی ببینیم با این تیر کج او را راست می کنیم." شمشیرش را از میان بیرون کشید و به جمعیت نشان داد. 
 
عمر با شکیبایی به سخن او گوش داد و گفت:" خداوند را سپاس می گویم که در بین امت محمد(ص) کسانی هستند که بر خیزند و چنین سخن بگویند."( کنزالعمال 5/687) 
 
باید به آنانی که گمان می کنند می توانند مردم را بترسانند، گفت: کاشکی جلوه ای از عدالت  و آینده بینی  جناب عمر در رفتار شما بود! مثل سیزدهم آبانماه دستور تیر ندهید! اگر هم می خواهید حضور مردم را ببینید، به وزارت کشور بگویید اجازه راهپیمایی مردم هر شهری را تا دانشگاه مرکزی همان شهر صادر کند. صدای مردم را بشنوید. مردمی که نمی ترسند. 
 
جهان را به آهن نشایدش بستن 
 
به زنجیر حکمت ببند این جهان را

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

آزادی به شرط سکوت!




ریشه یابی صدور وثیقه های سنگین برای زیدآبادی،ابطحی و شریعتی؛ آزادی به شرط سکوت!
سپهر سعادت

شبکه جنبش راه سبز(جرس):آزادی برخی از سرشناس ترین چهره های اصلاح طلب طی روزهای اخیر،امیدهایی را درباره آزادی سایر زندانیان سیاسی نیز ایجاد کرده است. ولی تعیین قرار وثیقه های چندان صد میلیونی برای آزادی موقت اصلاح طلبان،بسیاری از ناظران را به این نتیجه رسانده که قوه قضاییه می خواهد از اهرم وثیقه به عنوان عامل فشاری برای بازداشتن فعالان سیاسی از ادامه حرکت های اصلاحی استفاده کند.


"جرس" در ادامه سلسه گزارشهای خود پیرامون وضعیت زندانیان سیاسی اصلاح طلب ،آخرین تحولات پرونده "احمد زیدآبادی"، "محمد علی ابطحی"،و"سعید شریعتی" را با نگاهی تحلیلی به احکام صادره برای آنها بررسی کرده است.


تاوان انتقاد از رهبری

شش سال زندان،پنج سال تبعید در گناباد و محرومیت مادام العمر از فعالیت های سیاسی و اجتماعی، تاوان "احمد زیدآبادی" روزنامه نگار سرشناس و دبیر کل سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی برای مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری و نگارش نامه انتقادی به آیت الله خامنه ای است.حکم صادر شده برای وی یکی از سنگین ترین احکامی است که تاکنون دادگاه انقلاب برای زندانیان سیاسی انتخابات ریاست جمهوری صادر کرده است با این حال بنا به اطلاع خبرنگار جرس زیدآبادی همچنان از روحیه ای عالی برخوردار است و امید و انرژی را به هم بندهای خود نیز منتقل می کند.دادگاه گفته است که او در صورت تودیع وثیقه 350 میلیونی به طور موقت از زندان آزاد خواهد شد.این دادگاه قبلا قرار وثیقه 250 میلیونی را برای آزادی زید آبادی تعیین کرده بود اما اکنون بدون آوردن هیچ دلیلی قرار وثیقه را 100 میلیون افزایش داده است.

در کیفرخواست صادر شده توسط دادگاه علیه زید آبادی، علاوه بر اتهام های کلیشه ای مانند تبلیغ علیه نظام،اتهام جالب توجهی مانند طراحی اغتشاش از طریق حمایت از کاندیداتوری عبدالله نوری نیز مطرح شده است ولی ناظران می گویند دلیل اصلی صدور احکامی مانند تبعید و محرومیت های سیاسی و اجتماعی برای او بیش از هر چیز مربوط به نامه ای است که وی در سال 86 خطاب به رهبر جمهوری اسلامی نوشته بود.زید آبادی در فرازی از نامه خود به آیت الله خامنه ای گفته بود که چرا "پرسش علنی از رهبری و یا نقد گفتهها و عملکرد وی، عملا در جامعه ایران ممنوع است؟این نامه در همان زمان با واکنش های شدیدی از سوی جناح محافظه کار روبرو شد اما حکم حبس و تبعید و محرومیت برای زیدآبادی پاسخ خوبی به این سوال است که چرا پرسش و نقد رهبری ممنوع است.


دوران سخت و تلخ

"محمدعلی ابطحی" پس از 160 روز دوباره لباس روحانیت را به تن کرد و از پشت میز کامپیوتر خانه اش وارد وبلاگ "وب نوشته ها" شد.اولین پست وبلاگی او پس از آزادی ساده و کوتاه بود.او در این نوشته ،دوران زندان را "سخت و تلخ" توصیف کرده است. حال آن که وی پیشتر در نمایشهای تلویزیونی اعتراف گیری، از شرایط زندان ابراز رضایت کرده بود.

دادگاه، ابطحی را بر پایه اتهام هایی مانند اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به تحمل 6 سال حبس محکوم کرده است.او از اتهام توهین به رییس جمهور تبرئه شده و پرونده اش درباره اتهام نگهداری اسناد محرمانه در منزل همچنان مفتوح است.حسین سیمایی وکیل مدافع ابطحی به حکم صادر شده توسط دادگاه اعتراض کرده ، ولی مشخص نیست که دادگاه تجدیدنظر چه زمانی برگزار خواهد شد.

ابطحی که اکنون با قرار وثیقه 700 میلیونی آزاد است پس از بازگشت به خانه پذیرای مهمان هایی مانند مهدی کروبی و محمد خاتمی بوده است.او در دادگاه علیه این افراد اظهاراتی را بیان کرده بود .هنوز مشخص نیست که این سیاستمدار حبس کشیده،قصد همراهی دوباره با سران اصلاح طلب را در رسیدن به اهدافشان دارد یا این که می خواهد برای مدتی هم که شده به استراحت سیاسی بپردازد.


مصلحت گرایی پس از آزادی

تصاویری که از "سعید شریعتی" عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی پس از آزادی از زندان اوین منتشر شده او را شاد و با انرژی نشان می دهد ولی کسانی که از نزدیک وی را ملاقات کرده اند علایمی از محافظه کاری سیاسی را در او تشخیص داده اند.بنابه اطلاع خبرنگار جرس،شریعتی پس از آزادی به گروهی از هم فکران خود توصیه کرده فعالیت سیاسی شان را کمتر کنند و با خط قرمزهای نظام وارد چالش نشوند.او همچنین گفته که وزارت اطلاعات از طریق شیوه هایی نظیر شنود تلفنی،نیروهای نفوذی و تعقیب چهره های سرشناس جبهه مشارکت فعالیت های این حزب را زیر نظر داشته است. شریعتی پس از حدود 3 ماه بازداشت اکنون با قرار وثیقه 200 میلیونی از زندان آزاد شده است و دادگاه بر پایه اتهام هایی نظیر تبلیغ علیه نظام ،حکم 7 سال زندان تعزیری را برای او در نظر گرفته است.از آن جا که شریعتی در دوران بازداشت خود با خواسته های بازجویان برای نمایش های اعتراف گیری همراهی کرده بود حکم 7 سال زندان وی تعجب بسیاری از ناظران را برانگیخته است.

ادعای جدید فرمانده بسیج



ادعای جدید  فرمانده بسیج؛ ندا آقاسلطان را بسیجی ها نکشتند، شخصی از امریکا کشت

اغلب سران کشورهای غرب فساد اخلاقی دارند اما به حکومت ولی فقیه می گویند دیکتاتوری

 شبکه جنبش راه سبز(جرس):محمدرضا نقدی فرمانده بسیج در ادعای جدید گفت"شخصي از آمريكا خانمي را در جريان اغتشاشات اخير تهران به قتل مي‌رساند و رسانه‌هاي غربي فرياد مي‌‍زنند كه قاتل او حكومت ايران است."
محمدرضا نقدي که یکشنبه شب در همايش پرچمداران بصيرت كه در سالن اجتماعات مدرسه فيضيه قم سخن می گفت،کشته شدن ندا آقا سلطان از شهدای جنبش سبز با شلیک گلوله فرمانده سپاه که آن را به انگلیس نسبت داده بود،اینبار به"شخصی از امریکا"منسوب کرد و گفت"شخصي از آمريكا خانمي را در جريان اغتشاشات اخير تهران به قتل مي‌رساند و رسانه‌هاي غربي فرياد مي‌‍زنند كه قاتل او حكومت ايران است، در حالي كه خود آنها صدها زن و بچه را در افغانستان و عراق قتل‌عام كرده و اسم يكي از آنها را هم كسي نمي‌داند."

این درحالی است که شاهدان عینی مشخصات،عکس،فیلم و کارت شناسایی ضاربیک بسیجی را به عنوانکسی که به صورت مستقیم به سوی نداآقا سلطان شلیک کرد و او را به شهادت رساند در سایت های اینترنتی منتشر کرده انداما قوه قضائیه تاکنون حتی از احضار و بازجویی این بسیجی خودداری کرده است.

محمدرضا نقدی در بخش دیگری از اظهاراتش همچنین از دیکتاتور خواندن ولی فقیه ابراز ناراحتی کرد و گفت"در كشورهاي غربي افراد بدون هيچ الزام قانوني به داشتن علم و ايمان و گاها با فسادهاي اخلاقي در رأس حكومت قرار مي‌گيرند و اسم آن را دموكراسي مي‌گذارند، اما در ايران اسلامي كه ولي فقيه عالم، عادل و متقي رهبري جامعه را بر عهده دارد، آن را حكومت ديكتاتوري مي‌نامند." 
فرمانده بسیج همچنین خواستار حضور بيشتر روحانيت در عرصه‌هاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي كشور شد و گفت"امروز همه كفر در برابر همه ارزش‌هاي اسلامي قرار گرفته و ما براي مقابله با اين هجمه گسترده دشمنان دست نياز به سمت حوزه‌هاي علميه دراز مي‌كنيم." 
سرتیپ پاسدار محمدرضا نقدی افزود" امروز يك قطره از درياي بي‌كران حوزه‌هاي علميه و انقلاب اسلامي در لبنان اين‌گونه صهيونيسم جهاني را عاجز كرده و رؤياي از نيل تا فرات آنها را باطل ساخته است." 
وي افزود" روحانيت بايد از اين آشفتگي در جبهه غرب استفاده كرده و حقانيت مكتب تشيع را به جهانيان به اثبات برساند كه اميدواريم اين مهم مقدمه‌اي براي ظهور حضرت وليعصر  باشد."
نقدی  با بيان اينكه"حوزه‌هاي علميه در برابر تفكر شكست خورده ليبرال دموكراسي غرب مي‌توانند انديشه بالنده اسلامي را براي جهانيان تبيين كنند" در حمله ای به دانشگاهیان گفت"متأسفانه امروز در دانشگاه‌هاي كشور كتاب‌هايي تدريس مي‌شوند كه نه تنها علم بلكه جهل غربي را گسترش مي‌دهند و اين معضل وظيفه حوزه‌هاي علميه در توليد فكر ديني را سنگين‌تر مي‌كند." 
وی افزود"روحانيت كه از منبع نامتناهي قرآن و اهل بيت  بهره‌مند است، بايد مراكز آموزشي را از اين وابستگي به علوم متغير و بي‌پايه و اساس غربي‌ها رهايي بخشد."


درباره قتل فجیع




اظهارات معاون دادستان تهران درباره قتل فجیع فرزند شهيد سيدمجتبي هاشمی و همسرش

شبکه جنبش راه سبز(جرس):به دنبال قتل فجيع فرزند شهيد هاشمي و همسرش در غرب تهران، سرپرست دادسرای امورجنایی تهران گفت که درحال حاضراحتمال می دهیم انتقام جویی یا اختلافات اقتصادی منجر به این جنایت شده باشد. با این حال فخرالدین جعفرزاده  با اشاره به بازداشت یک مظنون در این خصوص گفت که اظهار نظر قطعی دراین مورد پس از تحقیقات بیشتر ممکن است.

فخرالدين جعفرزاده سرپرست دادسراي امور جنايي تهران گفت که" ساعات ابتدايي شب گذشته ماموران كلانتري 140 باغ فيض طي تماسي با قاضي هنرمند بازپرس ويژه‌ي قتل تهران از به قتل رسيدن يك زوج در داخل منزلشان واقع در خيابان آيت‌الله كاشاني، پشت شهرداري منطقه‌ي پنج خبر دادند كه بلافاصله بازپرس جنايي در راس اكيپي تخصصي از عوامل بررسي صحنه‌ي جرم در محل حادثه حضور يافت و تحقيقات خود را آغاز كرد."

وي افزود"در بررسي‌هاي ابتدايي مشخص شد كه آتنا ملكي 26 ساله و سيدمرتضي هاشمي 30 ساله فرزند شهيد سيدمجتبي هاشمي با ضربات متعدد چاقو و قطع عناصر حياتي گردن به قتل رسيده است."

معاون دادستان تهران با بيان اينكه خواهر سيدمرتضي هاشمي با مراجعه به منزل آنها و بسته بودن درب مشكوك شده و پس از حضور در خانه با جسد اين زوج روبه‌رو شده است، خاطر نشان كرد"در حال حاضر يك مظنون در رابطه با اين جنايت بازداشت شده و تحقيقات در شعبه‌ي چهارم بازپرسي دادسراي امور جنايي ادامه دارد."

جعفرزاده همچنين در خصوص فرضيه‌هاي احتمالي از انگيزه‌ي عامل جنايت به خبرگزاری ايسنا، گفت: "فعلا احتمال مي‌دهيم كه انتقامجويي يا اختلافاتي در باب مبادلات اقتصادي انگيزه‌ي وقوع اين جنايت شده باشد؛ اما اظهارنظر قطعي در اين خصوص منوط به انجام تحقيقات بيشتر است."


خبر توقیف موقت روزنامه”همشهری”تائید شد


خبر توقیف موقت روزنامه"همشهری"تائید شد

 شبکه جنبش راه سبز(جرس):پس از اظهارات متناقض مقام های مسئول سرانجام خبر توقیف موقت روزنامه همشهری از شوی وزارت ارشاد اسلامی تائید شد.
به گزارش خبرنگار ايلنا در جلسه بيستم دوازدهمين دوره هيات نظارت بر مطبوعات در تاريخ دوم آذر ماه گزارش تخلف روزنامه همشهري از مفاد ماده 6 قانون مطبوعات مصوب 2 اسفند سال 64 و اصلاحات بعدي آن مطرح شد.
در اين جلسه مقرر شد به سبب درج عکس معبد بهاييان و تشويق گردشگران جهت بازديد از اين مکان در صفحه نخست شماره 4992 مورخ اول آذر 88 روزنامه همشهري، ضمن توقيف نشريه مذکور به استناد تبصره ماده 12 قانون مطبوعات، موضوع جهت پيگرد به مرجع قانوني ارسال شود.
گفتني است در ظهر امروز اخباري مبني بر تو قيف و رفع تو قيف اين روزنامه در برخي‌خبرگزاريها منتشر شده بود


نامه فارغ التحصیلان دانشگاه شریف




فارغ التحصیلان دانشگاه شریف خواهان آزادی حجت شریفی،نفیسه زارع کهن و زندانیان سیاسی شدند

 شبکه جنبش راه سبز(جرس):جمعی از فارغ‌التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف در نامه ای ضمن شهادت به وطن‌دوستی و خیرخواهیِ حجت شریفی و همسرش نفیسه زارع کهن، اعتراض شدید خود را به بازداشت غیر قانونی این هم‌دانشگاهیِ خود و سایر فعالانِ دانشجویی اعلام کرده و  خواهان آزادی سریع و بی‌قید و شرط آنها و سایر زندانیان سیاسی شدند.

در این نامه با اشاره"به اینکه در چند ماه گذشته، پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، شاهد اعتراضات مسالمت آمیز جمع کثیری از ایرانیان بودیم که خواستار پاسخ‌گویی مسوولان به سوالات خود از سلامت انتخابات بودند" از اینکه حاکمیت، با استفاده از نیروهای گوناگونِ امنیتی، نظامی و لباس شخصیِ وابسته به جریان‌های تندرو، به جای پاسخ‌گویی به این سوالات، امکانات و نیروی خود را به کار بسته تا به هر نحو ممکن صدای این اعتراضات مردمی را خاموش سازد،ابراز تاسف شده است.

نویسندگان این نامه همچنین با یادآوری اینکه مقام های حاکمیت در راه سرکوب اعتراضات عمومی"گاه جمعیتِ عظیمِ پرسش‌گران را خس و خاشاک و اندک خوانده‌اند و گاه آنان را به وابستگی به دشمنی خیالی متهم ساخته‌اند" تاکید شده که حاکمان"سعی کرده‌اند با جرم شمردنِ سوال، دستگیری تعداد زیادی از خوش‌نام‌ترین فعالان سیاسی، مطبوعاتی و فرهنگی کشور و عده بیشتری از مردم بی‌گناه، برگزاری دادگاه‌های نمایشی و ایجاد رعب و ناامنی جلوی طرح این سوالات را بگیرند" و "اسف‌بارتر از این‌ها خشونت عریانی است که نسبت به مردم بی‌گناه کوچه و خیابان و بازداشت‌شدگان بی‌پناه روا داشته شده است."

نویسندگان این نامه که تاکنون به امضای 241 نفر رسیده و همچنان شمار امضاهای آن در حال افزایش است به حاکمیت تذکر داده اند که"سرکوب، دستگیری و برخوردهایِ خشونت‌بار نه تنها صدایِ اعتراضات مسالمت‌آمیز مردمی را خاموش نخواهد کرد، بلکه بر دامنه این اعتراضات افزوده، برای حاکمیت آبرو و مشروعیتی بر جای نمی‌گذارد."

برای مشاهده اصل نامه،اسامی امضاء کنندگان و امضای آن روی این لینک کلیک کنید:

نامه فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف و سایر دانشگاه ها در اعتراض به بازداشت حجت شریفی،همسرش و سایر فعالان دانشجویی،سیاسی،و اجتماعی


۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

کروبی پاسخ داد


پاسخ کروبی به اظهارات محسنی اژه ای و عسگراولادی


تاریخ : ۱ آذر ۱۳۸۸ •
درپی اظهارات اخیر دادستان محترم کل کشور و آقای حبیب عسگراولادی مسلمان، مهدی کروبی، دبیرکل حزب اعتماد ملی در گفتگو با خبرنگار تغییر به برخی شبههافکنیها پاسخ داد و تاکید کرد پاسخ سایر مطالبی که برخی دیگر از آقایان مطرح کردهاند را بهزودی خواهم داد.

رییس مجلس ششم در ابتدای این گفتگو با تاکید بر آنکه مایل نبودم برخی موارد در جامعه مطرح شود و پاسخ اظهارات نامربوط برخی را بدهم، گفت: اما تکرار مباحثی که منجر به انحراف افکار عمومی میشود و یا گاها از آن بوی تهدید میآید، مرا علیرغم میل باطنی مجبور کرد تا یکسری مطالب را برای تنویر افکار عمومی مطرح کنم. همچنان که پاسخ دو مورد را در این گفتگو و دو مورد دیگر را در آینده خواهم داد.

صاحبامتیاز روزنامه توقیفشده اعتماد ملی، سپس به اظهارات آقای محسنی اژهای، دادستان محترم کل کشور اشاره کرد و اظهار داشت: اصلا بنا نداشتم وارد این مساله شوم، اما دیدم ایشان چندینبار به موضوع آزارجنسی پرداخته و اظهار داشتهاند «موضوعاتی که سراسر کذب و دروغ بوده و حتی یکدرصد هم وجود خارجی و حقیقت نداشت، قبلا موضوع سعیده پورآقایی اعلام شد و بهعنوان نمونه دختری که نه، تنها دختر خانواده بود، نه خانواده شهید بود، نه کشته شد و نه اهل فعالیت سیاسی بود و نه چهار دایی شهید داشت، بهعنوان یکی از چهرههای مورد تجاوز و شکنجه و قتل معرفی گردید. حال اینکه کل اینها سناریوی ساختگی و مجعول بود و باز باید دید چه کسانی و با چه انگیزههایی این سناریو را طراحی و تبلیغاتی کردهبودند».

مهدی کروبی دررابطه با موضوع آزار جنسی و اسناد ارائهشده درادامه افزود: بعد از انتشار اخبار مربوط به آزار جنسی، دوجلسه با مسئولین دستگاههای قضایی داشتیم و چند عدد سیدی که حاوی اطلاعات و اظهارات برخی از آسیبدیدگان بود، به کمیته سهنفره قوه قضاییه ارائه شد. در جلسه اول بهطور گذرا و تلویحی، اشارهای به اسم خانم سعیده پورآقایی کردم. اما چون مطمئن نبودم، فقط خواستم به آقایان هشدار دادهباشم. بهخصوص آنکه به من خبررسید که جنازه خانم پورآقایی بهوسیله شخصی از ریاستجمهوری که از نزدیکترین افراد به احمدینژاد است، تحویل خانواده شدهاست. این خبر، موجب شک و تردید من شد. درفاصله بین جلسه اول و دوم فهمیدم این قضیه صحت ندارد. فلذا در جلسه دوم که آقایان پرسیدند خبر جدیدی داری یا نه، متوجه منظورشان شدم و گفتم قضیه خانم پورآقایی صحت ندارد و میگویند زنده است و البته وابسته به خانواده شهید نیز نمیباشد. همانطور که آقای محسنی اژهای نیز اشاره کردند.

مهدی کروبی در ادامه با اشاره به این نکته که آقای دادستان محترم در روزنامهای، ۲۰۰سطر در خصوص موضوع خانم پورآقایی اظهار نموده و از سایر مستندات ارائه شده بهصورت سطحی عبورکردهاست، گفت: بهنظر من همه اینها یک سناریوی ساختگی بوده و میتوانید به اظهارات خواهر ناتنی خانم پورآقایی پس از خروجش از کشور مراجعه کنید و قضایای مربوطه دنبال کنید. باهمه این موارد، سوالم از آقای محسنی اژهای دادستان محترم کل کشور آن است که چرا درخصوص سایر مستندات اشارهشده اظهار نظر نمیکنند؟

رییس مجلس ششم ادامه داد: در جلسه دوم، به هیات سه نفره گفتم یکی از سی دی ها حاوی مطالبی از سوی خانمی است که بسیار تکاندهنده و دلخراش است. این خانم وضع روحی خوبی ندارد و اظهار داشته که اگر این خبر به اطلاع خانوادهاش برسد، خودکشی خواهد کرد. به آقایان گفتم قضیه این خانم، که مربوط به آزارجنسی در زمان دستگیری است و اتفاقا راجعبه دخترخانم دیگری نیز همین موارد را بیان میکند، بحرانی است و شرایط مناسبی ندارد. اگر میخواهید، ببریدش جایی امن و تحقیقات لازم را انجام دهید، اگرنه ما میآوریمش اینجا تا کار پیگیری شود و آبرویش محفوظ بماند و وضعش از این خرابتر نشود.

دادستان محترم کل کشور در این خصوص نگفتند که تکلیف این خانم چه شد، زنده است، مردهاست. به نظر من آقای محسنی لازم نیست اینقدر به کلیات بپردازند، ایشان بیایند بهطور مشخص درخصوص این خانم اظهارنظر کنند که الان چه وضعیتی دارند، دروغ گفته، راست گفته و درحال حاضر کجاست؟ چراکه دفتر ما را هم پلمپ کردهاند و از وی هیچ خبری نداریم.

کروبی در ادامه با اشاره به حضور دادستان محترم کل کشور در صدا و سیما نیز گفت: متاسفانه هرچه تلاش کردیم که نماینده ما هم در این برنامه حضور پیداکنند، آقایان توجهی نکردند و یک طرفه به قاضی میروند و سعی دارند با بوق و کرنا کردن در این زمینه، حقایق را به گونهای دیگر جلوه دهند.

مهدی کروبی در ادامه با اشاره به مصاحبه های اخیر حبیب اله عسگراولادی مسلمان اظهار داشت: آقای عسگر اولادی در مصاحبه با روزنامه رسالت آورده است: آقای موسوی خیال می کند جریان سبز را او رهبری می کند و کروبی نیز در آرزوی خودش به سر می برد ولی غافل از این واقعیت هایی است که در خارج از ذهن او می گذرد. اصل مطالب را کسانی از خارج و عوامل شان در داخل مدیریت می کنند که یک قلم مبلغ ۷۷ میلیون دلار و یک قلم جدید مبلغ ۵۵ میلیون دلار از کاخ سفید دریافت کرده و سازمان و ساختار خاص خود را داشته و گوش شان به این حرف ها بدهکار نیست. عسگراولادی با بیان اینکه افکار عمومی ایران کم کم مهیای برخورد معقول و حقوقی با فتنه انگیزی می شود گفت: در حال حاضرشیب معتدل در جریان های سیاسی طی می شود تا همه به این نتیجه برسند که باید چشم فتنه را کور کرد ان شاء الله، … تا آنجایی که من اطلاع دارم آقای موسوی و آقای کروبی به بی مهری ها ادامه می دهند و مورد توجه آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند. رییس مجلس ششم در پاسخ به سخنان عسگراولادی مسلمان اظهار داشت: ایشان انسان بزرگوار و شریفی است ، آقای عسگراولادی از مبارزان و زندان رفته های قبل از انقلاب است که سالها با ایشان همکاری در زندان های قبل از انقلاب و خارج از زندان داشتیم.

کروبی در خصوص نحوه همکاری های خود با عسگراولادی در اوایل انقلاب اظهار داشت: در ابتدای انقلاب حضرت امام در جهت تاسیس نهادهای انقلابی برای افراد مختلفی احکام مربوط را که متناسب با سوابق و فعالیت و تجارب افراد بود صادر می فرمودند. به همین مناسبت حضرت امام حکم کمیته امداد را به نام بنده صادر فرمودند که در آن نام آقای عسگراولادی نیز برده شد. سپس آقای آیت الله صانعی از طرف امام به من فرمودند شما یک نفر دیگر را نیز انتخاب کنید. در آن موقع من ابتدا آقای اکبر استادی را معرفی کردم که از مبارزین و جریان خود آقای عسگراولادی بود. آقای عسگراولادی مخالفت کرده و در عوض آقای حبیب اله شفیق را مطرح کردند و از آنجا که من روحیه همکاری داشتم پذیرفتم. بعد از حدود یکسال که کارها را پیش بردیم که (البته در همان موقع نیز موارد مفصلی پیش آمد) حضرت امام به جهت حفظ حرمت خانواده های شهدا تصمیم گرفتند رسیدگی به امور خانواده های شهدا و جانبازان را که زیر نظر کمیته امداد بود از این کمیته جدا و زیر نظر نهادی دیگر مستقر نمایند که ایشان بدون اطلاع بنده مسئولیت بنیاد شهید را بر دوش اینجانب نهاد همچنانکه کارهای کمیته امداد را به اتفاق آقایان ادامه می دادیم.

به دنبال صدور حکم امام که مسئولیت کار بنیاد شهید را به بنده سپرده بودند آقای عسگراولادی و عده ای از همراهانشان برآشفتند و در جلسه ای نیز که در همان زمان برقرار بود بلوا و آشوب کردند که چرا حکم به نام فلانی صادر شده که حتی کار به جایی رسید که من از جلسه بیرون آمدم و گفتم همین الان به جماران (بیت حضرت امام "ره") رفته و استعفا می دهم که آقایان آمدند و بنده را به جلسه برگرداندند. کروبی ادامه داد: در زمان دولت های آقایان رجایی و موسوی میان دو گروه اختلافات شدیدی وجود داشت که آقای عسگراولادی از چهره های یکی از دو جریان بود. در همان کابینه اول در خصوص وزارت جهاد کشاورزی مباحثی پیش آمد که آقای عسگراولادی مسلمان که از مخالفان وزیر جهاد کشاورزی بود خواستار معرفی شخص دیگری برای تصدی این وزارتخانه شدند. بنده نیز که وسط میدان بودم روزی به آقای عسگراولادی گفتم خوب حالا نظر شما روی چه کسی می باشد؟ ایشان گفتند آقای حبیب اله شفیق، که من یک مرتبه جا خوردم و گفتم آقای شفیق انسان بزرگوار و شریفی هستند ولی کاسب و بازاری است و دانش و تخصص او برای وزارت تخصصی و فنی همچون کشاورزی کافی نیست. چگونه امورات مربوط به این وزارتخانه خاص و حیاتی را که زندگی بسیاری از مردم به آن گره خورده می خواهید به ایشان بسپارید؟ و آیا ایشان می تواند این وزارتخانه را اداره کند که آقای عسگراولادی اظهار داشتند بله، ایشان در دشت قزوین کارهای کشاورزی می کند و محصول بر می دارد. واقعا جا خوردم که این طرز تفکر را در مدیریت اقتصادی و کشاورزی کشور با کاشت خیار و گوجه و برداشت آن یکی می داند.

موضوع سوم و آخری که باید در خصوص آقای عسگراولادی اشاره کنم آن است که در همان اوایل انقلاب که ایشان رییس سازمان اوقاف بودند ، وی در انتخابات مجلس کاندید تهران شده و به مجلس می رود. در همان زمان دو تن از چهره های مشهور که در حال حاضر عضو مجمع روحانیون مبارز هستند به عنوان نمایندگان امام در سازمان اوقاف انجام وظیفه می کردند. با راهیابی آقای عسگراولادی به مجلس با توجه به دو شغله بودن ایشان، نمایندگان امام در اوقاف از آقای عسگراولادی خواستند که از ریاست اوقاف استعفا دهند اما ایشان ریاست اوقاف را که به قول خودش "نفت دوم" کشور است با آن همه تشکیلات عریض و طویل، شغل نمی دانستند و حاضر به استعفا نشد تا در نهایت با استعلام نمایندگان امام در اوقاف از شورای نگهبان آن زمان آقای عسگراولادی مجبور به استعفا شد. در پایان به آقای عسگراولادی با این سن و سال توصیه می کنم که دیگر به بیان اینگونه مطالب نپردازد چرا که هم اکنون در مجمع تشخیص ، کمیته امداد و هیئت منصفه مطبوعات مشغول هستند و با این گونه اظهارات مسیر جدیدتری برای ایشان باز نخواهد شد. علارغم تمامی احترامی که برای ایشان قائلم متاسفم که می بینم ایشان مدافع امام شده و ما همه مخالف انقلاب و امام. با همه این تفاسیر به بیان این موارد بسنده می کنم و از اشاره به موضوع انتخابات های مجالس شورای اسلامی و به خصوص دوره سوم که با انشعاب ما از جامعه روحانیت مبارز و پیروزی جریان منتسب به ما و شکست جریان آقای عسگراولادی و بحث هایی که آن موقع مطرح شد خودداری می کنم و تاثر خود را از این نکته که ایشان که فاقد هر گونه سوابق قضایی است و تلاش دارد نظرات خود را به قوه قضاییه تحمیل کندغافل از آنکه

مهدی کروبی بیدی نیست که با این بادها بلرزد
.

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

نامزد ندا سکوت را شکست

نامزد ندا سکوت را شکست: فشار، تهدید، تهمت و شکنجه نصیب خانواده ندا پس
از شهادت وی
آرش حجازی
کاسپین ماکان، دوست ندا آقاسلطان بود که اکنون در مصاحبه با "آبزرور"
پرده از فشارهای کودتاچیان بر این خانواده داغدیده برای وارونه نشان دادن
داستان ندا برداشته است. این مصاحبه، را با برگردان "آرش حجازی" به نقل
از سایت شخصی وی بخوانید.



کاسپین ماکان: «هنوز باورم نمی شود. هنوز فکر می کنم ندا را دوباره می بینم.»

روزنامه اُبزروِر Observer، پانزدهم نوامبر ۲۰۰۹


ندا آقاسلطان که به گلوله تک تیراندازی کشته شد، در این تابستان نماد
معترضان رئیس جمهور احمدی نژاد شد. دوست پسر او کاسپین ماکان که به تازگی
از ایران گریخته است، درباره عشقشان، زندانی شدن خودش پس از مرگ ندا و
فرار هول آورش با آرش سهامی و انگوس مک کویین گفتگو کرده است.

کاسپین ماکان را بهمن کور و سهمگین تاریخ با خود برده است. همین پنج ماه
پیش، دوست دخترش در خیابان های تهران کشته شد؛ یکی از ۸۰ قتل موثق گزارش
شده در طول تظاهرات پرآشوب پس از انتخابات مورد مناقشه. بیشتر خویشاوندان
و دوستان قربانیان در سکوت سوگواری کردند، اما ندا آقاسلطان، دوست دختر
کاسپین، دربرابر دوربین موبایل جان سپرد، در فیلم تحمل ناپذیری که او را
به یک نماد مبدل کرد. با ارسال فیلم بر اینترنت، چهره ندا در مدت ۵ ساعت
به چهره اعتراض دگردیسی یافت.

اما نمادها زندگی های زیادی را ویران می کنند. در طول روزها و هفته های
بعدی، کاسپین هم زنی را که قصد ازدواج با او را داشت از دست داد و هم
سرزمینش، خانواده اش، دوستانش و شغلش را. هرکسی که کوچکترین ارتباطی با
مرگ ندا داشت، اکنون برای حکومت ایران زهرآگین است. اعضای خانواده ندا
تحت فشار قرار گرفته اند، تهدید و حتی زندانی شده اند. پزشکی که در برابر
دوربین سعی دارد جان او را نجات بدهد اکنون در بریتانیا در تبعید است.
معلم موسیقی ای که در هنگام مرگ با او بود، در برابر تلویزیون ظاهر شده و
از او خواسته اند آنچه را دیده انکار کند: که ندا به دست شبه
نظامیان مذهبی (بسیج) کشته شد.

و کاسپین ناپدید شد. چند روز بعد از کشته شدن ندا، او با ایستگاه های
ماهواره ای خارجی مصاحبه کرد و بعد غیبش زد. سرانجام روشن شد که او در
زندان مخوف اوین تهران است: نماد هولناک رژیم سرکوبگر شاه، که خیلی آرام
در اختیار پلیس مخفی جمهوری اسلامی قرار گرفت. او را بیشتر از دو ماه
آنجا نگه داشتند که بخشی از آن در حبس انفرادی بود. در سپتامبر با قرار
وثیقه قبل از دادگاه آزاد شد. احتمالاً او را هم برای یکی از دادگاه های
نمایشی خارق العاده ای آماده می کردند که در ماه های گذشته از تلویزیون
ایران پخش شده است که در آن ها، حامیان عمده معترضان به زور مجبور
شده اند اعمال خود را تقبیح کنند. به اصرار خانواده و دوستان، کاسپین به
این نتیجه رسید که باید فرار کند.

ما چند روز پس از فرارش با او ملاقات کردیم. در خفا به سر می برد و فعلا
مایل نیست مردم محل اقامتش را بدانند. ترس توجیه پذیری از دست یافتن پلیس
مخفی ایران به مجامع ایرانیان در تبعید وجود دارد. خانه موقت او
آپارتمانی خالی در محله ای گمنام در حومه شهری در خاور میانه است که او
نمی شناسد. فعلا با دو قربانی دیگر اعتراض های تابستان زندگی می کند.
کاسپین اصلاً در خطر از دست دادن امید به آینده اش نیست.

اصلاً به کسی شبیه نیست که برای فرار از سرزمین مادری اش، پنج روز هولناک
را پشت سر گذاشته است. ۵ ساعت از این مدت را در قله های کوه های دور
افتاده گذرانده است. تر وتمیز و برازنده، با لبخند نرمی پذیرای ما می
شود. چای تعارف می کنند، هرچند صندلی ای در آن آپارتمان در کار نیست.
تلاش هایش برای لطافت طبع دیری نمی پاید، حلقه های سیاه دور چشمانش
واقعیت را آشکار می کند.

گردباد همه چیزش را برده، به جز چند چیز که توانسته از کشور خارج کند:
شاید مهمترینش یک هارد دیسک کامپیوتر باشد. روشنش می کند و عکس هایی را
که از ندا گرفته نشان می دهد. لبخند زیبایی که ناگهان کره خاکی را پیمود،
بار دیگر به تصویری خصوصی از عشق او مبدل می شود. او همان مردی است که
ندا به رویش لبخند می زد. صورتش را بر روی صفحه مونیتور لمس می کند.

قصه آن ها مانند یک داستان عشقی کلاسیک در تعطیلات شروع می شود: همین
امسال، ماه آوریل، در تور ترکیه با هم آشنا شدند. ندا را زنی باهوش توصیف
می کند که از زندگی اش سرخورده شده بود. ترکیه برای جوانان ایرانی کشش
خاصی دارد. یکی از معدود کشورهای دنیاست که ایرانیان می توانند بدون ویزا
به آن سفر کنند. کشوری مسلمان است که دولتی سکولار دارد. در عکس هایی که
کاسپین در این تعطیلات از ندا گرفته، ندا روسری به سر ندارد.

هنگامی که به یاد اولین حرف هایشان در این تعطیلات می افتد، صدایش به پچ
و پچ می گراید. ندا مذهبی بود و در دانشگاه تهران الهیات و فلسفه اسلامی
خوانده بود. هنوز سه ترم از شروع دانشگاهش نگذشته بود که به این نتیجه
رسید که خدایی را که به او معرفی می کنند، نمی شناسد. یک بار در اوان
جوانی ازدواج کرده و طلاق گرفته بود و همین باعث شده بود که حالا نتواند
به راحتی کار پیدا کند. عاشق سفر بود و سعی داشت کاری در نقش راهنمای تور
در ترکیه پیدا کند.

کاسپین از زندگی خودش به عنوان خبرنگار حرفه ای برای ندا گفت، و اینکه او
هم از همسرش جدا شده. اما تصمیم گرفتند درباره زندگی قبلی شان حرف نزنند.
می خواستند دوباره از نو شروع کنند. ندا نمی خواست یک رابطه بی جهت داشته
باشد و کاسپین، در ۳۸ سالگی، ۱۲ سال بزرگ تر از او، مطمئن بود که خیلی
جدی به این رابطه فکر می کند. اما هر دو نگران بودند، به هر حال عشقی که
در تعطیلات شروع بشود معلوم نیست چه عاقبتی دارد.

"در طول ده دوازده روز بعدی همدیگر را ندیدیم و هیچ ارتباطی با هم
نداشتیم، برای اینکه می خواستیم از احساسمان به هم مطمئن بشویم. روزی را
با هم قرار گذاشتیم و قرار شد که در آن روز تصمیم بگیریم واقعاً می
خواهیم با هم باشیم یا نه. من می دانستم که او را می خواهم و آن روز وقتی
آمد، می دانستم که او هم همین احساس را دارد. خیلی خوشحال بودم."

رسماً با هم نامزد نکردند، اما قرارشان این بود. حتی بلیت گرفتند که در
آخرین هفته ژوئن دوباره با هم به استانبول بروند. برنامه ی مخفیانه زوجی
مخفی. اما بعد ندا مرد و کاسپین به زندان رفت.

آنچه مانع تحقق برنامه آن ها شد، انتخابات ریاست جمهوری ماه ژوئن بود. نه
کاسپین سیاسی بود و نه ندا. در تمام دوران نوجوانی آن ها، انتخابات فقط
در میان معدود کاندیداهایی برگزار می شد که به دقت تأیید شده بودند.
رویاهای قبلی شان برای اصلاحات با واقعیت نظامی سیاسی که به دست
برگزیدگان مذهبی اداره می شد، منجمد شده بود. حالا جنگ تن به تنی میان
رئیس جمهور احمدی نژاد و نخست وزیر پیشین اصول گرا، میرحسین موسوی در کار
بود. نه کاسپین قصد داشت رای بدهد و نه ندا.

بعد — حدود دو هفته قبل از انتخابات — چیزی عوض شد. شاید به خاطر مناظره
های تلویزیونی بین نامزدهای انتخاباتی بود که در طول ده روز پیش از
انتخابات برگزار می شد. احمدی نژاد که در میان عوام سخنران جذاب تری بود،
با حالتی پرخاشگو و همزمان تدافعی بر صفحه تلویزیون ظاهر شد. بر خلاف
ماجراهای کسل کننده انتخابات ریاست جمهوری امریکا، در این مناظره ها
مسائل شخصی در میان بود. احمدی نژاد به موسوی حمله کرد که چرا اجازه می
دهد همسرش در کنار او در میان مردم ظاهر شود. بخش هایی از مناظره ها در
یوتیوب پخش شده است. ایرانیان با خوشحالی جواب موسوی را پخش کردند:
"این مرد راست راست در دوربین نگاه می کند و دروغ می گوید." دلیل هرچه
بود، موسوی که اصلا لیبرال نبود، ناگهان مقبولیت وسیعی یافت. یکی از
دوستان کاسپین که او هم از ایران گریخته، به ما گفت: "فکر می کردم رای
ندادن یعنی «نه» گفتن به نظام. اما این بار حس کردم قضیه فرق دارد. به
همه توصیه می کردم رای بدهند. فقط نباید می گذاشتیم دولت احمدی نژاد با
سرکوب هایش برگردد. این رای برای انتخاب یک کاندیدا نبود، رایی در اعتراض
بود."

جنبش سبز چند روز قبل از انتخابات متولد شد و خیابان ها حال و هوایی
کارنوالی به خود گرفتند. این هیجان به ندا هم سرایت کرد، اما نه به
کاسپین.

"مرتب بهش می گفتم تو که طرفدار موسوی نیستی. می گفت: «آره، نیستم، اما
طرفدارهایش را دوست دارم. دنبال حقشان هستند. موضع یک نفر در میان
نیست.»"

گفتن اینکه نتیجه انتخابات واقعاً چه بود، غیرممکن است. اما قطعی این است
که پیروزی احمدی نژاد با شتاب غیرمعمولی اعلام شد. این هم قطعی است که
صدهاهزار نفر از ایرانیان احساس کردند که سرشان کلاه رفته است. و وقتی به
خیابان ها ریختند، با نیرویی متشکل از سرویس های امنیتی مختلف ایران
مواجه شدند: "روبوکاپ"های یونیفرم پوش باتوم به دست، پلیس ضد شورش،
پاسدارها، و از همه خطرناک تر، شبه نظامیان مذهبی بسیج که گاهی لباس شخصی
به تن داشتند. نتیجه اش برای چند روز جنگ خیابانی بود؛ البته جنگی یک
طرفه.

متعرضان غیرمسلح بودند، مگر به سنگ هایی که از کف خیابان بر می داشتند، و
تلفن های موبایل دوربین دارشان. در مدتی که سعی داشتیم اتفاقات آن روزها
را برای فیلم مستندمان کنار هم بگذاریم، به موزائیکی خیره کننده از
تصاویر رسیده ایم: اتفاقات مناقشه برانگیز را فقط نه یک دوربین، که ده
دوربین گرفته است. پلیس های لباس شخصی در حال شلیک از بام خانه ها از
زوایای مختلف ثبت شده اند و اغلب با گزارشی آمیخته با حیرت و خشم همراه
است. این همان خبرنگاری شهروندی است که بعد در اینترنت منتشر می شود تا
همگان ببینند. تعیین منبع این تصاویر غیرممکن است، اما به عنوان
مستندات خام، کار سرکوب بی سر و صدا را تقریبا غیرممکن کرده اند. دیگر
هرگز اتفاقاتی شبیه میدان تین آن من نمی تواند رخ بدهد، بدون اینکه ضبط
ویدئویی بشود. مرگ ندا فقط یکی از این فیلم هاست.

صدای کاسپین، وقتی از انتخابات و سیاست می گوید، محکم است، اما حالا به
زمزمه افول می یابد: "از همان اول به معترض ها پیوست. خیلی شجاع و قوی
بود. راستش را بخواهید این نگرانم می کرد. نمی خواستم صدمه ببیند. ازش
خواستم به تظاهرات نرود. فکر می کردم شاید بازداشت بشود یا بلایی سرش
بیاید. اما فقط به هدفش فکر می کرد: دموکراسی و آزادی برای ایرانی ها."

ندا تقریباً در تمام تظاهرات شرکت کرد، بعضی ها را با مادرش، و بعضی ها
را حتی با کاسپین.

وقتی به یادش می آید که ندا چقدر زیبا دلیل لزوم حضور همه را در تظاهرات
توضیح می داد، در خودش فرو می رود. با هم جر و بحث داشتند.

"ندا گفت: تو توی هر کاری می کنم از من حمایت می کنی، چرا این بار نه؟

"گفتم: تو این جماعت را نمی شناسی. اگر بگیرندت چی؟

"گفت: مهم نیست کاسپین. وظیفه ام است. بگذار راستش را بهت بگویم، اگر بچه
داشتم، بچه هم را هم کولم می گذاشتم و توی این تظاهرات شرکت می کردم.

"اینجا بود که فهمیدم دیگر نمی توانم جلویش را بگیرم."

روز مرگ ندا، کاسپین با دوربینش در جای دیگری از شهر بود.

"داشتم از تظاهرات و تظاهرکننده ها عکس می گرفتم. عکس گرفتن سخت بود، چون
نیروهای امنیتی داشتند تظاهرکننده ها را کتک می زدند. وقتی نمی توانستم
از دوربین بزرگم استفاده کنم، دوربین موبایلم را به کار می انداختم. ساعت
شش و هفت عصر بود وقتی دیدم مردم دارند گلوله می خورند و زخمی می شوند.
خیلی به فکر ندا افتادم. نگرانش بودم. می خواستم بهش زنگ بزنم، اما
موبایل ها کار نمی کرد و نتوانستم بگیرمش. آن شب خوابم نبرد. آن صحنه های
وحشتناک جلوی چشم هایم بود. جلوی کامپیوترم نشسته بودم و به عکس هایی
نگاه می کردم که گرفته بودم. نزدیک ساعت شش موبایلم زنگ خورد.
شماره ندا افتاده بود. اما ندا نبود. خواهرش بود. گفت: «کاسپین، ندا
رفت!» اول منظورش را نفهمیدم. باورم نمی شد"

اما همان موقع، دنیا داشت تصاویر سقوط ندا را بر روی زمین، فواره زدن خون
را از سینه اش می دید در حالی که دو مرد داشتند کمکش می کردند. در آخرین
صحنه که خیلی ها تحمل دیدنش را ندارند، صورت زیبا و رنگ پریده ی او را
نشان می دهد، درست قبل از این که خون صورتش را بپوشاند و صداهای نومیدانه
ای که کنارش التماس می کنند: "بچه ام! ندا! بمون!"

جای دیگری در اینترنت شواهد دیگری پیدا کردیم: بعد از تیراندازی، جمعیت
در برابر قاتل احتمالی جلوی دوربین ظاهر شدند – عضو بسیج بود. این
بازدداشت شهروندی نتیجه ای نداشت، اما کارت های شناسایی اش را به عنوان
مدرک گرفتند و در اینترنت گذاشتند.

مذهب شیعه لبالب از اسطوره شهادت است: هویت اسلامی ایران همواره با
قربانی دادن تعریف شده است. مقامات ایران این را می دانند. وقتی تصاویر
ندا تمام اخبار سراسر جهان را تسخیر کرد، خیلی سریع سعی کردند داستان را
از بین ببرند.

با توجه به تماس هایمان با مادر و خواهر ندا و گفته های کاسپین، ماجراهای
بعدی را ترسیم کرده ایم. به خانواده اش اجازه دادند ندا را به خاک
بسپرند، اما فقط در بخشی از گورستان که برای اجساد معترضان در نظر گرفته
شده بود. اجازه ندادند هیچ مراسمی برگزار کنند و هیچ کدام از رستوران ها،
سالن ها یا مساجد محلی اجازه نداشتند آن ها را بپذیرند. همزمان، در
تلویزیون، افسران ارشد پلیس این خشونت را به عناصر تروریستی نسبت دادند و
گفتند نیروهای دولتی به سلاح گرم مسلح نبوده اند. کاسپین، پریشان و
خشمگین از اخباری که می شنید و در تسخیر کابوس، احساس کرد نمی
تواند ساکت بماند. تلفنی با بی بی سی فارسی، الجزیره و شبکه های فارسی
زبان مستقر در خارج مصاحبه کرد و به طور خلاصه توضیح داد چه اتفاقی
افتاده است.
دوستانش به او التماس کردند کشور را ترک کند، اما کاسپین امتناع کرد.
"نمی خواستم این کار را بکنم. نمی توانستم. نمی توانستم خانه ندا را ترک
کنم. نمی توانستم از این جنبش دور بمانم. دیگر برایم مهم نبود."
روز ۲۶ ژوئن، ۶ روز بعد از مرگ ندا، پلیس و تک تیراندازهای روی بام های
همسایه خانه اش را محاصره کردند.
"وقتی زنگ خانه را زدند، خانه بودم. تمام آرشیو کارهایم و لوازم ادیت،
مدارکم و تمام ده هزار عکسی را که گرفته بودم تا روزی منتشر کنم، جمع
کردند و بردند. بیشترش درباره اماکن تاریخی ایران و طبیعت بود. به من
گفتند دارند مرا به اوین می برند. مرا در یک سلول گذاشتند. شماره قبر ندا
۳۲ است، شماره قبر بغلی ۳۴ بود، شماره سلول من. وقتی مرا گرفتند، دلم نمی
خواست برگردم. دلم می خواست مرا هم بکشند."
دو ماه را در سلول انفرادی گذراند. هروقت او را جابه جا می کردند به او
چشم بند می زدند. اما می شنید.
"صدای کتک زدن، فریاد. بعضی وقت ها ناله ها و جیغ های آن بچه ها را می
شنیدم. به نظرم خیلی جوان بودند. گاهی از در سلولم یک لحظه می دیدمشان."

"شبیه اتاق معاینه بود. جوان ها را روی این صندلی ها می نشاندند و ازشاان
می خواستند هرکاری در طول تظاهرات کرده اند بنویسند. درست نمی دانم، اما
فکر می کنم روزی ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر را به زندان می آورند. آن قدر جمعیت زیاد
بود که حتی در حمام ها هم آدم می نشاندند."

او را برای بازجویی به سلول دیگری بردند.

"مرا رو به دیوار روی زمین نشاندند. دو سه نفر بودند. هیچ وقت ندیدمشان.
فقط یک بار کفش یکی شان را دیدم. کفش نوک تیز و براقی بود. مدام می گفتند
ندا عضو یک گروه معاند جمهوری اسلامی بوده. اصرار داشتند که ندا و من عضو
گروهی بوده ایم که مسئول راه انداختن این حوادث بوده است."

روز بعد اصرار داشتند که ندا عملیات انتحاری کرده، که آگاهانه کشته شده
تا حکومت را تضعیف کند. کاسپین فهمیده بود که تمامش بازی است.

"جدی نبودند. کاملا مشخص بود که خودشان هم به این اتهامات اعتقاد ندارند."

معلوم بود که به شدت از مرگ ندا آسیب دیده اند و کاسپین با حرف زدن
درباره اش کار را خیلی بدتر کرده است.

بعد تاکتیکشان را عوض کردند.

"گفتند دولت ایران به تو افتخار می کند. برایم بستنی و بیسکویت آوردند.
ازم خواستند به سلولم برگردم. موقع برگشتن کمی خیالم راحت شده بود. فکر
کردم، بسیار خوب، بگذار چراغم را خاموش کنم. شبیه فانوسی بود که راست به
صورتم می تابید. بعد فهمیدم که هیچ کلیدی برای خاموش کردنش ندارم."

و همین طور ادامه یافت.

"مرا کنار دیوار روی صندلی نشاندند. کتکم زدند. گفتند قرار است اعدام
بشوم." در طول هفته های بعدی پیشنهادهای مختلفی از روایت های مختلف ماجرا
به او ارائه کردند، اما او همه را پس زد.

بعد از چندین بازجویی، یک هفته همه چیز ساکت بود. برای چهل روز او را به
سلول دیگری بردند، اما بازجویی اش نکردند. در یک جلسه نهایی، بازجوها
تایید کردند که نه او به گروه سیاسی تعلق داشته و نه ندا. "اما گفتند که
من با حرف زدنم قانون شکنی کرده ام."

فشار که بالا گرفت (خانواده ندا، سازمان عفو بین الملل و سازمان های بین
المللی دیگر خواستار آزادی او بودند) سرانجام با قرار وثیقه آزادش کردند.
هنوز متهم به "توطئه برای براندازی" بود. خانواده اش باید معادل صد هزار
دلار و سند خانه پدرش را وثیقه می گذاشتند.

بعد از آزادی، هر روز صبح را بر سر گور ندا می گذراند. صبح زود می رفت تا
با پلیس امنیتی روبه رو نشود که همیشه آنجا بودند.

"ندا عاشق طلوع بود، برای همین صبح زود می رفتم تا موقع طلوع تنها نباشد.
وقتی آفتاب بالا می آمد، مردم هم کم کم از راه می رسیدند. زیارتگاه شده
بود."

همه به کاسپین می گفتند تا دوباره گرفتار نشده، از کشور برود. اما سخت بود.

"نمی خواستم بروم. اعتقاد دارم که این جنبش تمام نشده، هیچ وقت تمام نمی
شود. اما وقتی محدودیت هایم را دیدم، و اینکه مدام تحت نظرم، و اینکه
باید خفقان بگیرم، دیگر نتوانستم تحمل کنم."

سفر سختی بود. قاچاقچی های حرفه ای ترتیبش را دادند. مریض و تنها بود. در
مقطعی مجبور شد تنهایی کوهی را پشت سر بگذارد. هشت ساعت کوه نوردی کرد.
کاسپین به بالا نگاه می کند. از این که به آخر سفر رسیده احساس آرامش می کند.
"وقتی تهران را ترک می کردم، به مردم خوب ایران نگاه می کردم که چه
مهربان و صبورند. خیلی خسته اند. من ۳۸ ساله ام. همیشه عاشق ایران می
مانم. خیلی سخت بود… داشتم آرامگاه ندا را ترک می کردم. هنوز باورم نمی
شود. فکر می کنم دوباره می بینمش."

اما او رسالتی هم دارد. می خواهد نمایشگاهی به یادبود او برگزار کند. این
مرد شریف و آرام کار را رها نخواهد کرد.

"حالا که ایران را ترک کرده ام. می توانم فریاد بزنم. می توانم سکوت را بشکنم."