۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

نظریه تکامل و احمدی نژاد گرائی

اگر به داروینیسم و نظریه تکامل او اعتقاد نداشته باشید با خواندن این داستان در مورد احمدی نژاد گرائی، اعتقادتان راسخ خواهد شد.

 

داروین می گوید «با هوش ترین، یا قوی ترین جانور نیست که باقی می ماند، بلکه وفق پذیر ترین آنان است که می ماند»

 

معنی این جمله آن است که هرچه باهوش یا قوی باشید، اگر نتوانید خود را با شرایط موجود وفق دهید چرخه زندگی شما را به در خواهد انداخت.

 

در سی سال گذشته این نظریه به طرزی عجیب در ایران به آزمایش گذاشته شده و امروزه نتایج عجیب تری به بار آورده.

 

پدیده ای به نام احمدی نژاد گرائی، یا همانطور که خود اش می گوید دنیا رو به احمدی نژادی شدن دارد.

 

 

حدود 30 سال پیش، زمان پیروزی انقلاب اسلامی، عده زیادی از مردم ایران به اجبار زمانه کشور را به قصد مهاجرت ترک کردند. از تعداد دقیق این افراد آماری در دست نیست، اما تخمین ها، عدد آن را میان 3 تا 5 میلیون نفر، از جمعیت کشوری 30 میلیون نفری بر آورد می کند.

 

3 تا 5 میلیون نفر افراد تحصیل کرده، دنیا دیده و کسانی که در مشاغل مختلف علمی، اداری و نظامی در راس هرم پیشرفت و قدرت مملکت قرار داشتند.

 

همان ها که امروزه مشابه شان را نخبگان مملکت می نامند. کشته های جنگ و کسانی که در طول جنگ از کشور رفتند را هم به این آمار اضافه کنید تا ببینید چه میزان از فرهیختگان این کشور در دوره زمان بسیار کوتاهی از بین رفته اند.

 

به زبان دیگر، کشوری نوپا و در حال توسعه 1/6 از افراد خود را که اتفاقا فرهیخته ترین آن ها بودند را از دست داد. و به صورت خودکار سطح علم و فرهنگ را تا حد زیادی کاهش داد.

 

می توان گفت که جمعیت فرهیختگان کشور به نفع انسان های کمتر تحصیل کرده و از نظر فرهنگی کمتر توسعه یافته کاهش یافته، یا جمعیت انسان های عامی کشور نسبت به فرهیختگان افزایش یافت.

 

از سوی دیگر، با تشویق مقامات مذهبی ایران، زاد و ولد افزایش یافت، به بچه های اضافه، کوپن اضافه می دادند و در نماز جمعه تبلیغ می کردند که جمعیت مسلمانان باید افزایش یابد.

 

مردم نیز اجابت کردند و در کمتر از 15 سال جمعیت کشور دو برابر شد.

 

اما چه کسانی بودند که همت مضاعف نشان دادند و دعوت به ازدیاد جمعیت مسلمانان را با جان و دل پذیرفتند؟ آیا اینان از فرهیخته ترین مردم بودند؟

 

البته که پاسخ به چنین پرسشی منفی است. کسانی که از نظر فرهنگی در پائین ترین سطوح جامعه هستند (هر چند که به دلائل مختلف ممکن است از نظر اقتصادی چنین نباشد) هر چه توانستند ایرانی نوجوان تولید کردند.

 

همان ها که امروزه علاف های خیابان های کشور را تشکیل می دهند.

 

و باز هم البته که وجود دانشگاه آزاد و مدارس غیر انتفاعی و ... باعث شد عده ای از این افراد با دانش و فرهنگ آشنا شوند، خود به نخبگان نسل جدید بدل گردند اما سیر تکامل کماکان ادامه دارد.

 

زندان، سرکوب جنبش های دانشجوئی، دزدیدن رای مردم از پای صندوق رای، بستن روزنامه ها، توقیف مطبوعات، محدودیت چاپ و نشر و تولید فیلم و موسیقی و هنر، گیر دادن به انسان هایی که در خیابان مشغول راه رفتن هستند، محدودیت کار رستوران ها، و کافی شاپ ها و کافی نت ها و سخت تر کردن هر چیزی که رنگی از زندگی در آن باشد.

 

همه اینها زندگی را بر هر انسان سالمی تنگ می کند و خوب هم نتیجه می دهد، سیر جدید مهاجرت و باز هم فرار مغز ها به خارج.

 

این یعنی کمتر شدن هرچه بیشتری جمعیت انسان های فرهیخته در کشور و ازدیاد هرچه بیشتری پاچه خوار ها، دلال ها و رانندگان بد.

یعنی بالا رفتن نرخ بیکارگان، تصادف های رانندگی، دزدی و غارت، بالا رفتن رشوه و دروغ.

 

حال که احمدی نژاد گرائی در کشور رو به گسترش دارد، خود او هم رئیس جمهوری اش را تمدید کرده، می ماند بقای نژاد احمدی نژادی ها.

 

نژادی از انسان های فرومایه و بی سواد، که با هر روش برای بقای نسل خود و نابودی دیگر گونه های بشری تلاش می کنند.

 

همین است که رئیس جمهور شان در همه جا تبلیغ می کند که چرا می گوئید دو بچه کافی است!

 

کار و تلاش را مضاعف کنید و همت را زیاد. بچه درست کنید که نژاد احمدی نژادی ها زیاد شوند.

 

و اینجاست که انسان پی می برد که چرا داروینیست ها معتقدند نسل فیل های جهان با تمام عظمت و زیبائی شان ممکن است به راحتی منقرض شود در حالی که سوسک ها و پشه ها همیشه می مانند.

 

آنها که زاد و ولد زیاد دارند هرچه کشته دهند باز هم کسانی را دارد که راه شان را ادامه دهند اما آنان که بر وقار و عظمت خود استوار اند را می توان به سادگی نابود کرد و به فراموشی سپرد.

 

گاه بعضی ها فکر می کنند که نظریه تکامل به این معنی است که جانواران همیشه رو به کامل شدن دارند، اما این، تنها از ترجمه غلط فارسی آن بر می آید.

 

نظریه تکامل می گوید گونه های جانوری خود را برای تطبیق با وضع موجود تغییر می دهند (آن هم در طول نسل های متوالی)، اگر نتوانند، از بین خواهند رفت.

 

ما انسانیم و می توانیم روند تکامل را تغییر دهیم، ما می توانیم دانش و فرهنگ و فرهیختگی را در کشور پراکنده کنیم، نگذارید نژاد احمدی نژادی ها همچون غده ای سرطانی کشور را در خود فرو بعلد.

 

نگذارید همچون دایناسور ها، و ماموت ها نسل انسان های فرهیخته در این کشور به تاریخ سپرده شود. کشوری شود در دست رای دزدان و مال خواران.

 

این سرزمین مال آن ها نیست!

 

ما می توانیم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

احمدی نژاد :در ایران هیچ‌کس به دلیل مخالفت در زندان نیست

احمدی نژاد :در ایران هیچ‌کس به دلیل مخالفت در زندان نیست
تمام رقبای من آزاد هستند و تندترین حرف‌ها را علیه من می‌زنند!
محمود احمدی‌نژاد، جمهوری اسلامی را «آزاد‌ترین» جمهوری دنیا معرفی کرد و نشانه آن را انتخاب خود به عنوان «رئیس جمهوری دهم ایران» دانست.
احمدی‌نژاد در مصاحبه اختصاصی با شبکه تلویزیونی «آر‌تی‌ال» آلمان گفت: «من نه حزب دارم، نه پول و نه قدرت. مردم من را انتخاب کردند، چون تصمیم مردم این بود.»
به گفته وی، تفاوت جمهوری در ایران، با جمهوری‌های اروپایی در این است که در ایران، «واقعا مردم حاکم هستند و در اروپا و آمریکا پول، حزب و تبلیغات.»
به گزارش رادیو زمانه، احمدی‌نژاد در پاسخ به پرسش خبرنگار تلویزیون «آر‌تی‌ال» آلمان درباره زندانی بودن مخالفان دولت گفت: «در ایران هیچ‌کس به دلیل مخالفت در زندان نیست.»
وی ادعا کرد: «امروز تمام رقبای من آزاد هستند و تندترین حرف‌ها را هم علیه من می‌زنند و کسی با آنها کاری ندارد.»
رئیس دولت دهم ادامه داد: «رسانه‌ها در ایران آزادند و انتقادات خود را آزادانه مطرح می‌کنند. البته اگر کسی از آنها شکایت کند، دادگاه رسیدگی می‌کند.»
به گفته احمدی‌نژاد، «در ایران انتخابات را مردم برگزار می‌کنند، مردم نظارت می‌کنند و خودشان هم از نتیجه انتخابات مراقبت می‌کنند، یعنی همه مراحل انتخابات مردمی است.»
وی همچنین در مورد کشته شدن ندا آقاسلطان در جریان ناآرامی‌های پس از انتخابات اظهار داشت: «کشته شدن وی یک طراحی از قبل بود. خانم ندا آقاسلطان، قربانی توطئه علیه ملت ایران شد.»
احمدی‌نژاد افزود: «آن خانم، اصلاً در هیچ تظاهراتی حضور نداشت. در یک محله فرعی در حال حرکت بود که در شرایط مشکوکی به قتل رسید. کشته شدن وی یک سناریو بود که عیناً در ونزوئلا هم تکرار شده است.»
رئیس دولت دهم در پایان، با انتقاد از رسانه‌های خارجی در خصوص نحوه انعکاس مرگ ندا آقاسلطان، خطاب به مدیران این شبکه‌ها گفت: «ممکن است با دروغ بتوان مدت کوتاهی بر دنیا حکومت کرد، اما لشکر راستی خواهد آمد و همه دروغ‌ها را به تاریخ می‌فرستد.»

نامه چهارم نوری زاد از زندان اوین به رهبری

نامه چهارم محمد نوری زاد از زندان اوین به رهبری جمهوری اسلامی


شما، امروز رهبر کدام مردمید؟ من مردم فراوانی برای شما نمی بینم.


من با همه ی اطمینانی که سابقاً در جانبداری از شما می نوشتم، اکنون نیز در جانبداری از شما می نویسم: ما، به روزهای پایانی فرصت آزمون خویش رسیده ایم. روزهایی که دست تقدیر، سنتهای ناب و حتمی خدای متعال، ما را از گردونه ی امتحان به در می برد. امتحانی که در این سی سال فرصت، جز خراش و خرابی با ما نبوده است. ما و شما؛ مردم خویش را از دست داده ایم. اگر سکوت و آرامشی در آنان می بینید به ضرب زور و اسلحه است/ برخلاف ظاهر تلخ نوشته ام، با صدای بلند و آوازی که همه ی هستی را درنوردد اعلام میدارم که: ما شما را دوست داریم و به پایان خوب سرنوشت شما سخت علاقه مندیم. مرا و ما را باور کنید. حتی در خیال احتمال دهید که ما درست میگوییم. این احتمال هیچ هزینه ای برای شما ندارد. در خیال خود باور کنید که دوستان خوب شما، فراتر از شما، و در صنفی که انگ دشمن بر پیشانی آحادش خورده است، غم شما را میخورند و مضطربانه علاقمند درخششِ نابِ شما در این روزهای پایانی آزمون الهیاند

کلمه: محمد نوری زاد جهادگر و مستند ساز آزاده که بیش از ۱۲۰ روز است که به علت چند نامه انتقادی و دلسوزانه و نیز انتقاد از ریس قوه قضاییه در زندان به سر می برد در نامه ای مشفقانه از زندان اوین دغدغه های خود را برای نظام و انقلاب و کشور با رهبر انقلاب در میان گذاشته است.

متن نامه که در اختیار"کلمه" قرار گرفته است به شرح زیر است:

به نام خالق آزادی

سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

این روزها، نزدیک به چهار ماه است که به خاطر نگارش نامه به حضرتعالی در زندانم. شصت وهشت روز از این مدت را در زندان انفرادی به سربرده ام. توسط بازجوهای خود مورد اهانت و ضرب و شتم قرار گرفته ام. درهمه ی این احوال، از جنابعالی به عنوان رهبری فهیم و آگاه اسم برده ام. که اگر قرار باشد تغییری در اوضاع کشور رخ دهد، این تغییر از ناحیه ی شما بسیار شدنی تر و پایدارتر خواهد بود. من شخصاً امیدی به نقش آفرینی سایر افراد و دستگاههای کشور ندارم. شما را از نزدیک می شناسم. به روح بلند شما واقفم. شما نیز نیک و از نزدیک مرا میشناسید.

در این ماههای زندان از آنچه در بیرون گذشت بی خبر بودم، اما در دیدار کوتاهی که فقط یکبار، گذرا، با خانواده ی خویش داشته ام، دانستم که در غیاب من آقای مهندس موسوی و حجج الاسلام خاتمی و کروبی با خانواده ی من دیدار کرده اند. نمیدانم چرا، اما بسیار دوست میداشتم خود شما نیز با آن بزرگواری که از شما سراغ دارم، به دیدار خانواده ام قدم رنجه می فرمودید، به آنها دلداری می دادید و به آنان می فرمودید که: فلانی -نوری زاد- درست در روزهای بحرانی، با برنامه های تلویزیونی اش، با نوشته هایش، برای منِ رهبر که در معرض تهاجمات طوفانی این و آن قرار گرفته بودم، به میان آمد و از من سخت جانبداری کرد. امروز او در زندان است؛ به خاطر انتقاد از من! او باید در زندان ادب شود. همسر و فرزندانش توسط بازجوهای بیسواد و بی ادب و تندخو به ناسزا گرفته شوند و خود او به تلخ ترین شکل ممکن به ورطه ی تهدید و تحقیر و ضرب و شتم درافتد. اما این دلیل نمیشود که منِ رهبر قدر زحمت های پیشین او را ندانم و به خانواده اش سر نزنم. یا اگر خود به دیدار آنان نروم، نماینده ام را نیز به این منظور به سراغشان نفرستم.

رهبر گرامی، چشم انتظاری خانواده ی من، برای تماشای جمال مبارک شما و رویت نماینده ی شما به جایی نرسید. لابد؛ در این گردونه، آدمها، تاریخ مصرف دارند. که اگر به سر رسیدند، مثل دستمال آلوده، باید به دور انداخته شوند. اما گرایش من و امثال من به شما، گرایش به شخص خامنه ای نبوده و نیست. ما، در جمال اندیشه های شما، افق های گمشدهی آرزوهای شریف مردم خویش و مردم جهان را می دیدیم. یادم هست این اواخر، وقتی تلاش کردم به دیدار شما بیایم و آقای حسین محمدی -از دفتر شما- ماهها مرا به امروز و فردا وعده می داد، در نامه ای به او نوشتم: من از خود خامنه ای، به خدای خامنه ای پناه می برم! و دیگر سراغی از شما نگرفتم. و شما نیز! چرا که دانستم شما از محاصره ی آدمهای جاهل، از تماشای افق آرزوهای مردم باز مانده اید. من میخواستم در آن ملاقاتهای احتمالی، همین نگرانیها را با شما بگویم. اما گویا محاصره کنندگان شما از صراحت سخن من و از اندیشهی من آگاه بودند. همین آقای حسین محمدی، بعد از دیدار اعضای انجمن قلم با حضرتعالی، که حقیر نیز یکی از آنان بود، به من گفت: آقای نوری زاد، من، قربه الی الله از شما میترسم. ترس او، از همان نشست پا گرفته بود که من، بی ملاحظه راجع به اعتیاد گسترده مردم و جوانان به مواد مخدر و آشوبی که در ساختار اجتماعی شهرهای کوچک و بزرگمان درافتاده به آشنا سخن گفتم.

اکنون اما چرا از زندان برای شما نامه مینویسم؟ برای اینکه هنوز ناباورانه، به شما، آری به شخص شما، امید بسته ام. باورم بر این است که: شما مگر برای این انشقاق بزرگ مردمان چاره ای بیندیشید. شما، امروز رهبر کدام مردمید؟ من مردم فراوانی برای شما نم یبینم. رهبری، آن هم بر حداقل مردم، که غرورآفرین نیست. مبادا من و شما را ازدحام مردمی که به استقبال یک مسئول و یا خود جنابعالی می آیند، بفریبد. شما اگر به دیگر افراد مشهور هم اجازه ی سخنرانی و حضور در کشورتان بدهید، غوغای مردمان ما فزونی خواهد گرفت. اجتماع فراوان این مردم، هیچگاه قابل استناد نبوده و نیست. امروز شما بر کشوری رهبری می کنید که مردمش از دست رفته است. کشوری که در گردونه ی چه کنم های بسیاری گرفتار است. کشوری که اتحاد و یکپارچگی اش، به دست خود شما و اطرافیان شما، به حاشیه رفته است و نگرشی قلیل و تنگ به میدان آمده. نمی دانم امسال را سال چه نامیده اید. شنیده ام که به کوشش و تلاش در آن اشاره شده است. این نامگذاری، نشان میدهد که بعضاً مشاوران شما، افراد صادق و کارآمدی نیستند. من و همه، آنجا به شما آفرین می گفتیم که امسال را سال آشتی ملی می نامیدید و خود برای این پیوند مبارک اما دشوار و سخت، پیشقدم میشدید.

اگر کوشش و تلاش برای شما مهم است، از انرژی آن در آشتی ملی باید بهره ببرید.

رهبر گرامی، میدانم سخنان ناگوار من چه بسا تلخ و آشوبنده باشد. اما بیایید سخن تلخ و صادقانه مرا، بر شیرینی سخن چاپلوسانه ی کسانیکه شما را احاطه کرده اند، ترجیح دهید. جامعه ی ما، در جوار یک انفجار بزرگ است. دیگ جوشانیست که ما به خاطر آزار از خروج پرسروصدای بخار آن، چوب کبریتی در سوپاپ آن فرو کرده ایم. من با همه ی اطمینانی که سابقاً در جانبداری از شما مینوشتم، اکنون نیز در جانبداری از شما مینویسم: ما، به روزهای پایانی فرصت آزمون خویش رسیده ایم. روزهایی که دست تقدیر، سنتهای ناب و حتمی خدای متعال، ما را از گردونه ی امتحان به در می برد. امتحانی که در این سی سال فرصت، جز خراش و خرابی با ما نبوده است. ما و شما؛ مردم خویش را از دست داده ایم. اگر سکوت و آرامشی در آنان میبینید به ضرب زور و اسلحه است. اگر باور ندارید به یک آزمون خیالی تن در دهید. به دو کشور ایران و مثلاً سوئد یا کانادا یا حتی مالزی اعلام میکنیم که مردم این دو کشور، یک روز، فقط یک روز پلیس و بسیج و اسلحه ای بر سر نخواهندداشت و آزادند که هرچه میخواهند انجام دهند. فقط طی یک روز. تصور میکنید در پایان این یک روز؛ کشور ما و شما چگونه خواهد بود؟ و کشورهای دیگرچطور؟ قصد من از این مقایسه، مجیزگویی از غرب یا سایر کشورها نیست. بلکه میخواهم به شکنندگی آرامش و سکوت دروغین جامعهی خویش اشاره کنم.

رهبر عزیز! من و بسیاری، هنوز دوستدار شما و سرنوشت کشور خویشیم. به رهبری شما بر مقدرات کشور ایمان داریم. ما دوست داریم با رهبری شما به افقهای مبارک دست ببریم. اما شما ظاهراً این اشتیاق را طالب نیستید. بعضاً مشاوران و دوستان ناآگاهی شما را در محاصره ی خود گرفته اند، به شما اطلاعات و آمار نادرست میدهند. و از زبان شما سخن غیرواقع برمی آورند. دوستانی همچون آقای شریعتمداری کیهان، که اطمینان دارم آنگاه که همه از اطراف شما پراکنده شدند و شما و او در یک جزیره تنهایی تنها ماندید، او درجانبداری غلیظ از شما، به مخالفت با خود شما برخواهد خواست!

برخلاف ظاهر تلخ نوشته ام، با صدای بلند و آوازی که همه ی هستی را درنوردد اعلام میدارم که: ما شما را دوست داریم و به پایان خوب سرنوشت شما سخت علاقهمندیم. مرا و ما را باور کنید. حتی در خیال احتمال دهید که ما درست میگوییم. این احتمال هیچ هزینهای برای شما ندارد. در خیال خود باور کنید که دوستان خوب شما، فراتر از شما، و در صنفی که انگ دشمن بر پیشانی آحادش خورده است، غم شما را میخورند و مضطربانه علاقمند درخششِ نابِ شما در این روزهای پایانی آزمون الهیاند و با شجاعت تمام، شجاعتی که من شخصاً در شما باور دارم، امسال را سال آشتی ملی اعلام کنید و از ملامت هر ملامتگری نهراسید. که خدا شما و ما را کفایت میکند. خدایی که دست خود و دست مردم را در دست شما می نهد. یاعلی!

فرزند شما: محمد نوری زاد. اوین بند۲۴۰- سلول۵۷



۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

دولت ایران همچنان 'خط فقر' را اعلام نمی‌کند

دولت ایران همچنان 'خط فقر' را اعلام نمی‌کند

عبدالرضا شیخ‌الاسلامی، وزیر کار دولت جمهوری اسلامی ایران، گفت که اطلاعی از اندازه "خط فقر" در ایران ندارد.

آقای شیخ‌الاسلامی امروز ۱۳ فروردین (۲ آوریل) در مصاحبه با خبرگزاری ایلنا، در پاسخ به این پرسش که فاصله خط فقر با حداقل دستمزد کارگران چقدر است، گفت: "‌نمی‌دانم خط فقر چقدر است، اگر میزان خط فقر را از حداقل دستمزد کم کنیم، فاصله آن به دست خواهد آمد".

اظهارات وزیر کار در حالی منتشر می شود که از زمان روی کار آمدن محمود احمدی نژاد، با وجود اظهار نظرهای پراکنده برخی مسئولان و دستگاه های اجرایی در مورد تعداد فقرا در ایران، وزرای دولت از اعلام علنی خط فقر خودداری کرده اند.

مطابق ماده ۹۵ قانون برنامه چهارم توسعه، که اجرای آن از سال ۱۳۸۴ آغاز و تا سال ۱۳۸۸ ادامه داشت، دولت مکلف بود با تعیین خط فقر، کلیه خانواده های زیر "خط فقر مطلق" را تا پایان سال دوم برنامه تحت پوشش حمایتی قرار دهد.

برای فقر مطلق تعریف های مختلفی وجود دارد، اما یکی از رایج ترین تعاریف آن، ناتوانی از مصرف حداقل میزان کالری لازم در شبانه روز، فارغ از کیفیت غذای مصرفی است.

اعلام خط فقر 'در صورت صلاحدید'

در دی ماه ۱۳۸۶، عبدالرضا مصری وزیر سابق رفاه در یک مصاحبه تلویزیونی تاکید کرد که در ایران هیچ کسی زیر "خط فقر مطلق" قرار ندارد.

یک سال بعد، در بهمن ۱۳۸۷، محمد مدد رئیس وقت مرکز آمار ایران، از ابلاغ "عدد واقعی" خط فقر از سوی آن مرکز به وزارت رفاه خبر داد، اما در مورد بزرگی عدد، به این توضیح بسنده کرد که "این وظیفه وزارت رفاه است و اگر آنها صلاح بدانند خودشان اعلام می کنند."

چند ماه بعد، در مرداد ماه ۱۳۸۷، فصلنامه "آمار اقتصادی" که توسط بانک مرکزی منتشر می شود، با استناد به آمار اداره تحقیقات و مطالعات آماری بانک مرکزی، تعداد افراد زیر خط فقر در جامعه ایران را معادل ۱۴ میلیون نفر برآورد کرد.

حسین راغفر، استاد دانشگاه و تدوینگر "نقشه جغرافیایی فقر در کشور"، در خرداد ماه ۱۳۸۷ در یک ارزیابی غیردولتی، تعداد افراد زیر خط فقر در ایران را بین ۲۹ تا ۳۲ درصد تخمین زد.

خط فقر "محرمانه" است

مسئولان اجرایی، تا کنون در مورد دلایل اعلام نکردن رسمی خط فقر در ایران، دلایل مختلفی را ذکر کرده اند.

در دی ماه ۱۳۸۶، عبدالرضا مصری وزیر سابق رفاه، خط فقر را جزو اطلاعات محرمانه تلقی کرد که تنها به "مراجع رسمی" ارائه می شود و افزود: "این ‌که به مردم بگوییم اگر [مثلا] ۳۰۰ هزار تومان حقوق بگیرید، فقیر هستید، به‌جز آن‌که از نظر روانی برای آن‌ها ایجاد مساله می‌کند، چه فایده‌ای دارد؟"

صادق محصولی وزیر فعلی رفاه، در بهمن ماه گذشته در توضیح عدم اعلام رسمی خط فقر، دلیل متفاوتی را ذکر کرد و اظهار داشت که به عقیده او هیچ کدام از آمارهایی که درمورد خط فقر اعلام می شود، "کارشناسی نیست".

کمتر از یک ماه بعد، معاون آقای محصولی، حسنعلی ضیایی، اظهار داشت: "یک عده دنبال مسائل سیاسی و مشکلات خودشان هستند و برای آنکه حرفی برای زدن داشته باشند دائم صحبت از خط فقر در کشور می‌کنند."

در اظهار نظری دیگر در همین مورد، در شهریور ماه گذشته محمود احمدی نژاد در پاسخ به سوال خبرنگاری که دلیل عدم اعلام خط فقر را جویا شد، گفت: "خط فقر از این سرکاری‌هاست؛ خط فقر یک چیز نوسانی است؛ بستگی دارد شما خط فقر را چه چیز تعریف کنید، می‌شود خط فقر."

البته آقای احمدی نژاد در آبان ماه ۱۳۸۷ در مراسم افتتاحیه دومین اجلاس اتحادیه رادیو و تلویزیون های اسلامی گفته بود: "ما ناراحت هستیم از اینکه ۸۰ میلیون انسان در آمریکا زیر خط فقر زندگی می کنند."

از دست ندهیدhttp://www.bbc.co.uk/go/wsy/pub/email/ft/-/persian/iran/2010/04/100402_l39_povertyline_labourministry.shtml